پنجشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۵


فریب و فرید!
...
به دنبال شکست سیاست استعماری غرب در ایجاد «اتحادجماهیراسلامی» در منطقه، شیپورهای تبلیغاتی ایالات متحد برای «مدرنیزاسیون» به صدا درآمده‌! الگوی پیشنهادی یانکی‌ها در درجة نخست، حفظ وضع موجود در کشورهائی چون اردن و مصر است، که هنوز حاکمیت «طالبان» را تجربه نکرده‌اند؛ و از سوی دیگر، بازگشت به دوران «پیش‌طالبان» در کشورهائی است از قبیل ایران. به عبارت دیگر، استعمار غرب چنین پنداشته که می‌تواند «بازی» گذشته را در این‌کشورها از نو تکرار کند. هم «اسلام‌گرایان» را در کشورهائی که تجربة «طالبان» از سر نگذرانده‌اند، به عنوان «آلترنایتو سیاسی» محفوظ نگاه دارد، و هم در دیگر کشورها، همچون ایران، در صورت فروپاشی حکومت «طالبان»، حاکمیت نوین را از طریق تهدید «بنیادگرائی‌اسلامی» در مهار خود نگاه دارد! در این راستا است که استعمار، بجای اشاره به مشکل واقعی، یعنی حاکمیت منافع خود بر سرنوشت منطقه، جهت تحریک افکار عمومی و ایجاد تنش بیشتر، انگشت اتهام را به سوی اعتقادات مذهبی توده‌های مردم گرفته: « اسلام مقصر است!» یکی از شیپورچی‌های اصلی استعمار در راه تبلیغ چنین سیاستی، فردی است به نام «فرید ذکریا»!

امروز یک مقاله از «فرید ذکریا» در سایت اطلاعات نت خواندم. «فرید ذکریا» را می‌توان نوعی «طارق رمضان» انگلیسی زبان به شمار آورد، با این تفاوت که فاقد شناخت و سواد کافی در زمینه‌هائی است که در آن اظهارنظر می‌کند. به عبارت دیگر «فرید ذکریا»، برای اسلام و مسلمین مقیم ایالت متحد کاملاً مفید است! تخصص ویژة ذکریا، بحث و اظهارنظر است در مورد سیاست و جهان اسلام، و این «مهم»، جهت پنهان داشتن نقش واقعی استعمار. «ذکریا» یکی از «نخبگان» ایده‌آل جهان سوم است که، در تمام رسانه‌های استعماری نیز حضور فعال دارد، وی از شاگردان ساموئل هانتینگتون بوده، با عقایدی به همان اندازه مضحک!

ذکریا در سال 1964 در یک خانوادة مسلمان هندی متولد شد! پدرش، نمایندة مجلس از حزب کنگره، و مادرش، سردبیر «تایمز آو ایندیا» بود. و از همه مهمتر، برادرش، «ارشاد ذکریا»، در رأس شبکة بانکی «مریل لینچ» قرار دارد! «فرید ذکریا»، تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه «ئیل»، و با عضویت در جمعیت «خفیة» «سکرول ـ اند ـ کی» آغاز کرد، سپس از دانشگاه «هاروارد» در رشتة علوم سیاسی دانشنامة دکترا دریافت نمود. وی در نشریه‌های نیوزویک، «تایمز»، «نیویورکر»، «واشنگتن پست»، همچنان که در «وال استریت جورنال» مقاله می‌نویسد. ذکریا، در اکتبر سال 2000، به سردبیری «نیوزویک بین‌االمللی» منصوب شد، و از قبل عملکرد وی خوانندگان این نشریه بالغ بر سه و نیم میلیون نفر شدند! ذکریا، همچنین در میزگردهای «پی‌بی‌اس» به نام «تبادل نظر خارجی»، و «ای‌بی‌سی‌نیوز»، تحت عنوان «آنالیست»، و ... حضور منظم دارد. «اسکوایر»، محل‌کار «الکساندر کاوبرن»، ذکریا را از مهم‌ترین‌های قرن 21 به شمار آورده، و ذکریا که غرق افتخارات و القاب است، به اندازه موهای سرش هم کتاب نوشته!
با این وجود، «ذکریا» مانند همة نخبگان جهان سوم پیرو مد است! در سال‌های 80 ـ دورة ریگانیسم ـ «محافظه‌کار» بود، سپس از طرفداران پروپا قرص تحریم‌های اقتصادی و تهاجم نظامی به عراق از کار در آمد. ولی از آنجا که حمایت از تهاجم نظامی دیگر «مد» نیست، فعلاً «ذکریا» خواستار خروج نیروهای آمریکائی از عراق شده! خلاصة مطلب، «فرید ذکریا» محصول خط «تولید نخبة» ایالات متحد، ویژة مصرف در بازار جهان اسلام است. ذکریا، همزمان، از منافع متناقض دفاع می‌کند، به عنوان مثال، طرفدار «بازار آزاد» است، و از کمک به کشورهای دیگر برای تبدیل به «دمکراسی» نیز حمایت می‌کند! مدافع منافع ملی آمریکاست، مدافع آزادی‌های فردی هم هست! از همه مهم‌تر، «فرید ذکریا»، اعلام کرده که «مذهبی» نیست، حتی «مشروب» هم می‌خورد! این مختصر را نوشتم تا بپردازم به مقالة ذکریا که امروز «موفق» به خواندنش شدم. این مقاله، ترجمة آقای «امیرحسین نوروزی» است. سراغ متن اصلی نرفتم، و برای نقل به مضمون، از متن ترجمه شده استفاده می‌کنم. چرا که امثال «فرید ذکریاها» ارزش اتلاف وقت ندارند.

مقالات این «متفکر» نوظهور، به مقالات احسان نراقی خودمان شباهت فراوان دارد. به عبارت دیگر نوعی داستان «خاله سوسکه» است که تحت عنوان «تحلیل سیاسی» تحویل خواننده داده می‌شود. داستان فرید ذکریا به این صورت آغاز می‌شود که، یکی بود یکی نبود، یک دیپلمات آمریکائی بود که رفت به ملاقات حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر، و به او گفت چرا «حقوق بشر» را رعایت نمی‌کنی؟ مبارک هم به او تشر زد که می‌خواهی اینکار را بکنم که بنیاد گرایان قدرت را به دست بگیرند؟ مگر شما این‌را می‌خواهید؟ البته «فرید ذکریا» بقیة قصه را تعریف نمی‌کند و می‌رود به سراغ داستان کلینتون، اعراب، اسرائیل و فلسطین! ولی جالب اینجاست که،‌ همه جا رهبران عرب و فلسطینی یک جمله را تکرار می‌کنند: «اگر آزادی بدهیم اسلام‌گرایان قدرت را به دست خواهند گرفت!» البته رهبران عرب حق دارند، چرا که در تمامی کشورهای مسلمان منطقه، استعمار از حاکمیت‌هائی حمایت می‌کند که مانع هر گونه تشکل و سازمان‌یابی ملت‌ها شده‌اند. در نتیجه، در تمامی این کشورها، بنیاد حاکمیت استعماری در برابر تنها بنیاد موجود، یعنی مذهب قرار می‌گیرد. و بنیاد مذهب نیز در تمامی کشورهای اسلامی از سوی استعمار حمایت «مالی ـ نظامی» می‌شود. و از همین مجرا، امثال بن لادن، حکیم، مقتدی صدر، اسماعیل هنیه و... تبدیل به رهبران مبارزه با استعمار غرب شده‌اند! «آلترناتیو» هر یک از حکومت‌های فعلی منطقه نیز همان حاکمیت «طالبان» شده. در افغانستان و عراق دیدیم که ارتش جنایتکار ناتو حضور یافت، تا قانون اساسی در «توافق با اسلام» به تصویب برسد. بله، استعمار غرب با تأسیس «اخوان‌المسلمین» رؤیای ایجاد «اتحادجماهیر اسلامی» در سر می‌پروراند. همانطور که پیشتر هم نوشتم، چنین مجموعة‌ فریبنده‌ای که کاملاً در مهار غرب نیز قرار داشت، می‌توانست در کشورهای اسلامی حاکمیت «طالبان» ایجاد کند، و به ایجاد نوعی «مک کارتیسم» نیز در کشورهای غربی منجر شود، و همه می‌دانیم که «مک‌کارتیسم» بهترین ابزار سرکوب، تفتیش عقاید و تصفیه در حاکمیت‌هاست.
البته، فرید ذکریا فراموش کرده، ولی به یاد داریم که شکست ناتو در لبنان نقطة پایانی بود بر تداوم این سیاست! همانطور که می‌دانیم ارتش اسرائیل که حافظ منافع غرب در منطقه است ناچار به عقب نشینی از لبنان شد. آنروزها، نوشتم که عقب نشینی اسرائیل، عقب نشینی ناتو در منطقه است، و امروز شاهدیم که در عراق و افغانستان، اشغالگران دیگر قادر به ایجاد «امنیت» مطلوب نیستند. البته «امنیت» در چارچوبی که استعمار می‌طلبد؛ به عبارت دیگر، سرکوب ملت‌ها جهت چپاول در کمال امنیت!

از اینرو «فرید ذکریا» به میدان آمده و می‌گوید، بله حکام منطقه همه از ملت‌های‌شان مدرن‌تراند، همین شاه عربستان، که به زن‌ها اجازة رانندگی داد؛ همین امیر کویت، که به زنان حق رای داد! و ما هم ‌باید بگوئیم، و همین ایالات متحد، که به «فرید ذکریا» امکان داد، «روشنفکر و مفسر سیاسی شود!» ولی دیدید چه شد؟ اصلاً دست این استعمار نمک ندارد! هر چه می‌خواهد کشورهای عقب‌افتاده را «مدرن» کند، ملت‌ها نمی‌گذارند!
ذکریا می‌گوید، همه از خود می‌پرسند چرا خاورمیانه در جا می‌زند! و «ذکریا» خودش پاسخ می‌دهد، از آنجا که همة مردم دموکراسی را غربی می‌دانند و با آن دشمنی دارند! به زعم ذکریا، حتما همین مردم، سلاح‌های شیمیائی و بمب‌های خوشه‌ای را خیلی دوست دارند، چون می‌پندارند اسلامی‌ است، و نشانة پیشرفت صنایع و مدرنیزاسیون اسلام و مسلمین هم همین‌ها است! ولی ذکریا نمی‌گوید اگر ملت‌های منطقه دموکراسی را مطرود می‌دانند، پس اینهمه رزمناو و تفنگچی در خلیج فارس چه می‌کند؟ نکند جهت حفظ دموکراسی باشد؟!

از این گذشته، مهم‌ترین کشف ذکریا، این است که بر اساس «استدلالات» افرادی، از قبیل کشیش «رابرتسون»، دلیل نابسامانی‌های منطقه، دین اسلام است، نه استعمار! البته «پدر مقدس»، با «بن‌لادن» کاملاً موافق است! چون بن‌لادن می‌گوید، اسلام درست و حسابی در منطقه وجود ندارد، باید یک اسلام واقعی حاکم شود! در ضمن، کشیش مذکور، اسلام و دموکراسی را در تضاد می‌بیند! گویا، ایشان معتقدند که مسیحیت و یهودیت با دموکراسی در هماهنگی کامل قرار دارند!

فرید ذکریا، پس از اثبات «تخالف» اسلام و دموکراسی، مبتنی بر نظرات «پدر رابرتسون» و شرکا، مانند نخبگان وطنی خودمان، به یک‌باره سرمایه‌داری را با اسلام، و مدرنیزاسیون را با دموکراسی در «ترادف» دیده! و حضور زنانی چون دختر سوکارنو و یا بی‌نظیر بوتو را، در محافل سیاسی، نشانة «مدرن» بودن اندونزی و پاکستان تفسیر کرده! یادآور شویم که در دوران نخست وزیری همین بی‌نظیر بوتو بود که، پاکستان حداکثر حمایت نظامی ممکن را از «طالبان» به عمل ‌آورد. ولی، فرید ذکریا، با واقعیت‌های تاریخی بیگانه است، و «هرچه استاد ازل گفت بگو»، می‌گوید. به ویژه که عضو همان انجمن کذا هم بوده! و رسم و رسوم پیش‌بند بستن و «اطاعت» کردن را گویا نیک آموخته! «ذکریا» چنان صحبت می‌کند، مثل اینکه در کویت و عربستان حاکمیت‌هائی مستقل وجود دارند، که به مردم کشور آزادی‌های اجتماعی نمی‌دهند! و ایالات متحد و شرکایش هم از این امر خیلی ناراحت‌ شده‌اند! پس از این «تفسیر مستدل»، ذکریا، به‌عنوان راه حل، پیشنهاد «پروتستانتیسم» می‌دهد! یعنی درست همان مهملاتی که امروز در ایران سر زبان‌ها افتاده و می‌گویند: هر کس، همانطور که قرآن را می‌فهمد، به آن عمل کند! یعنی در واقع پیام استعمار این است که، همان بنیاد «محتضر» را هم در کشورهای مسلمان باید نابود کرد، تا این کشورها از نظر فرهنگی و سیاسی تبدیل شوند به منطقة شن‌های‌روان! به عبارت دیگر، مناطقی که در آن با هر حرکت جهت آزادی، ملت‌ها بیشتر در باتلاق شن فرو روند، تا دموکراسی مورد نظر ایالات متحد «تحقق» یابد! به «ذکریاها» یادآور شویم که هیچ ارتشی تاکنون نتوانسته ملتی را نابود کند. و اگر ملت‌ها به زنجیر اسارت استعمار کشیده شده‌اند، برندة نهائی همواره همان ملت‌ها بوده‌اند. این جبر تاریخ است. همان تاریخی که «فرید ذکریاها» با آن کاملاً بیگانه‌اند، همان تاریخی که استعمار سعی در تحریف آن دارد، و همان تاریخی، که قلم به مزد‌هائی چون «ذکریاها» را دیر یا زود وادار خواهد کرد، آوای شوم شیپور استعمار را در جلسات آنچنانی «سکرول ـ اند ـ کی»، به همراه «هم‌پیش‌بندی‌هایش» زیر لب «زمزمه» کند.





0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت