...
با وجود آنکه امروز سایت بیبیسی، از تغییر و تحولات وسیع در دارودستة جرج بوش خبر داده، باز هم جهانیان با بیصبری در انتظار سرنوشت معاون احمدی نژاد، که در ترکیه، هم رقص یک زن را تماشا کرده، هم پس از اتمام رقص، کف زده، نفس در سینه حبس کردهاند! از «معاون پرزیدنت مهرورزی» انکار، که «من به محض آغاز رقص، جلسه را ترک کردم»، و از «سایتهای مستقل» اصرار، که معاون مهرورزی، نه تنها در جلسة رقص حضور داشته، که تشویق هم کرده! و برای اثبات این امر، دور تصاویر معاون «خوش ذوق» را بعضیها «خط قرمز» هم کشیدهاند، که هیچ کس در صداقتشان شک نداشته باشد! منظور این است، که ما خوانندگان «شوت و پرت» بفهمیم، معاون مهرورزی، نه تنها از تماشای رقص بدش نیامده، که با ذوق است و رقص آن زن زیبا و خوش اندام ترک را تشویق هم میکند. خلاصة کلام، و به زبان عامیانه اینکه، معاون رئیس جمهور جمکران، «اهل حال» است! و اگر تاکنون «حال» و هوائی از ایشان ندیدهایم، به این دلیل بوده که در مقابلشان بجای پری پیکران و پریرویان ـ که به قول حافظ، «نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند» ـ دیوهای دو سری چون مریم بهروزی، فائزه رفسنجانی و عشرت شایق، با چادر، مقنعه و تسبیح، در حال غرغرة دعای کمیل نشسته بودند!
به موازات چنین «تحولات عظیمی» در هیئت دولت «امام زمان»، در «سایتهای مستقل» جمکران، یک جوان 17 ساله که حین دعوا، با چاقو یک جوان 23 ساله را به قتل رسانده، از ملت ایران استمداد کرده که وی را از دست این حکومت جابر که میخواهد اعدامش کند، نجات دهند! این طفلک هم گویا پنداشته، هرکه در 17 سالگی تیغکشی کند، چون «مخملباف» و «عبدخدائی»، یکشبه ره صدساله خواهد رفت! و حکومت جمکران هم پنداشته مرگ مجازات است. نمیداند که بدترین مجازات برای یک انسان، همان زیستن در جهان جمکرانیهای «غرب و شرق» است. بله، همانطور که عرفا گفتهاند، همه دچار توهماند! و همگان، پدیدهها را «وارونه» میبینند. بیجهت نیست که تبلیغات برای «جمهوری عرفانی» در لندن آغاز شده، و فدائیان «عرفان» و مخالفان «فروید» ـ که نه از عرفان نشانی دارند و نه از فروید شناختی، بر «سایتهای فقر فرهنگی»، بیمایگی و بلاهت اسفبار خود را بر ملا میکنند! نتیجة 8 دهه فاشیسم استعماری، مسلماً بیش از این نخواهد بود! در این راستا، در تلویزیون «جام جمکران» هم، گویا بعضی موانع «شرف و ناموس» مرتفع شده، و قسمتی از تن و بدن مردها به نمایش در میآید! بله، انقلاب «مدرنیزاسیون»، از نوع مطلوب استعمار در راهست!
رد گم کردن گروههای «چپنما» نیز در همین راستا میتواند بررسی شود. پیشتر نوشتم که ناگهان همه به «افشاگری» پرداختهاند. افشاگری در مورد گروههای «مبارز ضدامپریالیست»، در مورد اعضای سازمان امنیت ایران، که جهت فعالیتهای «فرهنگی» به اروپا پناهنده میشوند، در مورد پاسدارهای جنایتکاری که دفعتاً «مخالف رژیم اسلامی» از کار در آمدهاند و طرفدار «رژیم مسلمان» شدهاند، و... و در مورد اتحاد چپ و راست افراطی، به عبارت دیگر، از اتحاد گروه مظفربقائیها با مارکسیستهای جیرهخوار لندن! بله در این چارچوب، میتوان پاسخ «فرخ نگهدار» به «افشاگریها» را نیز به دقت مطالعه کرد، و دریافت چه توفانی در یک لیوان آب به راه انداختهاند! همه در آستانة سال 2007، به خانه تکانی مشغول شده، افشاگری، تصفیه و حذف میکنند! حذف مهرههائی که دیگر به کار نمیآیند! حذف سیاستهائی که دیگر نمیتواند اعمال شود، از ترکمنستان تا واشنگتن، از نیازاوف تا نگروپونته، خلیلزاد، ابیزید و ... و حال که همه به «افشاگری» پرداختهاند، بهتر است در این خجسته سال 2007، افشاگری مختصری از مشاهدات شخصی خود در شهر تهران، پس از براندازی «باشکوه» 22 بهمن و اشغال سفارت آمریکا، تقدیم خوانندگان کنم. این هم نوعی خانه تکانی است، در خاطرات نویسنده!
در وبلاگ «ماشین حکومتی» نوشتم که پس از پایان تظاهرات هشتم مارس 1979، یک «ایرلندی» به نام «تونی» مرا از چنگ «امت همیشه در صحنه» نجات داد. و نوشتم که تونی محل سکونت ثابت نداشت، و در خانههای مبلة متعددی اقامت میکرد. یکی از خانههائی که در اختیار وی بود، درست در خیابان پشت سفارت آمریکا، و به موازات خیابان تخت جمشید قرار داشت. یک خانة دو طبقة قدیمی، با در چوبی فیلی رنگ! در ورودی، به هال طبقه همکف باز میشد و سالن نشیمن در قسمت چپ هال ورودی قرار داشت. نخستین بار که این خانه را دیدم حدود 10 روز از اشغال سفارت آمریکا میگذشت. برنامه «اللهاکبرخوانی» و شعار، از حدود 4 بعد از ظهر شروع شد، و همچنان که شعارها اوج میگرفت، بر تعداد حاضران در خانة تونی نیز افزوده میشد. یک زوج کانادائی، یک مرد میانسال انگلیسی، یک خانم جوان ایرانی و یک خانم کارمند سفارت استرالیا، همزمان وارد شدند، سپس، یک مرد جوان ایرانی با موهای طلائی بلند، و چکمههای تگزاسی آجری رنگ، گیتار به دست به درون سالن خزید. «گیبسون» گرانقیمتش را زمین گذاشت، و به پیچیدن سیگار حشیش مشغول شد. و بالاخره، یک مرد قویهیکل، با سر تراشیده، ریش بلند، و پیراهن سیاه گشاد ـ در هیبت عزاداران حسینی ـ «یاالله» گویان، با یک قبضه تفنگ کلاشنیکف وارد شد. تفنگش را به دیوار تکیه داد، و مستقیم رفت سراغ منقل تریاک! بعداً فهمیدم ایشان از اعضای «متعهد و مکتبی» کمیتهاند، که به تریاک نیز «تعهد» دارند! همچنان که فریاد «مرگ بر آمریکا» از بیرون، به عنوان موزیک متن پخش میشد، عضو شریف کمیته، که گویا سر و صدای بیرون، نشئگی را از سرش میپراند، دست برد و گیتار مرد موطلائی را برداشت، و با آنکه اصلاً از نواختن گیتار سررشتهای نداشت، سیمها را تک، تک به صدا در آورده، با صدای گوشخراشی شروع به خواندن آهنگ، «گنجیشگک اشیمشی» فرهاد کرد. مردک ریشو، چنان سروصدائی به راه انداخته بود، که هیاهو و جنجال تظاهرکنندگان خیابان تخت جمشید، آوائی دلنشین مینمود! و در این هیاهوی آزاردهنده، رفتار آن مرد انگلیسی از همه عجیبتر بود، چون از هنگام ورود، تا زمانی که تظاهرات به پایان رسید، غرق مطالعه یک کتاب جیبی بود، سرش را بلند نکرد، نه با کسی حرف زد و نه به کسی نگاه کرد! وقتی همه رفتند، او هم کتابش را کنار گذاشت، و در حالی که به سوی سفارت اشاره میکرد، به زبان فارسی از تونی پرسید، «خوش میگذره؟» تونی هم در جوابش گفت، «اینجا کباب کوبیدة خوبی داره!» نمیدانم منظورش چه بود، ولی همزمان با حضور تظاهرکنندگان در مقابل سفارت آمریکا، انواع و اقسام «خدمات» و «فاست فودهای» وطنی هم در خیابان تخت جمشید شعبه زده بودند ولی «کباب کوبیدة» دم سفارت بود که شهرت فراوان داشت! آن کباب کوبیده، مثل کباب کوبیدة همین امروز است، که بوی خوش آن، گویا بعضیها را چنان از خود بیخود کرده، که فراموش کردهاند، کباب کوبیدههای پس از پایان جنگ سرد، طعم «پلونیوم» دارد!
«تامی کاسترو»، گیتاریست و آهنگساز شهیر آمریکائی، که سبک جدیدی در «بلوز مدرن» آفریده، آهنگی دارد به نام، «حال، چه خواهی کرد؟» که اینچنین آغاز میشود:
«زمان میگذرد، رویاها بر باد میرود، حال، که جشن به پایان رسیده، حال، که پیرتر شدهای، حال، چه خواهی کرد؟»
و حال، میباید از «مبارزان ضدامپریالیست» ایران پرسید، «حال، چه خواهید کرد؟» حال، که «جشن جنگ سرد» به پایان رسیده، حال که نه تنها رویاهای یک ملت، که زندگی یک نسل را بر باد دادید، حال، با این افشاگریهای مضحک، چه خواهید کرد؟ اینبار، با هواداران مظفر بقائی، در برابر کدام سفارتخانه، دکة «کباب کوبیدة خوب» برپا خواهید کرد؟
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت