یکشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۶

زبان و دمکراسی
...
در وبلاگ «آزادی در ابتذال» اشاره شد که تبلیغات استعماری به بهانة «دفاع از آزادی» سعی بر شکستن مرز هنجارهای جوامع دموکراتیک غرب دارند، تا به ما ایرانیان بباورانند که «آزادی فردی» در ترادف با «ابتذال» قرار دارد، و «آزادی‌های اجتماعی»، در ترادف با «هرج‌ومرج»! و از آنجا که شیوه‌های «مرزشکنی» می‌باید در چارچوبی «فلسفی» مطرح شود، مبلغان استعمار به اصل «ترادف کلی» متوسل شده‌اند، تا از طریق امثال «میشل فوکو»، و دیگر فلسفه‌بافان «فاشیسم مدرن» بتوانند پایه‌های حاکمیت استعماری را در ایران تقویت کنند. ویژگی اصل «ترادف کلی»،‌ «حذف» گزینه‌ها است. جهت روشن شدن مطلب، یک نمونة ساده در «چهارعمل» اصلی را بررسی می‌کنیم.

اصل «ترادف کلی» می‌گوید، عدد «3»، عبارت است از مجموع سه عدد «یک»، که همگی با یکدیگر برابر و هم ارزش‌اند. به این ترتیب است که امکانات متعدد جهت دستیابی به عدد «3» به خودی خود حذف می‌شود! می‌دانیم که برای دستیابی به این «عدد»، از طریق «ضرب»، «تقسیم»، «جمع»، «تفریق» و دیگر عملیات ممکن در علم اعداد و ریاضی، بی‌نهایت راه‌های مختلف وجود دارد. ولی «فاشیسم نوین»، با حذف تمامی گزینه‌ها، فقط «یک گزینه» را مورد تأئید قرار می‌دهد، همان گزینه‌ای که «گزینة الهی» می‌نامیم. «گزینه الهی» تمامی ویژگی‌های «وحی» را دارا است، با این تفاوت که اینبار «منبع وحی»،‌ می‌تواند هم «آسمانی» باشد و هم «زمینی!» به این ترتیب، هر فرد می‌تواند خود را در جایگاه «خداوند» قرار داده برای دیگران تعیین تکلیف کند! یا به زبان ساده‌تر، هر «فرد»، نه تنها «خداوند خود»،‌ که «خداوند دیگران» نیز بشود! و در این راستا هر فرد، براساس «توهمات» و «منافع» خود،‌ می‌تواند «گزینة الهی» خود را به دیگران «تحمیل» نیز کرده،‌ حق انتخاب را از آنان سلب کند.

به همین دلیل «اصل ترادف کلی» را «اصل جادوئی» هم می‌توان نامید! چرا که بر اساس همین «اصل جادوئی»،‌ فردی به نام «مهرانگیزکار» که از شرکای «فعال» ملایان در داخل بوده، و امروز به شبکة شرکای خارج نشین آنان پیوسته، یک روز به مداحی و ثناخوانی اکبر رفسنجانی می‌پردازد،‌ و روز دیگر از «شیخ فضل‌الله نوری» انتقاد می‌کند! و در همین چارچوب است که بنیاد بسیار فرهنگی «هوور» از زبان پاسداراکبر، به بهانة «نقد شریعتی»، و تبلیغ دروغین برای «لیبرالیسم»، ‌به تبلیغ آشکار برای به اصطلاح «مخالفان سنتی» حاکمیت محمدرضا پهلوی، «آخوند مطهری»، «مجاهدین» و «فدائیان‌خلق» پرداخته! و در گیرودار چنین تبلیغاتی است که ناگهان یک «آیت‌الله مارکسیست» هم کشف می‌کنند! و به داستان‌سرائی از «مبارزات مطهری» بر علیه «مارکسیسم حوزوی» می‌پردازند! و نهایت امر به این نتیجه می‌رسند که «روشنفکران مسلمان»، مانند مطهری به «لیبرالیسم» احترام می‌گذارند!

«لیبرالیسم» مورد نظر بنیاد «هوور» نیز مانند «مارکسیسم» حوزوی است! بنابراین لازم است مطهری تا دم مرگ با کمک آن به «مارکسیسم» بتازد. البته این قصه‌های «بی‌بی‌گوزک»، برای کسانی نقل می‌شود که «آخوند مطهری» و «شریعتی» را «روشنفکر» می‌پندارند، در غیر اینصورت شنیدن ترهات پاسداراکبر در مورد «شریعتی» و «مطهری»، بیشتر به یک شوخی خنک شباهت پیدا می‌کند. به زعم اهالی بنیاد «هوور»، شرایط پیش از براندازی را، ‌می‌توان «بازتولید» کرد، تا زمینة یک براندازی دیگر فراهم آید. و جهت باز تولید شرایط گذشته، ‌ بنیاد کذا چنین مصلحت دیده که از «روشنفکران دینی» حمایت به عمل آورد. و می‌دانیم که «روشنفکر» اگر «دینی» باشد، همان ویژگی‌های «شیخ روشنفکر» را خواهد داشت. به زبان ساده‌تر، «روشنفکر دینی»، موجودی است «فرصت طلب» که مانند «شیخ روشنفکر»، نان را فقط به نرخ روز می‌خورد؛ «بندة قدرت» است، و به هر سازی خواهد رقصید، چرا که جهت توجیه «موجودیت» خود، نیازمند نبرد دائم با «مارکسیسم» و «رجویسم» خواهد شد. و به این ترتیب است که «روشنفکر دینی» مانند «شیخ روشنفکر» هرگز از چارچوب «ایدئولوژی» دینی پای را فراتر نخواهد گذارد. و تا دم مرگ به در جا زدن یا «مبارزات» دروغین خود ادامه خواهد داد. ویژگی «مطهری» این است که با تکیه بر همان اصل جادوئی، دین را در ترادف با «ایدئولوژی» قرار داده، و جهت «نفی رقبا»، یا همان حفظ دکان دین، «لیبرالیسم» را هم در ظاهر تائید ‌کرده است:

« مطهری دشمن مارکسیسم و سوسیالیسم بود. از سال 1332[...] به طور جدی با مارکسیسم درگیر شد و تا لحظة ترور، خطر اصلی را از سوی مارکسیسم و اندیشه‌های آلوده به مارکسیسم احساس می‌کرد [پاسدار اکبر، ‌گویا تا لحظة ترور، در احساسات مطهری سیر و سیاحت می‌کرده!]»

و از قضای روزگار، ساواک هم، در دورة محمدرضا پهلوی، مخالفین را با چسباندن برچسب «مارکسیست»، دستگیر می‌کرد! اینجاست که فواید «مطهری» و آن «اصل جادوئی» آشکار می‌شود! مطهری، چون نمی‌توانست جهت نفی مارکسیسم، به «توضیح‌المسائل» و «قرآن» متوسل شود،‌ به ناچار، به مکاتب مخالف مارکسیسم متوسل می‌‌شد! و به زعم بنیاد «هوور»، هرچند لیبرالیسم را قبول نداشته، ولی جهت سرکوب مخالفان، به «تائید» آن پرداخته! پس چنین نتیجه گرفته شده که می‌توان به گذشته بازگشت، ‌ و در چارچوب اسلام، همة مخالفان را با توسل به «لیبرالیسم» سرکوب کرد! تا هم «مارکسیسم» تقویت شود، هم ایدئولوژی‌های ضدمارکسیست:

«اندیشه مطهری لیبرال نیست، اما او مکاتب رقیب مارکسیسم را می‌خواند [...] و ازآن‌ها برای نفی مارکسیسم استفاده می‌کرد. وقتی گمان کرد لیبرالیسم برترین برساخته بشری است، بدون تردید اعلام کرد.»

بله، تا زمانی که می‌توان از مکاتب «رقیب مارکسیسم»، جهت سرکوب استفاده کرد «مطهری» به «مبارزات» خود ادامه داد! ‌چون به زعم پاسداراکبر، «لیبرالیسم» مانند همه چیز دیگر در اسلام می‌تواند وجود داشته باشد، مؤمنان نه تنها با لیبرالیسم «دینی» که با «حقوق بشر دینی» نیز «سازگار» خواهند شد، همانطور که پاسداراکبر و سرداراکبر، و دیگر فعلة «اکبریسم»، با تکیه بر همان اصل جادوئی، که «حکم کلی» نام گرفته، 28 سال است چنین کرده‌اند:

«تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلامی وجود دارد[...] مؤمنان، در ابتدا با هر پدیدة جدیدی مخالفت می‌ورزند.[...] اما اگر به یک پدیدة مقبول جهانی تبدیل شود، مدعی خواهند شد که آن پدیده در دین آنها از ابتدا وجود داشته است. قصة رویاروئی روشنفکران مسلمان با حقوق بشر هم یک نمونة دیگر از این حکم کلی است.»


بله و این «حکم کلی» هم از فلسفه بافی‌های «میشل فوکو» استخراج شده! و در رادیو زمانه هم با توسل به همین «اصل کلی»،‌ یک نفر به بهانة دفاع از «آزادی» و «دموکراسی» برخاسته، تا مصاحبة «شرق» را توجیه کند!

به موازات افشاگری‌های «کیهان» که جهت تخریب «مدرنیته»، آنرا در ترادف با «مدرنیسم» قرار می‌دهد، تا کودتای «میرپنج» را «لائیک» بنامد، و «کسروی» را مشابه «آل احمد» بنمایاند، سایت «زمانه» نیز خود را با «زمان» وفق داده تا «آزادی ابتذال» را در ترادف با «آزادی بیان» قرار دهد. جهت دفاع از چنین «آزادی بیانی»، نویسندة مدافع آزادی و دموکراسی، «اروتیسم» را در ترادف با «پورنوگرافی» قرار می‌دهد. می‌دانیم که «اروتیسم»، یک شیوة بیان «هنری» است، برای بازگو کردن تمایلات جنسی در انسان‌ها. انسانی که بنا بر تعریف، از قید «تقدس‌ها» رها شده. حال آنکه «پورنوگرافی» همین تمایلات را به زبان ابتذال «ضددینی» بیان می‌کند، زبان انسانی که هنوز در اسارت تقدس‌های دینی باقی مانده، و جهت رهائی خود، با استفاده از شیوه‌های مختلف بیان سعی دارد، دین را در «ذهن» خود به چالش ‌طلبد. اگر بخواهیم نمونه‌ای برای این «مبارزه» ارائه کنیم، ‌ می‌توانیم بازارگرم فیلم‌های پورنوگرافیک در جامعة دینی ایران را مد نظر داشته باشیم. این فیلم‌ها که در بازار سیاه، تحت نظارت حکومت، در اختیار مردم قرار می‌گیرد، روی دیگر سکة دین را به نمایش می‌گذارد. ولی همین حاکمیت که از طریق ممنوعیت به ترویج ابتذال می‌پردازد، از ورود فیلم‌های هنری به بازار سیاه ممانعت می‌کند. چرا که شیوة بیان هنری همزمان در تقابل با شیوة بیان «مبتذل» و «دینی» قرار می‌گیرد.

به شرکای «شرق»‌ در غرب یادآور می‌شویم که، در رده بندی گویش طبقات مختلف جامعه، زبان توضیح‌المسائل‌ها نیز همان زبان «پورنوگرافیک» است، که به بهانة «هدایت» گلة گمشده مورد استفاده قرار می‌گیرد. ویژگی زبان‌های «پورنوگرافیک» مختلف در یک جامعه،‌ «یک‌سویه» و «تهاجمی» بودن آن‌هاست. چرا که مخاطب را نه به «بیان دموکراتیک»،‌ که به «تعبد» و «وانهادگی» در برابر خود و فرامین خود فرا می‌خوانند! به زبان ساده تر، زبان‌ «تبادل»‌نیستند، زبان «تهاجم‌اند». زبان «پورنوگرافیک دینی»، یا همان تهاجم دینی، ‌ در حاکمیت ایران «مجاز» شناخته شده، چرا که حکومت «دینی» است، اما همین زبان «پورنوگرافیک»، خارج از محدودة «دین» نمی‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. در غرب، اوضاع متفاوت است. پورنوگرافی «دینی» و «غیردینی»، رسانه‌های ویژة خود را دارند. و «مرز» هنجارهای اجتماعی را تشکیل می‌دهند. جامعة دموکراتیک، «زبان دموکراتیک» دارد: زبانی خارج از «ابهام»، یا بهتر بگوئیم زبانی که می‌تواند بازتاب موقعیت زن در جامعه باشد، زبانی بدون حجاب! ویژگی زبان بدون حجاب، یا بدون «پوشش» چیست؟ زبان بدون پوشش، زبانی است که در مرز میان دو «ابهام» مهاجم و یک سویه قرار می‌گیرد، ابهام «حقیقت الهی» و «منهیات دین » و ابهام «تمایلات کور جنسی»، چرا که «ابهام» حقایق الهی، روی دیگر سکة «ابهام» تمایلات کور جنسی خواهد بود. و به همین دلیل است که زن به عنوان موجود «مبهم»، ‌ توسط دین با همین «پوشش»، همزمان «تحقیر» و «تشویق» می‌شود. زن «تحقیر» می‌شود، چون در ضمائر مرد، تمایلات جنسی و ممنوع را «تشویق» می‌کند، و از سوی دیگر «مرد» با هدف «تشویق» همین تمایلات، زن را در ابهام «حجاب» می‌پوشاند، تا همان تمایلاتی را که دین نهی کرده، بصورت گزافه «تشویق» کند! به همین دلیل است که «پورنوگرافی» در هنجارهای جوامع دموکراتیک، ‌ ممنوع نیست، ولی در سطح جامعه، به «رسمیت» شناخته نمی‌شود. به عبارت دیگر، زبان رسانه‌های «رسمی» در مرز زبان پورنوگرافیک «دینی» و «ضددینی» قرار می‌گیرد، زبانی است که نه تبلیغ «تقدس» می‌کند و نه تبلیغ «ابتذال». حال آنکه در ایران، «پورنوگرافی دینی» کاملاً آزاد است، و گردانندگان رسانة «شرق»، که در هماهنگی کامل با «ایدئولوژی» اسلامی حکومت قرار دارد، از این امر آگاه‌اند. رعایت «مرزها» در زبان، بر حسب نوع حاکمیت، یک امر عادی است. اگر رسانة «شرق»، ناگهان از زبان «پورنوگرافیک دینی» به زبان «پورنوگرافیک ضددینی» جهش می‌کند، مسلم است که بی‌دلیل نبوده! دلیل چنین «پرشی»، به چالش کشاندن زبان «دین» با زبان ابتذال «ضددین» بوده، نتیجة چنین «پرشی» نیز در برابرمان قرار دارد: تقویت زبان حاکمیت، یا همان زبان دین!





0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت