...
اعمال فشار «سیاسی ـ نظامی» جهت تقسیم ملتها به اقوام و قبیلههای متعدد شیوهای است شناخته شده، که بهترین نمونة آن در منطقه، کشور پاکستان است. کشور پاکستان، همانطور که در وبلاگهای قبلی نوشتم در چارچوب سیاست استعماری و تنشزائی بر پایة «یک کشور، یک مذهب»، با حمایت استعمار بریتانیا و خیانت محمدعلی جناح، و در راستای یک «جنایت» علیه مردم هند ـ مسلمان و غیرمسلمان ـ پایهگذاری شد. بدون احتساب شمار قربانیان جنگ داخلی میان «پاکها » و «ناپاکها»، 12 میلیون هندی «ناپاک» در این جنگ آواره شدند، تا «پاکهای» متعصب و سادهاندیش، به رهبری مزدوران استعمار، با تجزیة کشور هند، «شبه کشور» مفلوکی پایهگذاری کنند، که امروز شاهد فلاکت و نکبت حاکم برآن هستیم. طی 3 دهة اخیر، استعمار پاکستان را تبدیل به مرکز تولید مواد مخدر و «مزدور» برای جهاد با «کمونیستهای ملحد» کرده بود! امروز، پاکستان کشوری است که بر اساس منافع استعماری، از دامان یک کودتا به دامان کودتائی دیگر میرود، و به منطقة نفوذ چین و استعمار بریتانیا تبدیل شده، تا از نفوذ هند در منطقه جلوگیری شود! با این وصف، تلاش برای ممانعت از رشد تمدن کهنسالی چون هند، تلاشی مذبوحانه است و در درازمدت نتیجة عکس خواهد داد. در دوران ریاست جمهوری کلینتون، پس از آنکه هند موفق به انجام آزمایشات هستهای شد، متخصصین ایالات متحد به پاکستان اعزام شدند تا پس از 2 یا 3 هفته، پاکستان هم آزمایشی هستهای صورت دهد! ولی امروز ایالات متحد، بر خلاف قوانین خود، قرارداد همکاری هستهای با کشور هند به تصویب میرساند! اینک پس از شکست سیاست «یک کشور، یک مذهب»، که در نبرد با تمدنهای کهنسال در حال فروپاشی است، استعمار، همین سیاست را به داخل مرزهای خود کشانده! امروز در اروپا و ایالات متحد، دولتها، هر چند به صورتی غیرمستقیم، صریحا در داخل مرزهای خود تبلیغات جهت به انزوا کشاندن مسلمانان را آغاز کردهاند! و این تبلیغات، مانند همة تبلیغات سلطهطلبانه با توسل به «پولاریزاسیون» انجام میشود. در ایالات متحد، تا قبل از وقایع 11 سپتامبر، فضای تبلیغاتی آشکار و نمایان نشده بود. به عبارت دیگر مسلمانان، رنگین پوستها، کاتولیکها، غیرمسیحیان و غیراروپائیها، با ظرافت و به درجات مختلف، از عرصه تصمیمگیری «سیاسی ـ اقتصادی» دور نگاهداشته میشدند. به عنوان مثال، یک آلمانی یا یک انگلیسی غیر کاتولیک، همواره بر یک ایرلندی کاتولیک ارجحیت داشت، و این ارجحیت، قانون نانوشتهای است که همچنان رعایت میشود. برای کسانی که در کانادا زندگی میکنند، این تبلیغات آشکارا و با گستاخی بیشتری صورت میگیرد. به ویژه در ایالت کبک، که اکثریت مردم آن به زیور «کاتولیسیسم» نیز آراستهاند. در این ایالت، تبلیغات رسانهای، با حمایت محفل فاشیستی «سنژان باتیست» پولاریزاسیون مداوم علیه یهودیان، مسلمانان، رنگینپوستان و انگلیسیزبانان اعمال میشود. و تنش میان انگلیسی زبانان و به اصطلاح فرانسه زبانان، حتی در شهر بزرگی چون مونترآل نیز کاملاً محسوس است. میگویم «به اصطلاح فرانسه زبانان»، چرا که، اهالی کبک، به زبان فرانسة قرن 16 در ساختاری کاملاً در هم شکسته تکلم میکنند، زبانی که «عملاً» نامفهوم است! و اگر از بد روزگار به رستوران محل تجمع فرانسه زبانان بومی در این ایالت وارد شوید، قبل از صرف دسر، مسلماً به سردرد دچار خواهید شد! حال باز گردیم به تبلیغات جهانی، جهت قومی کردن ملت ها!
در اروپا، رسانهها به تبلیغ جهت «مبارزه با حجاب» میپردازند. این تبلیغات در فرانسه بسیار شدید است. چون از نظر قانون اساسی حاکم، فرانسه تنها کشور لائیک اروپا به شمار میرود. به موازات تبلیغات رسمی ضدحجاب، رسانهها بمباران تبلیغاتی را با ترتیب دادن «بحث آزاد» تشدید میکنند. پای ثابت این بحثها، را مسلمانان، یهودیان طرفدار «راست افراطی»، و سوسیالیستهای یهودی تشکیل میدهند. گروه نخست یهودیان، به نئوفاشیستهای فرانسه رأی میدهد، و گروه دوم، وظیفهاش جنگ زرگری با نئوفاشیستهاست! به همان نسبت که «بحث آزاد» تداوم مییابد، شخصیتهای «فرهنگی ـ هنری» نیز در برابر شرایط ایجاد شده، موضعگیری میکنند و طیف «جنجال و هیاهو» پیوسته گسترش مییابد. اخیراً یکی از بازیگران رنگین پوست تئاتر، که بر چسب ضدیهودی «دریافت» کرده، در گردهمائی انتخاباتی نئوفاشیستها شرکت فعال داشت! ولی ستون اصلی این تبلیغات را، پس از حاکمیت فرانسه، شخصی به نام «طارق رمضان»، نظریهپرداز مسلمان در اروپا و ایالات متحد تشکیل میدهد. ولی ایشان از آن نوع نظریهپردازهای یکلائی، چون سروش، کاتوزیان و غیره نیست! این نظریهپرداز، پدیدهای است، که به دلیل برخورداری از قدرت کلام، شناخت وسیع از فلسفة غرب و اسلام، و خصوصاً تسلط کامل بر زبان، قدرت جذب نخبگان مقیم کشورهای غرب را نیز دارد، و از اینرو بسیار خطرناک است.
طارق رمضان، در سال 1962، در شهر ژنو متولد شده، و نوه «الحسنالبنا»، بنیانگذار اخوانالمسلمین در مصر، و فرزند «سعیدرمضان» بنیانگذار شاخة فلسطینی همین جنبش است! وی تسلط کامل به زبان فرانسه دارد، و تحصیلاتش در رشتة ادبیات و فلسفة غرب و زبان و ادبیات عرب است. او یک «سلفیست» است، به این معنا که بازگشت به «صدر اسلام» را تبلیغ میکند. طارق رمضان، علاوه بر تحصیلات در دانشگاههای اروپا، در دانشگاه الازهر مصر نیز به تحصیل علوم اسلامی پرداخته. وی در سوئیس، در کالج «فردیناند دوسوسور» تدریس میکند، و از سال 96 تا 2003 استاد دانشگاه فریبورگ بوده، و در سال 2004 دانشگاه کاتولیک «نوتردام ساوت بند»، در ایندیانا نیز به وی کرسی استادی اهدا کرده، که توسط انستیتوی «جوآن بیکراک» تأمین بودجه میشود. «هدف» از این کار، تدریس روابط و اختلافات میان ادیان و ارتقاء صلح معرفی شده. ولی دولت آمریکا، بدون هیچ دلیلی، از صدور ویزای کار برای طارق رمضان امتناع میکند، و این عمل با اعتراض شدید «نوآم چامسکی» و بسیاری از روشنفکران آمریکا روبرو میشود. در سال 2005، طارق رمضان از سوی دانشگاه آکسفورد دعوت به همکاری میشود، تا به گروه تفکر در مورد مسئله «اسلامگرائی» که از طرف شخص تونی بلر بنیانگذاری شده بپیوندد.
برادر طارق رمضان ، «هانی رمضان» نیز در ژنو به تدریس زبان فرانسه و اداره مرکز اسلامی ژنو اشتغال دارد. در ماه نوامبر سال 2006، مجله «ویس»، جایزة «اروپائی سال»، ویژه ساکنین خارج از اتحادیه اروپا را به وی اهداء کرده. طارق رمضان در سال 94، با انتشار کتاب «مسلمانان در لائیسته» در فرانسه شهرت یافت. در مورد وی، کتابهای فراونی به زبان فرانسه نوشته شده، و طارق رمضان، شخصاً در چند برنامه تلویزیونی نیز شرکت کرده و از «برنارد کوشنر، آندره گلوکسمان، برنارد هانری لوی، آلن فینکل کراوت و الکساندر آدلر» به عنوان «روشنفکران قبیلهای» و پیرو «پل ولفوویتز»، در حمایت از تهاجم نظامی به عراق نام برده است. و در این مورد نیز، مقالهای به رسانة لوموند و لیبراسیون ارسال کرده، که هر دو رسانه به دلیل تعلق به اردوگاه جنگپرستان هوادار اسرائیل، از انتشار آن خودداری کردند! ولی مجلة معروف «نوول اوبسرواتور» پاسخ «روشنفکران قبیلهای» را به مقالة منتشر نشدة به چاپ رساند!
این مختصر در مورد طارق رمضان نوشته شد، تا خوانندگان بدانند که طارق رمضان، شخصیتی است معروف و در زمینهای سخن میگوید که واقعاً صاحبنظر است. به عبارت دیگر هم اسلام را میشناسد، هم تاریخ تمدن اسلام را و هم فلسفة غرب را. و در مناظرهها، به صورتی جدی برای روشنفکران دولتی فرانسه ایجاد اشکال میکند، به ویژه برای آنها که از «آزادیهای قوم و قبیلهای یهودیان» در کشور فرانسه دفاع میکنند، و با حمایت محافل بینالمللی تبدیل به «روشنفکر و صاحب نظر» شدهاند. اخیرا،ً یک یا دو روزنامهنگار فرانسوی، از نظرات طارق رمضان در مورد «روشنفکران قبیلهای» حمایت کردهاند. بله، پیرامون طارق رمضان هیاهوی فراوانی در فرانسه و اروپا به راه افتاده.
ولی تبلیغات، جهت منزوی کردن مسلمانان در غرب، در دو ردة متضاد انجام میشود. ردة نخست، «فوق روشنفکرانه» است، با کمک امثال طارق رمضان، که مشابهاش در کشور ایران اصلاً وجود خارجی ندارد. و ردههائی «کوچه بازاری» و سادهاندیش، که در همه جای دنیا، به ویژه در ایالات متحد، فراوانند نیز در این میان نقشآفرینی میکنند. در این راستا، سایت «اخبارروز» مورخ پنجشنبه 23 آذرماه سالجاری، ترجمة مقالهای از یک خانم آمریکائی منتشر کرده، که در ردة احمدی نژاد، رفسنجانی یا مریم بهروزی قرار دارد، و با درکی در این رده، به دفاع از «اسلام»، «نقاب» و حجاب پرداخته، و ادعا دارد که اسلام او را از اسارت نجات داده!
ایشان «سارا بوکر» نام دارند، و قبل از «نقاب» و «پیچه بستن»، هنرپیشه و مدل عکاسی بودهاند. در حال حاضر خانم بوکر، مدیر ارتباطات موسسة «مارچ آو جاستیس» و مؤسسس شبکة جهانی «خواهران» شدهاند! لازم به یادآوری است که اینگونه مؤسسات، طبق قوانین، بدون تأیید «ضمنی» حاکمیتها نمیتوانند فعال شوند، و در ضمن شامل الطاف مالی دولتی نیز هستند.
حال بپردازیم به سخنان پر مغز سارا بوکر! البته سخنان این فرد، به این دلیل در سایتهای فارسی زبان انعکاس مییابد که مانند سخنان «نخبگان» ایران، پرت و پلا گوئی است و خواننده را به معنای واقعی سر در گم میکند، چون با تناقضگوئی و مهملبافی، اصل مهم و اساسی «حق انتخاب آزاد» را عملاً لوث میکنند!
سارا بوکر، پس از معرفی خود به سبک پاسدار اکبر، یعنی با فاکتور گرفتن از واقعیتهای گذشتة زندگی اجتماعی خود، یک قصة «دختر شاه پریان» نقل کرده و میافزاید:
«متوجه شدم هرچه در جذابیت زنانگیام پیشرفت میکنم درجة رضایت شخصی و خوشبختیام افت میکند من برده مد بودم من گروگان ظاهرم بودم!»
البته بگذریم که اکنون نیز به دلایل سیاسی، باز هم سارا بوکر بردة ظاهر خود شده، ولی اینبار ظاهرش اسلامی است! بله، ایشان سپس میگویند، برای فرار از الکل و پارتیها و ... به مراقبه و مکاشفه و ادیان غیرمتعارف پناه بردم، ولی کشف کردم که اینها مسکناند نه درمان درد! و نیازی به تذکر نیست که اختیار زندگی «مانکن» جماعت به دست خودش نیست! چون بازار مد را «مافیا» اداره میکند، و قوانین و مقررات «مافیا» از قوانین اسلام نیز سفت و سختتر است. نه تنها الکل، که مصرف مواد مخدر نیز برای مانکنهای محترم از الزامات «حرفهای» است. اگر کسی مانکن بوده و از الزامات شغلی میتواند فرار کند، نشانگر این است که دیگر به شغل مانکنی اشتغال ندارد. ولی سارا بوکر به این نکته اشارهای نمیکند.
بله وضع روحی خانم بوکر ـ که به ادعای خود «فمینیست» هم بوده ـ خیلی خراب شده، تا اینکه یکروز با «قرآنمجید» برخورد میکنند! البته نمیدانم ایشان ابتدا با قرآن برخورد میکنند، یا با یک مرد مسلمان که قرآن به دست داشته! چون قرآن خودش در خیابان قدم نمیزند که با کسی «برخورد»کند، مگر اینکه کسی قرآن به دست مشغول حرکت در خیابان باشد و قرآنش به خانم بوکر بخورد، و زندگی ایشان از اینرو به آنرو شود! سارا بوکر داستان برخوردش با قرآن را اینچنین تعریف میکند:
«نحوه برخورد قرآن مر ا تحت تاثیر قرار داد سپس نگاه آن به هستی [...] مرا به شگفتی آورد من قرآن را خطابهای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح [...] یافتم [...] سرانجام من حقیقت را یافتم [...] فعالیت ارضاء کنندة جدید من چیزی جز قبول مذهبی به نام اسلام [...] نبود»
پس از یافتن «حقیقت»، سارا بوکر با بیکینی و لباس شیک وداع کرده، یک ردای زیبا و یک روسری بر سر انداخته و احساس آزادی شدیدی به ایشان دست میدهد، احساسی که وی را از قید فهم و شعور متعارف نیز «آزاد» میکند:
«همة زنجیرها پاره شدهاند[...] من بالاخره آزاد شدهام [...] من از چهرههای حیرت زده مردم، در مکانی که [...] نگاههای شکارچی بر شکار را تجربه کرده بودم لذت میبردم[...] من دیگر تمامی وقتم را صرف خرید لباس، آرایش[...] و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمیکردم[...] سر انجام من آزاد شدم [...]»
بله! سارا بوکر که دیگر نگاههای «شکارچی بر شکار را» نمیتواند «تجربه» کند، ترجیح میدهد نگاه حیرت زده مردم را تجربه کند! بالاخره «جلب توجه» برای کسی که «مانکن» بوده، جزئی از زندگی است. ولی گویا میزان حیرتزدگی مردم خانم بوکر را ارضاء نمیکند در نتیجه تصمیم میگیرد بیشتر نگاهها را به سوی خود جلب کند، تا موجب رضایت «خداوند» هم بشود:
«یکسال و نیم گذشت تا من به همسرم گفتم که میخواهم نقاب بگذارم دلیل من اینبار این بود که احساس کردم نقاب بیشتر موجب رضایت خداوند خواهد شد [...] و همسرم از تصمیمی که گرفته بودم حمایت کرد و در خرید یک [...] ردای بلند سیاه و گشاد که از سر را نوک انگشتان را میپوشاند و نقاب که سر و صورت به جز چشمها را می پوشاند حمایت کرد»
سارا بوکر از قرار معلوم میباید به بیماری «خود بزرگ بینی» مبتلا باشد، چرا که ادعا میکند به محض اینکه تبدیل به «کوکلوکسکالان سیاهپوش» شد تمام سیاستمداران و آزادیخواهان و کشیشان واتیکان خبردار شدندا
«و آنها شروع به محکوم کردن حجاب و نقاب به عنوان ظلم به زنان نمودند»
چون تا قبل از محجبه شدن سارا بوکر، هیچکس در جهان حجاب را محکوم نمیکرده! سپس سارا بوکر یک خطابة مفصل و مبتذل و مضحک در باب «آزادی زنان» ایراد کرده، میگوید:
«فقط با ایمان میتوان دنیا را به صورت واحد دید و وحدت آفرینش را دریافت!»
بله سارا بوکر مانکن بوده، و همه میدانند بازار مد در دست «مافیا» است و همه میدانند که مانکنها عملاً در سن 30 سالگی باید «بازنشسته» شوند، البته اگر مواد مخدر و دیگر الزامات حرفهای امکان رسیدن به این سن و سال را به آنها بدهد، و همه میدانند کسی که عادت به جلب توجه دیگران دارد، روزی که از این توجه محروم شود، به هر طریق دیگری متوسل خواهد شد تا نگاهها را متوجة خود نگاهدارد، و همه میدانند که امثال سارا بوکر در غرب فراواناند. زنانی که به دلیل گذشت زمان باید جای خود را به جوانترها بدهند. و همه میدانند که «مصیبت بود پیری و نیستی»، برای یک انسان، آنهم در سن 30 سالگی! آنزمان که آنقدر سمن است که یاسمن پیدا نیست، و کسی به سارا بوکرها نیم نگاهی هم نمیافکند، مگر لطف الهی بکند کار خویش، و یکی از مسلمانان مکتبی و متعهد به «گرینکارد»، با قرآن به آنان «برخورد» کند! که امکان جلب توجه دوباره را برای سارا بوکرها فراهم آورد.
سارا بوکر اینبار، با سهولت فراوان، با یک تکه پارچة سیاه که فقط چشمها را به نمایش میگذارد جلب توجه میکند، و همه میدانند که طبق تعاریف فروید، آنچه «پوشیده و پنهان» است جلب توجه بیشتری خواهد کرد! به ویژه در جوامع غربی که زنان تعدادشان بر مردان افزایش دارد، و بازار رقابت داغ است! بله اگر همه نمیدانند، حداقل گروهی میدانند که در غرب، زنان ناچارند به این رقابتها «تن» در دهند. و حتی اگر در رقابت برنده شوند، دوامی برای پیروزی نیست! اگر تا دیروز سارا بوکر ناچار بود، هیکل متناسب داشته باشد، عریان شود و جلب توجه کند، امروز با پوشاندن بیش از حد خود جلب توجه میکند، و نیازی هم به هیکل مناسب و ریخت و قیافه زیبا نیست! بله آزاد شدن سارا بوکرها از بازار «مصرف غرب» به بهای اسارت در بازار بردگی اسلام حاصل میشود. این «حق انتخاب» برای زنان غرب محفوظ است، حال آنکه زنان کشورهای مسلمان از چنین حق انتخابی محروماند. و همه میدانند که مهملات سارا بوکرها، وسیلة تبلیغات جهت فاشیسم اسلامی در قلب ایالات متحد شده. به ویژه که سارا بوکر، از زنان مسلمان جهان میخواهد از حق وی و شرکایش برای پوشیدن نقاب و جلب رضایت خالقشان به هر شکلی که انتخاب میکنند دفاع کنند! و میافزاید:
«دیروز بیکینی نشانه آزادی من بود[...] امروز نقاب نشانه آزادی زن[...]»
معلوم نیست چرا سارا بوکر ناگهان خود را در جایگاهی دیده که برای همة زنان تعیین تکلیف کرده و «نشانه آزادی» برایشان تعریف میکند! آزادی «نشانه» ندارد. آزادی، حقوقی است که در قوانین بعضی کشورها وجود دارد، همین و بس! و بر مانکن سابق و تبلیغاتچی جدید فاشیسم نیست که آزادی را با یک تکه پارچه برای دیگران «تعریف» کند! سارا بوکر، یک پادوی تبلیغ جنگ مذاهب است و به همین دلیل در مهملاتش به غربیها به عنوان سربازان جنگ صلیبی اعلام جهاد داده میگوید:
«بجنگ تا بجنگیم؟»
باید از سایتهائی که چنین تبلیغاتی را بازتاب میدهند پرسید، دلیل تبلیغات برای نقاب و حجاب آنهم در این حد مبتذل و مضحک چیست؟ چگونه است که بعضیها وقت خود را جهت ترجمة مهملات این «مریم بهروزی فلوریدا» تلف میکنند؟ و چرا چنین مهملاتی این چنین بازتاب وسیعی در رسانههای فارسی زبان مییابد؟ صرف استفاده از جملة «مطالب مندرج در این سایت الزاماً مورد تائید گردانندگان آن نیست»، آیا کفایت میکند؟ پخش این متون مبتذل و عوامفریبانه، به معنای شرکت در تبلیغات گروههای افراطی حامی جنگ مذاهب است، و اگر بعضیها مانند کبک سرشان را زیر برف کردهاند، و میپندارند که اگر آنها روباه را نبینند، روباه هم آنها را نخواهد دید، اشتباه بزرگی میکنند، بهتراست «مبلغین بیطرف فاشیسم» مواظب باشند که به عاقبت همان «کبک» دچار نشوند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت