دوشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۵

پریرویان و شورا!
...
یکنفر از خوانندگان این وبلاگ به نام «موناهیتا»، سئوال کرده بود که چرا «طارق رمضان» را خطرناک می‌دانم؟ در وبلاگ مورخ 18 دسامبر 2006، نوشتم که سیاست‌های استعماری بر پایة «تجزیه» استوار است. تجزیه، در مقام «نفی و حذف» اختلاط و تکثر؛ تجزیه، به معنای تصفیه. در منطقه، این سیاست از طریق ایجاد «یک کشور، یک مذهب» اعمال می‌شود. و پاکستان بهترین نمونه آن است، آنچه در پاکستان می‌گذرد به عنوان نمونة توحش، بسیار قابل توجه است، و به قول ابراهیم یزدی، «فاعتبرو[...]» و بقیة قضایا! بله، در پاکستان، کوچک‌ترین حرکتی در جهت رفع تبعیض از زنان، باعث حضور «مردم همیشه در صحنه‌ای» می‌شود که از خرید و فروش کودکان و تجارت موادمخدر هیچ خدشه‌ای به اسلام‌شان وارد نمی‌شود!

اگر با تاریخ معاصر ایران آشنائی داشته باشیم،‌ خواهیم دید، که آخوند «شیرزای» هنگامی که منافع رژی تنباکو به خطر افتاد، اسلام را در خطر دید، و فتوی صادر کرد، ولی جدا شدن هرات و ... از خاک ایران، اسلام دستاربندان مزدور را به هیچ روی به خطر نینداخت و نیآزرد. هنگام جدا کردن بحرین از ایران، روح الله خمینی و یارانش خفقان مرگ گرفته بودند، چرا که تجزیة جغرافیائی، تأمین کنندة منافع استعمار است، و همانطور که در وبلاگ «ژانوس 2007 »آمد، ابراهیم یزدی برایمان «توضیح» داد که، راه حل خداوند ابراهیم جهت دفع شر، فرستادن شر دیگری است! بنابراین از آنجا که «دفع شر» را «خداوند ابراهیم»، با حاکمیت شر نوین صورت می‌دهد، هر چه شر بیشتر شود، خداوند بیشتر به حال بندگان مفلوکش توجه و عنایت نشان داده، شر بیشتری نیز برایشان تجویز می‌کند! و از قضای روزگار، استعمار غرب نیز همواره ارادت عجیبی به راه حل‌های الهی از خود نشان می‌دهد! به این ترتیب که پس از تجزیة منطقه به «یک کشور یک مذهب»، باید در هر کشور، تجزیه‌هائی دیگر صورت گیرد تا «اختلاط» و «تکثر» را مانع شود.

اساس و پایه فاشیسم اسلامی نیز بر همین تصفیه‌ها و تجزیه‌هاست. در مرحلة نخست، تجزیه جامعه و نابودی آن به عنوان یک مجموعة پویا، و تشکیل دو مجموعة «متخالف» زنانه و مردانه! که «با هم» نیستند و در تقابل با یکدیگر قرار خواهند گرفت. چرا که از حقوق مساوی نیز برخوردار نیستند. در این شرایط حقوق زن «طبق قوانین اسلام» پایمال می‌شود، و کسی نیز نمی‌تواند اسلام را به زیر سئوال برد، چرا که بعضی‌ها معتقدند نه تنها اسلام «دین» است، که بر حق بوده و کامل‌ترین‌ دین هم به شمار می‌رود! در ضمن همین «کامل‌ترین دین»، حق انتخاب به پیروانش نمی‌دهد! هر که از اسلام به دین دیگری بگرود، مرتد خوانده ‌شده، و حکم قتل او را امثال قاضی مرتضوی با دست خود اجرا خواهند کرد. امروز، نه همه، بلکه بسیاری از زنان ایران، از پایمال شدن «قانونی» حقوق خود آگاه‌اند، و هیچ مرجعی در جهان متمدن از حقوق اینان دفاع نمی‌کند. به عکس، با جایزه‌بگیران حرفه‌ای و مدافع اسلام، از قبیل عبادی یا بنی‌صدر، جبهة زن‌ستیز را در داخل تقویت می‌کنند، تا تقابل و تنش میان زن و مرد را استحکام بخشند. بر اساس همین تجزیه پایه‌ای است که دیگر تجزیه‌ها امکانپذیر می‌شود: از تقسیم اماکن عمومی به دو قسمت زنانه و مردانه، سیاست جاودان استعمار ـ تقلیل ارتباط میان افراد جامعه ـ را تقویت می‌کنند. از مدارس ابتدائی تا دانشگاه‌ها و ادارات، این تضعیف ارتباط‌ها در جامعه، کشور را در کل تضعیف می‌کند. و می‌دانیم که همواره آن‌ها که ضعیف‌ترند در برابر چنین شرایطی آسیب بیشتری می‌بینند. زنان کارگر به مراتب بیش از زنان مرفه متحمل خشونت و توحش قوانین اسلامی می‌شوند. دختران طبقات کم در آمد، «عدالت اسلامی» را با تمام وجود حس خواهند کرد. و اینان نه تنها طبق قانون حق و حقوقی ندارند، نه تنها از حضور در جامعه منع می‌شوند ـ چون خروج از خانه، منوط به کسب مجوز از پدر یا دیگر افراد ذکور خانواده است ـ که اکثر اینان از سوی پاسداران نوامیس خانواده، مورد سوءاستفاده‌های جنسی نیز قرار می‌گیرند. و با توجه به توحش حاکم بر جامعة ایران، آنکه تنبیه می‌شود، همان است که متحمل خشونت شده! به عنوان مثال یک دستاربند، به نام طباطبائی، که معلوم نیست از کدام زباله‌دان بیرون کشیده شده، و نام او در جمع ائتلاف آبادگران نیز آمده، روز 31 فرووردین سال‌جاری ساعت 16 و پنجاه دقیقه به «آفتاب نیوز» گفته:

«اسلام دین عطوفت و رافت است[...] در شأن نمایندة مجلس نیست که در مد و لباس مردم تصمیم بگیرد[...] کسانی که نمی‌خواهند حجاب را رعایت کنند، از کشور بروند!»

البته این سخنان هیچ جای تعجبی ندارد، همانطور که پیشتر نوشتم، «مقامات» حکومت جمکران همیشه دهانشان را به میزان حماقت‌شان گشوده‌اند، پیش از «طباطبائی»، هنگام آغاز جنگ، بهزاد نبوی هم کشور ایران را با ارث پدرش اشتباه گرفته بود، و قصد اخراج ناراضیان را داشت! ولی امروز که متوجه شده، حتی در ولایت مادری‌اش، «هروآباد» قزوین نیز ملک و املاکی ندارد، و جنگی هم برای حفظ مواضع‌اش در میان نیست، مدافع «آزادی» شده! بله از این نخبگان بازیافت شده، از درون زبالة استعمار، در ایران فراوان‌اند. آفتاب نیوز مورخ چهارم دیماه 1385 ساعت نه و 51 دقیقه، به نقل از یکی از نخبگان اندرونی، به نام «شکوفه گل‌خو»، که اخیراً به ریاست دانشگاه الزهرا برگزیده شده، می‌نویسد:

«از نظر علمی[...] می‌توان نتیجه گرفت که تصاویر تحریک کننده از طریق بینائی [...] بر هیپوفیز مردان به شدت تاثیر گذاشته و آن را فعال می‌نماید [...] پوشش مناسب برای زنان علاوه بر ایجاد مصونیت برای آن‌ها باعث جلوگیری از تحریک مردان می‌شود»

سخنان «شکوفه خانم» حاکی از این است که مردان حیوانات وحشی‌ای هستند که قادر به کنترل امیال خود نیستند! و به محض دیدن تصاویر تحریک کننده، یعنی «زن بدون حجاب» به وی حمله‌ور می‌شوند. با نگاهی به بروبالای فتان و دلفریب مریم بهروزی، فائزه هاشمی و معصومه ابتکار، مردان حق دارند از خود بیخود شوند! و زن‌ها هم بهتر است برای حفظ خود از یک سپر پارچه‌ای به نام «چادرسیاه» استفاده کنند! از «سارا بوکر» یاد بگیریم! حتماً اگر نقابش را بردارد، مثل مریم بهروزی ایجاد وحشت می‌کند! بی‌جهت نیست که صافی گلپایگانی گفته:

«چه معنائی دارد که یک خانم چهارسال همیشه در جلسات با مردان نامحرم نشست و برخاست کند[...] حضور بی رویه بانوان در اجتماع نظام جامعه را بر هم میزند.» منبع اطلاعات نت

بله تجسم کنید یک تل سیاه و نکره، همچون معصومه ابتکار، چهار سال حضورش را به اعضای محترم شورای شهر تهران تحمیل کند! اگر بروروئی داشت، ممکن بود صافی در فتوای خود تجدید نظر کند، ولی متاسفانه برای تحمل پریرویان جمکران، اعضای شورای شهر فقط باید کور باشند! از شوخی گذشته، اینگونه تبلیغات تنها یک هدف را دنبال می‌کند، و آن در تقابل قرار دادن زن و مرد، و ایجاد وحشت در زنان از جنس مخالف است. حال آنکه می‌دانیم چنین برخوردی در جامعه صرفاً خشونت بیشتری ایجاد می‌کند، به دلیل آنکه در برابر نیاز طبیعی زن و مرد، موانع قانونی و اخلاقی قرار داده، این نیاز را تا حد تهاجم و تجاوز تقویت می‌کند. به زبان ساده‌تر، اگر غذا را بپوشانید گرسنگی را نمی‌توانید از میان بردارید. در اینجا، منظور از غذا زن نیست، مرد را نیز شامل می‌شود. ولی از همه مهم‌تر، «زنانه ـ مردانه» کردن جامعه، پیامدهای دیگری نیز دارد که نخبگان متخصص «نجابت و شرافت» آنرا فراموش می‌کنند. در چنین جوامعی، که استعمار آن‌ها را به نوعی زندان برای زنان و مردان تبدیل می‌کند، تمایلات جنسی نابود نمی‌شود، بلکه از مسیر عادی خود منحرف خواهد شد. چرا که انسان برای رفع نیازهای طبیعی خود همواره مفری خواهد یافت. کمابیش همه می‌دانند در زندان‌ها چه می‌گذرد. ولی چه می‌توان کرد؟ اشکال یکی دو تا نیست. نخبگان جمکران پای را از حد حجاب و ناموس فراتر گذارده، عملاً اصول روانشناسی و فروید را هم نفی می‌کنند! نه با تکیه بر نظریه‌ای علمی، که صرفاً با گزافه و مهمل‌گوئی! یک سر از «فروید شناسان بلاد اسلام»، به نام بهروز آرام، که هنوز تفاوت روانکاوی و روانشناسی را نیز نمی‌داند، در مورد فروید می‌گوید:

«تعبیر خواب فروید چیزی بیشتر از تجارب و بازگویی احساسات شخصی فروید نمی‌باشد! تمام کتاب بر پایه ای مبهم بی‌اساس و موهوم ریخته شده![...] در زمینة علمی و عینی [...] وی [...] خواب‌ها را ساده لوحانه[...] توضیح می‌دهد[...] فروید در واقع ساده لوحانه تفکرات و احساسات خود را به عنوان پاسخی در چرائی‌ها مورد استفاده قرار می‌دهد[...] فروید در واقع مانند روستائی ساده لوح دنیا را در چارچوب جامعة محدود خود می‌بیند!»

فارسی فصیح و شیوا، به یک طرف، مطلب مستدل و علمی «بهروزخان» جای شک و تردید در دریافت عمیق‌ ایشان از روانکاوی و روانشناسی باقی نمی‌گذارد! بله، در مملکتی که فلاسفه‌اش فردید و سروش باشند، امثال «بهروز آرام‌ها» هم «فروید شناس» خواهند شد. ظهور این «پدیده نوین»، با زبان فارسی ویژة خود، در عرصة علم و دانش، خالی از تفریح نیست، به ویژه که مطالب ایشان بر روی سایت «بوعلی بلاگفا» هم بازتاب می‌یابد! دیروز، سخنان آقای «اکبر اعلمی»، نماینده تبریز، در مجلس را می‌خواندم که با طرح ابلهانة شرط لیسانس برای ورود به مجلس مخالفت کرده بود. سخنان آقای اعلمی را پیشتر هم در موارد دیگر دنبال کرده‌ام. آقای اعلمی، از نوادری است که «منطقی» صحبت می‌کند. خواستم از هم‌میهنان آذری خواهش کنم استقلال طلبی نکنند، و ما را با این فارس‌های زبان نفهم و بیسواد تنها نگذارند. به ما فارس‌های تبعیدی رحم کنید! حال باز گردیم به خطرات طارق رمضان!

ولی ابتدا توضیح مختصری در مورد شرکت‌های تجاری موازی بدهم. چرا که طارق رمضان یکی از همین شرکت‌ها است. در گذشته، شرکت‌ها ساختار هرمی داشتند، و اگر برای آنان اشکالی پیش می‌آمد کل شرکت در برابر این اشکال قرار می‌گرفت. با ایجاد شرکت‌های موازی، هر بخش مستقل است و اگر به اشکالی برخورد کند، بخش‌های دیگر دچار اختلال نخواهند شد. و اگر مشکلاتی که پیش می‌آید حل و فصل نشود، صرفاً شرکت مذکور حذف خواهد شد، و بقیة بخش‌ها به کار خود ادامه می‌دهند. در مورد مسلمانان مقیم ایالات متحد و اروپا هم از همین «فناوری» استفاده شده. شرکت‌های موازی و مستقل از یکدیگر.

به عنوان مثال، خیمة «سارا بوکر» یکی از این «بخش‌ها» است که وظیفة آن تبلیغ اسلام «از بیکینی به نقاب»، در ایالات متحد است، و این مهم، جهت تقویت فاشیسم اسلامی در کشورهای مسلمان‌‌نشین! اردوگاه سیاهان مسلمان نیز به موازات تشکیلات «سارا بوکر» فعالیت دارد. در اروپا فوتبالیست‌ها و هواداران‌شان شعبة سوم شرکت سهامی اسلام به شمار می‌روند. هیاهوی بی‌بی‌سی در مورد عمل «قهرمانانة» زیدان را فراموش نکنیم. در این راستا، «طارق رمضان» مسئول جذب نخبگان غرب در دو سوی اقیانوس آتلانتیک است. «طارق رمضان» همانطور که در وبلاگ 18 دسامبر نوشتم، به زبان فرانسه تسلط کامل دارد، فلسفه غرب را بخوبی می‌شناسد، و با فلسفة اسلامی نیز آشناست. از این گذشته سخنران بسیار قابلی است، و خطر همینجاست، که مخاطبان طارق رمضان، فاقد شناخت از شیوه‌های سرکوب روشنفکرانة فاشیستی‌اند. در نتیجه قادر نیستند پایة اصلی تبلیغاتی او را باز شناسند. مخاطبان طارق رمضان، شهروندان کشورهای دموکراتیک‌اند، شرکت‌کنندگان غربی در این جلسات، هم زیرکانه از طرح موضوع اساسی ـ حقوق زن در اسلام ـ طفره می‌روند، و تنها بحث «حجاب» را به عنوان یک «انتخاب شخصی»‌ مطرح می‌کنند. در نتیجه، امثال «طارق رمضان»، قادرند نوسوادان مسلمان و لائیک غرب را جذب کرده، وسیلة انزوای کامل مسلمانان را فراهم کنند. این انزوا پیشتر، در حومه‌های مسلمان‌نشین و فقیر، از دورة ریاست جمهوری «فرانسوا میتران» سازمان داده شد، و طرح کاملاً موفقی بود. اکنون، نوبت به منزوی کردن کلیة مسلمان‌زادگانی است، که نه با اسلام و نه با فقر سر و کار دارند. به انزوا کشاندن اینان مستلزم کوشش فراوان است، و هیاهوی رسانه‌ای پیرامون طارق رمضان در ایالات متحد و اروپا، در همین راستا صورت می‌گیرد: جذب گروه‌هائی که تعصب و حماقت جهادیون را فاقداند.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت