...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است پدیدة «تابوتایسم» را تعریف کنیم. «تابوتایسم»، عبارت است از توسل به تابوت افراد شناخته شده، جهت پیشبرد برخی مقاصد و منافع. از جمله فواید «تابوتایسم» یکی این است که، پاسخ به همة امور را میتوان جهت تأمین منافع استعمار از تابوت افراد معروف بیرون کشید! و کسی هم نمیتواند اعتراض کند! چرا که به پندار ریزهخواران سفرة استعمار «تقدس» مردگان، جهت سرکوب افراد لازم و ضروری است. به عنوان نمونه میتوان به حکومت اسلامی اشاره کرد، که 28 سال است، جهت توجیه موجودیت خود، به تابوت محمد، علی و 12 امام «موهوم» خود چسبیده و رها نمیکند. و امروز که تابوت افراد فوق فرسوده شده، اربابان دو تابوت مستعمل دیگر را به عنوان دستاویز در اختیار پادوهایشان قرار دادهاند، تا دوام آنان را تأمین کنند؛ تابوت مطهری و شریعتی!
ویژگی تابوتهای اهدائی اخیر این است که «ساکنین» آنها ایرانیاند، واقعیت «تاریخی» دارند، و کسی نمیتواند وجودشان را به زیر سئوال برد، و به همین دلیل، استعمار از همین دو تابوت میتواند نتایج بسیار بهتری به دست آورد، تا از تابوت محمد و علی. چرا که محمد و علی از نظر «تاریخی» ایجاد اشکال کرده بودند، هم عرباند و برای ایرانیان «300» ستیز و «بدون دخترم هرگز» گریز، ایجاد حساسیت و سر درد میکنند، و هم به دلیل یکصدسال استفادة مداوم در منطقه، فرسوده شده بودند. بنابراین قرار شد استعمار به هر ملت منطقه، چند تابوت «ملی ـ میهنی»، «مذهبی» و «تاریخی» بدهد، تا با توسل به آنها، هم نیازهای خود را برآورده کند، و هم زمینة یک جنگ دیگر منطقهای فراهم آید. البته این رویاهای استعمار غرب است و مانند هر رویای دیگر، با واقعیت فاصله بسیار دارد.
اگر به مسیر سفرهای احمدی نژاد توجه کنیم، خواهیم دید ایالات متحد در حال عقب نشینی از مواضع خود است. و این عقبنشینی، پیشتر در آخرین خطبههای نماز جمعة تهران آشکارا اعلام شد. در این خطبهها، که توسط اکبر رفسنجانی «روخوانی» شد، اسلام جای خود را به «مؤمنان» سپرده بود، و «نبرد با آمریکا»، که سه دهه است در جهان «معنویات» ادامه دارد، و در واقع ملت ایران را هدف گرفته، به پایان خود رسید. اکبر رفسنجانی ناچار شد از حکومت اسلامی در برابر آمریکا «کشف حجاب» کرده، مذاکرات «پشت پرده» را آشکار کند. حتی پاسدار شریعتمداری در کیهان، به تضعیف مواضع «پرافتخار» سرداراکبر اذعان کرده و در صفحة نخست، به همان شیوة سنتی نعل وارونه، از زبان محتشمیپور «معروف» به حمایت از نهضت آزادی به پا خاسته! محتشمیپور که با فتوای اخیر پیرامون «خط لولة صلح»، دیگر پتهاش بر آب افتاده، از نهضت آزادی به بدگوئی پرداخته است، تا شاید «خداوند» در سفارتخانة کذا صدای «بندگان» را بشنود و «امدادهای غیبی» ارسال کند! تا اگر با آمریکا «مبارزه» نمیکنیم، حداقل 28 سال دیگر بتوانیم در عراق اشتباهاتاش را به او گوشزد کنیم!
پس از مذاکرات بغداد، که در رسانههای «رسمی»، از آن به عنوان، «گوشزدکردن» اشتباهات آمریکا در عراق یاد میشود، عاقبت، سخنگوی گروهی که 28 سال است با حمایت استعمار غرب خود را بر ملت ایران تحمیل کردهاند، دست از شعارهای دروغین مبارزه با آمریکا برداشت! و خواستار مذاکرات بدون پیش شرطهای تحقیر کننده شد! بله، همین اکبر رفسنجانی که وجودش تحقیری است برای ملت ایران، میخواهد بدون «تحقیرشدن» به تحقیر ملت ایران ادامه دهد. طرح فناوری هستهای را به کمک اربابان در غرب ادامه دهد، و اگر خودش در قدرت نمیماند حداقل «ابراهیم یزدی» را به نیابت از سوی خود برگزیند! البته خطبههای علفزار به معنای آن نیست که گروه اکبر رفسنجانی دست از جنگ دروغین با اسرائیل، بدیل یهودی خود در منطقه برداشتهاند، کاملاً بر عکس، اگر بحران در یک نقطه فروکش کرده، در نقطة دیگر میباید افزایش یابد، تا «میزان بحران» در مجموع کاهش نیابد. تاکنون میزان بحران برای منطقه را ایالات متحد و شرکای ایرانی، اسرائیلی و عرب تأمین میکردند، تا بازار فروش اسلحه گرم بماند، و نان «دموکراسیها» آجر نشود. حال باید دید پس از عقب نشینی سرداراکبر و شرکاء، که 8 سال با ایالات متحد در جنگ بودند و 20 سال هم شعار مبارزه با آمریکا میدادند، و امروز، ناچار شدهاند همگی به شعارهای نهضت آزادی بازگردند، و در صف مذاکره با ایالات متحد بایستند، چه گروهی میتواند صحنة سیاسی را اشغال کند.
آنطور که در رسانههای رسمی ملایان و «مخالفان رسمی» اینان در خارج مشاهده میشود، چپ و راست افراطی در مورد «نقطة بحران» به توافق رسیدهاند. جهت ایجاد شرایط بحرانی بهترین گروه همان «ملی ـ مذهبیها» هستند که ریشه در اتحاد استعماری محمد مصدق با آخوند کاشانی، ریاست تیغکشان و چماقداران حوزه و بازار دارند. اینان به اقتضای منافع اربابان خود، «ملی» میشوند، همانطور که مصدق و کاشانی، جهت ملی کردن نفت «ملی» شده بودند، و مذهبی میشوند، همانطور که محمد مصدق به نفع فدائیان اسلام پای پسگذارد، تا کودتاچیان به همت شعبانجعفریهای پیرو کاشانی صحنه را اشغال کنند. این همان صحنهای بود که روز 13 آبان، توسط امثال عبدی، اصغر زاده و دیگر پادوهای ساواک اشغال شد. منظور همان به اصطلاح دانشجویانی است که طی 28 سال اخیر وابستگیشان به سازمان امنیت کاملاً مشخص شده، و امروز هم در رسانههای چپ و راست نقش «مخالف» ایفا میکنند. بله، ویژگی «ملی ـ مذهبیها»، همانطور که بارها در این وبلاگ اشاره شد، این است که نه ملی هستند، نه مذهبی، ولی هم «ملی» مینمایند، و هم «مذهبی»! بهتر بگوئیم، «بیشکل» و بی چارچوب و بیپایهاند. و مانند تشکیلات چپ و راست در هر کشور استعمارزدهای، ساخته و پرداختة دست استعمار. و امروز نیز جهت تأمین منافع استعمار است، که اینان بر نقطة «شریعتی» خود را متمرکز کردهاند.
ویژگی «شریعتی» این است که بر حسب منافع اربابان حکومت اسلامی میتوان از او چهرهای «ملی» یا «مذهبی» و حتی «چپگرا» ارائه داد. بحث چپگرائی شریعتی، ابتدا از ایالات متحد و «بنیاد هوور» آغاز شد، و امروز به سایتهای «مخالفنمایان» چپ و راست «سرایت» کرده! مخالفنمایان راست که همان «نهضت آزادی» خوانده میشوند، پس از 28 سال شرکت فعال در چپاول ملایان و اعتراض با «فکل کراوات»، از طریق سخنگوی خود، ابراهیم یزدی، به سخنان «غیرعقلانی» آخوندها معترض شده!
بله، ابراهیم یزدی از خواب غفلت بیدار شده، به روحانیت میتازد. روحانیتی که در این 28 سال سپر بلای فکل کراواتیهای همین نهضت آزادی شده بود، و امروز که اربابان در تنگنا قرار دارند لازم است روحانیت، یک گام پس بگذارد، تا امثال یزدی یک گام به پیش بگذارند، تا دور باطلی که توسط محمد مصدق از 28 مردادماه 1332 آغاز شد، همچنان تداوم داشته باشد. به زبان سادهتر، تکرار «جشن» ملی شدن نفت، در «براندازی پرشکوه» 22 بهمن، تکرار کودتای 28 مرداد 1332، در 13 آبان 1358 و «این قافله تا به حشر سرگردان» خواهد ماند! البته کودتای 13 آبان نیازی به شعبان جعفریها نداشت، چرا که ساواک و کنفدراسیون، موفق شدند در دانشگاههای داخل و خارج به «تولید انبوه» شعبانجعفری پرداخته، یک لشکر چماقدار پرمدعا و «نخبه» را در آماده باش دائم نگاهدارند. هر گاه لازم بود، اینان در داخل و خارج به تظاهرات میپرداختند، و پدرو مادرهای محترمشان هم به وجود چنین فرزندانی «افتخار» میکردند. و اینگونه بود که بزرگان قوم تصمیم گرفتند، ملت ایران را در دور باطل گذار از یک «جشن» به یک «کودتا» قرار دهند. از آنجاکه اکنون وقت «جشن» فرا رسیده، رسانههای داخل و خارج دستاندرکار برگزاری «جشن» شدهاند. جشنی که ملت ایران را در دور باطل گذار از «شریعتی» به «مطهری» قرار دهد. دیگر لزومی ندارد رهبر «زنده» باشد، نیاز به رهبر «مرده» بیشتر شده! و از آنجا که هر دو این «عزیزان» در تابوت خوابیدهاند، واجد کلیة شرایط جهت احراز مقام معظم رهبریاند. مطهری به عنوان «ملیـ مذهبی» و شریعتی به عنوان یک موجودیت سه گانه: ملی، مذهبی و چپگرا، همگی در اختیار «براندازان محترم»قرار دارند! شریعتی را میتوان با توسل به دروغ، و حذف پایه و اساس افکارآشفتهاش، به دلخواه «ملی»، «مذهبی» و «چپ» جا زد. همانطور که بر اساس ترهات پاسداراکبر، «مطهری» را امروز میتوان «طرفدار لیبرالیسم» نامید.
جهت یک «جشن» دیگر، بعضیها در سایت «اخبار روز» از شریعتی چنان تصویری ارائه دادهاند، که اگر کسی آثار شریعتی را نشناسد، و نداند که سخنران حسینیة ارشاد، مانند دیگر مخالف نمایان، خود در خدمت ساواک بوده، خواهد پنداشت که شریعتی، همان «ژان پل سارتر» است، و به همین دلیل آخوند جماعت و «بنیاد هوور» پرچم «مخالفت» با وی برافراشتهاند. و اگر چنین باوری در اذهان جا افتد، کافی است، چرا که در حرکتهای عوامفریبانه و استعماری، اصل بر «باورهاست»، و نه بر «واقعیتها»! اگر کسی نمیداند که علی شریعتی، «فاطمه» را الگوی زن، «علی» را الگوی حاکم عادل، و «حسین» را الگوی آزادیخواهی معرفی کرده، هیچ اشکالی به وجود نخواهد آمد، میتواند مقالة جناب «محمود هرمزی» مورخ 23 مردادماه را هم مطالعه کرده، و همزمان مشاهده کند که، چگونه با ردیف کردن مفاهیم و مقولههای اگزیستانسیالیسم غرب، میتوان چهرة مذهبی شریعتی را پنهان داشت! همانطور که «بنیاد هوور»، از زبان الکن اکبر گنجی، سعی دارد با ردیف کردن مفاهیم فلسفة غرب، چهره مذهبی شریعتی را پنهان دارد، و از او یک «لنینیست» بسازد! و جالب اینجاست که هر دو گروه نیز به «تابوت» متوسل شده! البته یک گروه به تابوت «میشل فوکو»، نظریه پرداز فاشیسم نوین چسبیده، تا مهملات «مطهری» را به ارزش بگذارد، و دیگری، جهت به ارزش گذاردن «شریعتی»، به تابوت ژان پل سارتر چنگ انداخته! یادآور شویم که آثار شریعتی متأثر از مکتب ساخته و پرداختة محافل افراطی سرمایهداری در آکادمیهای اروپای غربی بوده: «اگزیستانسیالیسم مذهبی»! پدیدهای که خود به دلیل «مذهبی» بودن در تضاد با «اگزیستانسیالیسم» قرار میگیرد، و در وبلاگهای دیگری به این امر اشاره داشتهایم. جهت آشنائی بیشتر با «تفکر» شریعتی، و شباهت آن به «تفکرات» روحالله خمینی و مطهری، میتوان نگاهی به «تعاریف جامع» و«حوزوی» ایشان از سوسیالیستهای فرانسه و فلسفة موجودیت اسرائیل، در کتاب «بازگشت به خویش»، از جلد دوم مجموعه آثار وی انداخت:
«از حزب سوسیالیست فرانسه سخنی نمیگویم که بسیار دست راستیتر و کثیفتر ازگلیستها است! حزبی به همدستی استعمار انگلیس و اسرائیل ... در آنجا همه سروته یک کرباسند. گی موله سوسیالیست همان ایدن استعمارگر است و همان بن گوریون تجاوزکار و مگر اسرائیل فرزند نامشروع زنای سرمایهداری و کمونیسم در جنگ دوم نیست.»
صفحات: 9 و 162.
بله! میبینیم که «شریعتی» از نظر «تفکر اجتماعی» در همان نقطهای قرار داشت که مطهری! فقط «توضیح المسائل» خود را در مورد «روابط جنسی» و فرزند «نامشروع» کمونیسم و سرمایهداری به رشتة تحریر درآورده بود! و این «سخنان شیوا» هنگامی دست به دست میشد، که امثال مصطفی رحیمی در ایران واقعاً ممنوعالقلم بودند، و مطهریها و شریعتیها، در شایعات ساواک، «مغضوب» دستگاه! تفاوت مطهری و شریعتی، تفاوت آخوند با فکل کراواتیهای عضو نهضت آزادی است. تفاوت اکبر رفسنجانی است با بازرگان، یا بهتر بگوئیم تفاوتی است سطحی که به تفاوت میان پوشش هم این دو محدود میماند، مطهری دستاربند و فاشیست است، آن دیگری، فکل کراواتی و فاشیست! هر دو، اسلام را به عنوان «ایدئولوژی» پذیرفتهاند، و هر دو در چارچوب تحجر اسلام گام بر میدارند. اهمیتی ندارد چه لباسی بر تن دارند، مهم این است که منافع استعمار غرب، خارج از کشاندن ملتها به اسارت ایدئولوژی نمیتواند تأمین شود. لازم است، حقوق فردی در کشورهای جهان سوم، به «بهانة» پشتیبانی فرضی از تودهها، نادیده انگاشته شود. و جهت این مهم لازم است یک ایدئولوژی را جایگزین ایدئولوژی فرسوده کنیم. و امروز که ایدئولوژی اسلام با نعلین و ریش فرسوده شده، بهتر است ایدئولوژی آخوندی را با کت و شلوار و ته ریش جانشین آن کنیم.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برج و باروی غرب نیز در مبارزه با به اصطلاح جنبشهای چپ فروپاشیده! موجودیت امثال هوگو چاوز در آمریکای لاتین، شاهدی است بر این مدعا؛ چپنمائی، احترام به ادیان، و پوپولیسم! شرایط امروز ونزوئلا با شرایط ایران پس از بهمن 57 شباهت فراوان دارد. به ویژه اگر به یاد داشته باشیم که حکومت به اصطلاح مارکسیست در ونزوئلا از حمایت کامل دارودستة جیمی کارتر برخوردار است. همان کسانی که در تشکیل حکومتهای طالبان شیعی و سنی مسلک نقش عمده داشتند. امروز هیچ دلیلی وجود ندارد که دموکراتها با تشکیل حکومت ایدئولوژیک «چپنما» در منطقه مخالفت بورزد. کاملاً بر عکس، اگر امکان اعمال فشار بر روسیه و هند از طریق تروریستهای اسلامی وجود ندارد، به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا میتواند از گروههای «چپ مذهبی» در منطقه حمایت کند. «چپ مذهبی» یا «چپالله» همان است که شریعتی با روضهخوانی برای «حسین» به تصویر میکشد، یک گروه برانداز و به اصطلاح «انقلابی» که فرمانبردار سازمان سیا باشند. شانس چنین گروهی برای رسیدن به قدرت در ایران فراوان است. چرا که با استفاده از شعارهای بهمن 57 میتوان آن را به قدرت رساند و پس از رسیدن به قدرت نیز کافی است، ساواک در سخنرانیهای «رهبر» و دیگر مقامات «انقلاب»، به جای واژه «مستضعفین» از واژههای «خلق»، «خلق ستمدیده»، «کارگر» و غیره استفاده کند، و هر گاه لازم آمد، یک صفت «مسلمان» نیز به آن بچسباند. دلیل حمایت گروههای چپ در فرانسه و «صدای آمریکا» از جنبش «کارگری ـ اسلامی» را نیز میتوان در همین صرفهجوئی اقتصادی یافت! چپهای اروپائی، سازمان سیا، و قلم به مزدهای استعمار غرب، یک نکته پیش پا افتاده را فراموش کردهاند: جنگ سرد به پایان رسیده، و اگر ایالات متحد در قارة آمریکا از مواضع سنتی خود عقب نشینی کرده، در نقاط دیگر نیز امکان پافشاری بر مواضع سنتی را نخواهد داشت. بنابراین، طرح «تابوتایسم» نیز، چون دیگر طرحهایش، محکوم به شکست خواهد بود.
ویژگی تابوتهای اهدائی اخیر این است که «ساکنین» آنها ایرانیاند، واقعیت «تاریخی» دارند، و کسی نمیتواند وجودشان را به زیر سئوال برد، و به همین دلیل، استعمار از همین دو تابوت میتواند نتایج بسیار بهتری به دست آورد، تا از تابوت محمد و علی. چرا که محمد و علی از نظر «تاریخی» ایجاد اشکال کرده بودند، هم عرباند و برای ایرانیان «300» ستیز و «بدون دخترم هرگز» گریز، ایجاد حساسیت و سر درد میکنند، و هم به دلیل یکصدسال استفادة مداوم در منطقه، فرسوده شده بودند. بنابراین قرار شد استعمار به هر ملت منطقه، چند تابوت «ملی ـ میهنی»، «مذهبی» و «تاریخی» بدهد، تا با توسل به آنها، هم نیازهای خود را برآورده کند، و هم زمینة یک جنگ دیگر منطقهای فراهم آید. البته این رویاهای استعمار غرب است و مانند هر رویای دیگر، با واقعیت فاصله بسیار دارد.
اگر به مسیر سفرهای احمدی نژاد توجه کنیم، خواهیم دید ایالات متحد در حال عقب نشینی از مواضع خود است. و این عقبنشینی، پیشتر در آخرین خطبههای نماز جمعة تهران آشکارا اعلام شد. در این خطبهها، که توسط اکبر رفسنجانی «روخوانی» شد، اسلام جای خود را به «مؤمنان» سپرده بود، و «نبرد با آمریکا»، که سه دهه است در جهان «معنویات» ادامه دارد، و در واقع ملت ایران را هدف گرفته، به پایان خود رسید. اکبر رفسنجانی ناچار شد از حکومت اسلامی در برابر آمریکا «کشف حجاب» کرده، مذاکرات «پشت پرده» را آشکار کند. حتی پاسدار شریعتمداری در کیهان، به تضعیف مواضع «پرافتخار» سرداراکبر اذعان کرده و در صفحة نخست، به همان شیوة سنتی نعل وارونه، از زبان محتشمیپور «معروف» به حمایت از نهضت آزادی به پا خاسته! محتشمیپور که با فتوای اخیر پیرامون «خط لولة صلح»، دیگر پتهاش بر آب افتاده، از نهضت آزادی به بدگوئی پرداخته است، تا شاید «خداوند» در سفارتخانة کذا صدای «بندگان» را بشنود و «امدادهای غیبی» ارسال کند! تا اگر با آمریکا «مبارزه» نمیکنیم، حداقل 28 سال دیگر بتوانیم در عراق اشتباهاتاش را به او گوشزد کنیم!
پس از مذاکرات بغداد، که در رسانههای «رسمی»، از آن به عنوان، «گوشزدکردن» اشتباهات آمریکا در عراق یاد میشود، عاقبت، سخنگوی گروهی که 28 سال است با حمایت استعمار غرب خود را بر ملت ایران تحمیل کردهاند، دست از شعارهای دروغین مبارزه با آمریکا برداشت! و خواستار مذاکرات بدون پیش شرطهای تحقیر کننده شد! بله، همین اکبر رفسنجانی که وجودش تحقیری است برای ملت ایران، میخواهد بدون «تحقیرشدن» به تحقیر ملت ایران ادامه دهد. طرح فناوری هستهای را به کمک اربابان در غرب ادامه دهد، و اگر خودش در قدرت نمیماند حداقل «ابراهیم یزدی» را به نیابت از سوی خود برگزیند! البته خطبههای علفزار به معنای آن نیست که گروه اکبر رفسنجانی دست از جنگ دروغین با اسرائیل، بدیل یهودی خود در منطقه برداشتهاند، کاملاً بر عکس، اگر بحران در یک نقطه فروکش کرده، در نقطة دیگر میباید افزایش یابد، تا «میزان بحران» در مجموع کاهش نیابد. تاکنون میزان بحران برای منطقه را ایالات متحد و شرکای ایرانی، اسرائیلی و عرب تأمین میکردند، تا بازار فروش اسلحه گرم بماند، و نان «دموکراسیها» آجر نشود. حال باید دید پس از عقب نشینی سرداراکبر و شرکاء، که 8 سال با ایالات متحد در جنگ بودند و 20 سال هم شعار مبارزه با آمریکا میدادند، و امروز، ناچار شدهاند همگی به شعارهای نهضت آزادی بازگردند، و در صف مذاکره با ایالات متحد بایستند، چه گروهی میتواند صحنة سیاسی را اشغال کند.
آنطور که در رسانههای رسمی ملایان و «مخالفان رسمی» اینان در خارج مشاهده میشود، چپ و راست افراطی در مورد «نقطة بحران» به توافق رسیدهاند. جهت ایجاد شرایط بحرانی بهترین گروه همان «ملی ـ مذهبیها» هستند که ریشه در اتحاد استعماری محمد مصدق با آخوند کاشانی، ریاست تیغکشان و چماقداران حوزه و بازار دارند. اینان به اقتضای منافع اربابان خود، «ملی» میشوند، همانطور که مصدق و کاشانی، جهت ملی کردن نفت «ملی» شده بودند، و مذهبی میشوند، همانطور که محمد مصدق به نفع فدائیان اسلام پای پسگذارد، تا کودتاچیان به همت شعبانجعفریهای پیرو کاشانی صحنه را اشغال کنند. این همان صحنهای بود که روز 13 آبان، توسط امثال عبدی، اصغر زاده و دیگر پادوهای ساواک اشغال شد. منظور همان به اصطلاح دانشجویانی است که طی 28 سال اخیر وابستگیشان به سازمان امنیت کاملاً مشخص شده، و امروز هم در رسانههای چپ و راست نقش «مخالف» ایفا میکنند. بله، ویژگی «ملی ـ مذهبیها»، همانطور که بارها در این وبلاگ اشاره شد، این است که نه ملی هستند، نه مذهبی، ولی هم «ملی» مینمایند، و هم «مذهبی»! بهتر بگوئیم، «بیشکل» و بی چارچوب و بیپایهاند. و مانند تشکیلات چپ و راست در هر کشور استعمارزدهای، ساخته و پرداختة دست استعمار. و امروز نیز جهت تأمین منافع استعمار است، که اینان بر نقطة «شریعتی» خود را متمرکز کردهاند.
ویژگی «شریعتی» این است که بر حسب منافع اربابان حکومت اسلامی میتوان از او چهرهای «ملی» یا «مذهبی» و حتی «چپگرا» ارائه داد. بحث چپگرائی شریعتی، ابتدا از ایالات متحد و «بنیاد هوور» آغاز شد، و امروز به سایتهای «مخالفنمایان» چپ و راست «سرایت» کرده! مخالفنمایان راست که همان «نهضت آزادی» خوانده میشوند، پس از 28 سال شرکت فعال در چپاول ملایان و اعتراض با «فکل کراوات»، از طریق سخنگوی خود، ابراهیم یزدی، به سخنان «غیرعقلانی» آخوندها معترض شده!
بله، ابراهیم یزدی از خواب غفلت بیدار شده، به روحانیت میتازد. روحانیتی که در این 28 سال سپر بلای فکل کراواتیهای همین نهضت آزادی شده بود، و امروز که اربابان در تنگنا قرار دارند لازم است روحانیت، یک گام پس بگذارد، تا امثال یزدی یک گام به پیش بگذارند، تا دور باطلی که توسط محمد مصدق از 28 مردادماه 1332 آغاز شد، همچنان تداوم داشته باشد. به زبان سادهتر، تکرار «جشن» ملی شدن نفت، در «براندازی پرشکوه» 22 بهمن، تکرار کودتای 28 مرداد 1332، در 13 آبان 1358 و «این قافله تا به حشر سرگردان» خواهد ماند! البته کودتای 13 آبان نیازی به شعبان جعفریها نداشت، چرا که ساواک و کنفدراسیون، موفق شدند در دانشگاههای داخل و خارج به «تولید انبوه» شعبانجعفری پرداخته، یک لشکر چماقدار پرمدعا و «نخبه» را در آماده باش دائم نگاهدارند. هر گاه لازم بود، اینان در داخل و خارج به تظاهرات میپرداختند، و پدرو مادرهای محترمشان هم به وجود چنین فرزندانی «افتخار» میکردند. و اینگونه بود که بزرگان قوم تصمیم گرفتند، ملت ایران را در دور باطل گذار از یک «جشن» به یک «کودتا» قرار دهند. از آنجاکه اکنون وقت «جشن» فرا رسیده، رسانههای داخل و خارج دستاندرکار برگزاری «جشن» شدهاند. جشنی که ملت ایران را در دور باطل گذار از «شریعتی» به «مطهری» قرار دهد. دیگر لزومی ندارد رهبر «زنده» باشد، نیاز به رهبر «مرده» بیشتر شده! و از آنجا که هر دو این «عزیزان» در تابوت خوابیدهاند، واجد کلیة شرایط جهت احراز مقام معظم رهبریاند. مطهری به عنوان «ملیـ مذهبی» و شریعتی به عنوان یک موجودیت سه گانه: ملی، مذهبی و چپگرا، همگی در اختیار «براندازان محترم»قرار دارند! شریعتی را میتوان با توسل به دروغ، و حذف پایه و اساس افکارآشفتهاش، به دلخواه «ملی»، «مذهبی» و «چپ» جا زد. همانطور که بر اساس ترهات پاسداراکبر، «مطهری» را امروز میتوان «طرفدار لیبرالیسم» نامید.
جهت یک «جشن» دیگر، بعضیها در سایت «اخبار روز» از شریعتی چنان تصویری ارائه دادهاند، که اگر کسی آثار شریعتی را نشناسد، و نداند که سخنران حسینیة ارشاد، مانند دیگر مخالف نمایان، خود در خدمت ساواک بوده، خواهد پنداشت که شریعتی، همان «ژان پل سارتر» است، و به همین دلیل آخوند جماعت و «بنیاد هوور» پرچم «مخالفت» با وی برافراشتهاند. و اگر چنین باوری در اذهان جا افتد، کافی است، چرا که در حرکتهای عوامفریبانه و استعماری، اصل بر «باورهاست»، و نه بر «واقعیتها»! اگر کسی نمیداند که علی شریعتی، «فاطمه» را الگوی زن، «علی» را الگوی حاکم عادل، و «حسین» را الگوی آزادیخواهی معرفی کرده، هیچ اشکالی به وجود نخواهد آمد، میتواند مقالة جناب «محمود هرمزی» مورخ 23 مردادماه را هم مطالعه کرده، و همزمان مشاهده کند که، چگونه با ردیف کردن مفاهیم و مقولههای اگزیستانسیالیسم غرب، میتوان چهرة مذهبی شریعتی را پنهان داشت! همانطور که «بنیاد هوور»، از زبان الکن اکبر گنجی، سعی دارد با ردیف کردن مفاهیم فلسفة غرب، چهره مذهبی شریعتی را پنهان دارد، و از او یک «لنینیست» بسازد! و جالب اینجاست که هر دو گروه نیز به «تابوت» متوسل شده! البته یک گروه به تابوت «میشل فوکو»، نظریه پرداز فاشیسم نوین چسبیده، تا مهملات «مطهری» را به ارزش بگذارد، و دیگری، جهت به ارزش گذاردن «شریعتی»، به تابوت ژان پل سارتر چنگ انداخته! یادآور شویم که آثار شریعتی متأثر از مکتب ساخته و پرداختة محافل افراطی سرمایهداری در آکادمیهای اروپای غربی بوده: «اگزیستانسیالیسم مذهبی»! پدیدهای که خود به دلیل «مذهبی» بودن در تضاد با «اگزیستانسیالیسم» قرار میگیرد، و در وبلاگهای دیگری به این امر اشاره داشتهایم. جهت آشنائی بیشتر با «تفکر» شریعتی، و شباهت آن به «تفکرات» روحالله خمینی و مطهری، میتوان نگاهی به «تعاریف جامع» و«حوزوی» ایشان از سوسیالیستهای فرانسه و فلسفة موجودیت اسرائیل، در کتاب «بازگشت به خویش»، از جلد دوم مجموعه آثار وی انداخت:
«از حزب سوسیالیست فرانسه سخنی نمیگویم که بسیار دست راستیتر و کثیفتر ازگلیستها است! حزبی به همدستی استعمار انگلیس و اسرائیل ... در آنجا همه سروته یک کرباسند. گی موله سوسیالیست همان ایدن استعمارگر است و همان بن گوریون تجاوزکار و مگر اسرائیل فرزند نامشروع زنای سرمایهداری و کمونیسم در جنگ دوم نیست.»
صفحات: 9 و 162.
بله! میبینیم که «شریعتی» از نظر «تفکر اجتماعی» در همان نقطهای قرار داشت که مطهری! فقط «توضیح المسائل» خود را در مورد «روابط جنسی» و فرزند «نامشروع» کمونیسم و سرمایهداری به رشتة تحریر درآورده بود! و این «سخنان شیوا» هنگامی دست به دست میشد، که امثال مصطفی رحیمی در ایران واقعاً ممنوعالقلم بودند، و مطهریها و شریعتیها، در شایعات ساواک، «مغضوب» دستگاه! تفاوت مطهری و شریعتی، تفاوت آخوند با فکل کراواتیهای عضو نهضت آزادی است. تفاوت اکبر رفسنجانی است با بازرگان، یا بهتر بگوئیم تفاوتی است سطحی که به تفاوت میان پوشش هم این دو محدود میماند، مطهری دستاربند و فاشیست است، آن دیگری، فکل کراواتی و فاشیست! هر دو، اسلام را به عنوان «ایدئولوژی» پذیرفتهاند، و هر دو در چارچوب تحجر اسلام گام بر میدارند. اهمیتی ندارد چه لباسی بر تن دارند، مهم این است که منافع استعمار غرب، خارج از کشاندن ملتها به اسارت ایدئولوژی نمیتواند تأمین شود. لازم است، حقوق فردی در کشورهای جهان سوم، به «بهانة» پشتیبانی فرضی از تودهها، نادیده انگاشته شود. و جهت این مهم لازم است یک ایدئولوژی را جایگزین ایدئولوژی فرسوده کنیم. و امروز که ایدئولوژی اسلام با نعلین و ریش فرسوده شده، بهتر است ایدئولوژی آخوندی را با کت و شلوار و ته ریش جانشین آن کنیم.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برج و باروی غرب نیز در مبارزه با به اصطلاح جنبشهای چپ فروپاشیده! موجودیت امثال هوگو چاوز در آمریکای لاتین، شاهدی است بر این مدعا؛ چپنمائی، احترام به ادیان، و پوپولیسم! شرایط امروز ونزوئلا با شرایط ایران پس از بهمن 57 شباهت فراوان دارد. به ویژه اگر به یاد داشته باشیم که حکومت به اصطلاح مارکسیست در ونزوئلا از حمایت کامل دارودستة جیمی کارتر برخوردار است. همان کسانی که در تشکیل حکومتهای طالبان شیعی و سنی مسلک نقش عمده داشتند. امروز هیچ دلیلی وجود ندارد که دموکراتها با تشکیل حکومت ایدئولوژیک «چپنما» در منطقه مخالفت بورزد. کاملاً بر عکس، اگر امکان اعمال فشار بر روسیه و هند از طریق تروریستهای اسلامی وجود ندارد، به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا میتواند از گروههای «چپ مذهبی» در منطقه حمایت کند. «چپ مذهبی» یا «چپالله» همان است که شریعتی با روضهخوانی برای «حسین» به تصویر میکشد، یک گروه برانداز و به اصطلاح «انقلابی» که فرمانبردار سازمان سیا باشند. شانس چنین گروهی برای رسیدن به قدرت در ایران فراوان است. چرا که با استفاده از شعارهای بهمن 57 میتوان آن را به قدرت رساند و پس از رسیدن به قدرت نیز کافی است، ساواک در سخنرانیهای «رهبر» و دیگر مقامات «انقلاب»، به جای واژه «مستضعفین» از واژههای «خلق»، «خلق ستمدیده»، «کارگر» و غیره استفاده کند، و هر گاه لازم آمد، یک صفت «مسلمان» نیز به آن بچسباند. دلیل حمایت گروههای چپ در فرانسه و «صدای آمریکا» از جنبش «کارگری ـ اسلامی» را نیز میتوان در همین صرفهجوئی اقتصادی یافت! چپهای اروپائی، سازمان سیا، و قلم به مزدهای استعمار غرب، یک نکته پیش پا افتاده را فراموش کردهاند: جنگ سرد به پایان رسیده، و اگر ایالات متحد در قارة آمریکا از مواضع سنتی خود عقب نشینی کرده، در نقاط دیگر نیز امکان پافشاری بر مواضع سنتی را نخواهد داشت. بنابراین، طرح «تابوتایسم» نیز، چون دیگر طرحهایش، محکوم به شکست خواهد بود.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت