دوشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۶

«عشق» و پیک‌نیک!
...
دو روز پیش، سایت رعایای الیزابت دوم و سایت پاسدار محسن رضائی، از اینکه جرج بوش، نیکولا ‌سرکوزی را به اقامتگاه خود دعوت کرده بود بسیار ذوق‌زده شدند، تو گوئی خودشان هم در میهمانی حضور داشتند! ولی امروز که مقالة فیگارو را خواندم متوجه شدم هیچکدام‌شان در محل حضور نداشته! به عبارت بهتر، حضور هر دو صرفاً «معنوی» بوده. اما پیش از پرداختن به ضیافت «معنوی» جرج بوش، نگاهی داشته باشیم به «مبارزات معنوی» چپ در ایران.

دیروز، ‌ضمن بررسی پرحرفی‌های پاسدار گنجی، گفتیم که در ایران، نبرد «ایدئولوژیک» میان اسلام پرستان و گروه‌های به اصطلاح «مبارز» سیاسی در «عمق» حوزه‌ها در جریان بوده. امروز با مطالعه سرمقالة «راه توده» می‌بینیم که هنوز هم این نبرد دروغین ادامه دارد. «راه توده» در سرمقالة امروز خود ادعا کرده که، این نخستین بار است که در حکومت اسلامی، «سازش» با کارگران به «چالش» تبدیل شده! نویسندة این وبلاگ هم بسیار حیرت کرد! به ویژه آنکه پیش از این، در کیهان لندن مورخ 9 اوت سال‌جاری، خانم «الهه بقراط»، در پاسخ به ترهات پاسدار اکبر،‌ نوشته بودند:

«در دورانی که نه اینترنت بود و نه ماهواره [...] تنها در تراکت می‌شد علیه جنگ خانمانسوز، علیه انقلاب فرهنگی، علیه موج باز خرید و اخراج کارگران، علیه حجاب اجباری و [...] فریاد زد[...] وگرنه سراسر سکوت بود.»


و از آنجا که ایشان هم آنوقت‌ها از فعالان گروه چپ بودند، می‌باید از «راه توده» پرسید منظور از «سازش باکارگران»،‌ همین اخراج‌ها و بازخریدها بوده؟! و همزمان باید از «چپ ایران» پرسید هدفش از «فعالیت سیاسی» اصولاً چیست؟ در کشوری که یک نظام دموکراتیک مستقر نیست،‌ «فعالیت سیاسی» همانقدر بی‌معنا است که شرکت در «انتخابات». با این تفاوت مهم که «عدم شرکت» در شبه انتخابات یک حاکمیت پوشالی و دست نشانده، کسی را به اوین رهنمون نمی‌شود!

در واقع تشویق جوانان به فعالیت سیاسی، به عنوان «یک هدف والا»، مستقیماً از سوی ساواک صورت می‌پذیرد. این شیوه به سازمان امنیت و اطلاعات امکان می‌دهد، یک برچسب مطمئن و مرغوب برای هر دانشجو فراهم کرده، و «غیرفعالان» را «شناسائی» کند. منظور از «غیرفعال»، دانشجوئی است که برچسب سیاسی ندارد، و نمی‌توان او را به جرم «مخالفت با اعلیحضرت» و یا مخالفت با نظام «مقدس» اسلامی به اوین «اعزام» کرد. به عبارت دیگر، غیر فعال،‌ «خطر مبهمی» است که می‌تواند تهدیدی واقعی برای همة نظام‌های «مقدس» دست نشانده، مانند حکومت‌های ایران به شمار رود، چرا که خود را مستقیماً در تیررس ساواک قرار نمی‌دهد. ولی «غیر فعال» به این معنا نیست که فرد، خارج از اجتماع و سیاست حاکم بر آن قرار گرفته. هر چه تعداد دانشجوی غیرفعال افزایش یابد، رونق دکان ساواک کمتر خواهد بود. و ملت ایران خسارت کمتری از سوی استعمار متحمل می‌شود. اگر به «دستاوردهای» فجیع مبارزات سیاسی در ایران بنگریم، می‌توان به گروه‌های چپ، که رهبران‌شان در ایران و در خارج از ایران، سر در آخور استعمار دارند، یادآور شد که فعالیت‌های‌شان، تنها در چارچوب «شهادت طلبی» و «خود تخریبی» قرار گرفته. «فعالیتی» که تاکنون برای ملت ایران جز «مرگ» و نابودی هیچ ارمغانی به همراه نداشته. همین چند ماه پیش بود که گروه‌های چپ به سینه زنی برای «پاسداراکبر» پرداخته بودند، و پاسدار اکبر هم برایشان از فواید منتظری، سروش و «مردمسالاری دینی» قصه‌ها می‌گفت، و هنوز هم می‌گوید! ولی مگر عشق یکسویة «چپ» به فاشیسم درمان‌پذیر است؟ ایدئولوژی، در برابر ایدئولوژی! و بگرد، تا بگردیم،‌ و باعث نابودی خود و دیگران شویم! بعد هم آوارة بلاد فرنگ شویم، تا پاسدار اکبر برایمان «دموکراسی مطهری» تجویز کند، و «راه توده» بخوانیم و «حیرت» کنیم! ولی این «حیرت»، هرگز به پای حیرت ازمقالة «فیگارو» و مقالات «لوموند» در مورد مسافرت نیکولا سرکوزی به ایالات متحد نخواهد رسید.

چند روز پیش روزنامة لوموند، در مورد مسافرت رئیس جمهور فرانسه به آمریکا، به نقل از «بوستون گلاب» یکی از رسانه‌های محلی، نوشته بود، هیچ فرانسوی که سرش به تنش بیارزد، این منطقه را برای گذراندن تعطیلات خود انتخاب نخواهد کرد! لوموند در مطلب دیگری، به نقل از دو خبرنگار عکاس «آسوشیتد پرس»، به درگیری تند لفظی سرکوزی با اینان اشاره کرده، می‌نویسد، زنی که در کنار سرکوزی بود، گفت، سرکوزی فقط از آنان خواست عکس نگیرند! لوموند، در ادامه می‌افزاید، خود سرکوزی گفته، البته از نظر من اهمیتی نداشت، به خاطر خانم و بچه‌ها اعتراض کردم!!! و امروز فیگارو می‌نویسد، چند روز پس از ورود خانوادة سرکوزی به تفریحگاه کذا، همسر سرکوزی دیگر در محل حضور نداشت، همچنان که در پیک نیک خانوادة بوش! فیگارو در ادامه مطلب خود اشاره‌ای به «پیک نیک» در اقامتگاه بوش کرده می‌نویسد، یک روز پیش از«پیک نیک»، سرکوزی جهت شرکت در مراسم مرگ عالیجناب «لوستیژه»، به پاریس آمده بود. یادآور شویم عالیجناب «لوستیژه»، مانند سرکوزی، ازیهودی‌های اروپای شرقی بود، که تغییر مذهب داد، و خدمت در کلیسای کاتولیک را برگزید. و نیکولا سرکوزی، پس از حضور در کلیسای «نتردام دو پاری» دوباره به ایالات متحد بازگشته، و با 45 دقیقه تأخیر به اقامتگاه بوش می‌رسد! چند دقیقه پس از دیده بوسی با لورا بوش، همسر جرج بوش، سرکوزی ظاهراً به یاد می‌آورد که همسرش را به همراه نیاورده‌ و می‌گوید، خانم و بچه‌ها بیمار بودند. چرا که در واقع لورا بوش، به دلیل حضور خانواده سرکوزی در حوالی اقامتگاه تابستانی خانوادة بوش، برای یک دیدار غیررسمی از همسر سرکوزی دعوت به عمل آورده بود! ولی نیکولا سرکوزی تنها به پیک نیک رفت، و پس از صرف همبرگر و لوبیاپخته،‌ خانوادة بوش از سرکوزی خداحافظی کرده،‌ راهی یک مراسم عروسی در همان محل شدند! فیگارو می‌نویسد، جرج بوش پدر، سعی کرد چند کلمه به زبان فرانسه بر زبان آورد، در این هنگام جرج بوش از پدرش پرسید، به چه زبانی صحبت می‌کنی؟! و هنگامی که از جرج بوش پرسیدند، شما‌ فرانسه صحبت می‌کنید، پاسخ داد: من؟! من، انگیسی را هم به زحمت حرف می‌زنم! به نظر می‌رسد، هرچه سایت محسن رضائی و رعایای الیزابت دوم از شرکت سرکوزی در «میهمانی» خانوادة بوش شادی کرده بودند، روزنامة «فیگارو»، از اینکه جرج بوش رئیس جمهور فرانسه را مانند ولادیمیر پوتین تحویل نگرفته، بسیار دلخور به نظر می‌رسد.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت