چهارشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۶

«ادبیات» اندرون!
...
سایت فرانسه زبان «ایران رزیست»، «آذر نفیسی» را همراه با مهرانگیزکار و بسیاری دیگر از «آزادزنان» در فهرست شبکة اکبر رفسنجانی قرار داده. پیشتر در مورد برخی از اعضای این شبکه توضیحاتی داده شد و هدف از این وبلاگ پرداختن به شخص «آذر نفیسی» نیست، بلکه پرداختن به تبلیغاتی است که فاشیسم، از طریق امثال نفیسی‌ها، در غرب نیز اعمال می‌کند، تا همین تبلیغات تقویت شده دوباره به ایران صادر شود. در این راستا یکی از سایت‌های فارسی زبان، روی جلد ترجمة آلمانی کتاب «لولیتا خوانی» را ارائه داده، که جهت بررسی تبلیغات فاشیسم مناسب به نظر می‌رسد. ویژگی تبلیغات کذا جایگزینی «علت» و «معلول» است. به این ترتیب که با حذف «علت» شرایط فعلی در ایران، این شرایط را «مطلق» جلوه می‌دهد، تا «شورش» را به عنوان تنها راه تغییر آن معرفی کند. در این ترجمة چند سطری، دو قسمت را می‌توان از یکدیگر تمیز داد. نخست چند جمله از «آذر نفیسی» نقل شده، سپس مترجم به معرفی نویسنده پرداخته. جوهر گفتار فاشیسم در هر دو قسمت به صراحت قابل رویت است. «آذر نفیسی» بدون در نظر گرفتن نقش «خانواده»، در مقام مرکزیتی که بازتابی از روابط اجتماعی است، صرفاً از یک «خطه فرهنگی» سخن می‌گوید، که در آن جایگاه اجتماعی زن گویا پست‌تر از مرد است! حال آنکه می‌دانیم آنچه در سطح جامعه می‌گذرد، ابتدا در اجتماع نخستین یا «خانواده» پذیرفته و تفهیم می‌شود، و ساختار این «اجتماع‌نخستین» نیز خود بازتابی است از شرایط حاکم اقتصادی بر هر جامعه‌:

«در خطه فرهنگی که زن جایگاه اجتماعی پست تری از مرد دارد[...]»

ولی «آذر نفیسی» بررسی خود را نه بر تحلیل مسائل زنان ایران که، با تکیه بر فرهنگ غرب بر زبان می‌راند، وی با ارجاع به سیمون دوبووار، قصد دارد «جنس دوم» بودن زن در ایران را مطرح می‌کند! در صورتی که گفتار ملایان سوای این حرف‌هاست. به طور مثال در سایت «نواندیش» در «تحقیقات» حجت‌الاسلام قرآئتی می‌خوانیم که، «جایگاه زن در اسلام از مرد هم برتر است! چرا که در قرآن، ابتدا به زن اشاره شده، بعد به مرد!» حال برای شرایط ایران چه فکری می‌باید کرد؟ «آذر نفیسی» برای این مسائل تحلیلی فراهم نیاورده، نه تنها با این «رأی» سازگاری ندارد، که صرفاً در راستای تقسیم جامعه به زنانه و مردانه، ادبیات را «پناهگاه امن زنان» شمرده، می‌گوید:

«[...]جنس دوم راه طولانی اما قابل گذری در پیش دارد. ادبیات پناهگاه امنی برای زنان است
[...]»

بله به زعم نفیسی‌ها، مردان در جامعة ایران در «جایگاه پست» قرار نمی‌گیرند، چرا که حق و حقوق‌شان از زن‌ها گویا بیشتر است! البته آذر نفیسی نمی‌خواهد بداند که در این «خطه»، حقوق اقلیت‌های مذهبی با حقوق زنان برابر شده، و اقلیت‌هائی هم وجود دارند که اصولاً فاقد «حق» شناخته می‌شوند! جهت تأکید بر چنین امری لازم است سرکوب پلیسی حاکم بر ایران را تنها شامل حال زنان بدانیم، و راه حل چنین شرایطی را نیز پناه گرفتن زنان در «ادبیات» بشماریم! به این ترتیب جامعه به دو قسمت ادبی و غیرادبی، یا مردانه و زنانه تقسیم می‌شود. سپس به همین جامعه، «آشوب»، «شورش» و بی‌نظمی را به عنوان «آزادی» معرفی می‌کنیم:

«وقتی که همه راه ها مسدود شده باشند، هر روزنه کوچکی به معنای آزادی است[...]»

چنین کلام سراسر ابهامی بازتاب گفتمان هیئت حاکمه در جامعه ایران است؛ روی دیگر سکة فاشیسم. چرا که در این دو جملة کوتاه، هیچ نقشی برای «فرد» در نظر گرفته نشده. مخاطب خود را در برابر شرایطی می‌بیند که ایجاد «شده»، و جهت گریز از چنین زندانی، لازم است هر مسیر انحرافی را در مقام «آزادی» بپذیرد! این جملة کوتاه و در ظاهر بی‌اهمیت، دارای تمامی ویژگی‌های گفتار براندازان حاکمیت فاشیست است. ایجاد ابهام در زمان «حال»، جهت نابودی «آینده.»

ویژگی تبلیغات سرکوب این است که مخاطب را در «ابهام» قرار می‌دهد؛ ابهام در «زمان» و ابهام در «مکان». تبلیغات حکومت‌های فاشیستی و شبه مخالفان، هر دو ایجاد «ابهام» می‌کنند، اولی «ابهام زمان گذشته» را به زمان حال آورده، زمان و مکان را نفی می‌کند، و دومی در «زمان حال» ایجاد ابهام می‌کند، تا آینده را نیز در مقام خود در ابهام قرار داده، شورش را پایه‌ریزی کند.

و هر دو گروه، با استفاده از شیوة «انسداد» به این کار دست می‌یازند. اگر تبلیغات حاکمیت فعلی ایران را در نظر آوریم، خواهیم دید که با راندن مخاطب به زمان موهوم «صدر اسلام»، زمان حال را به اسارت چنین گذشتة موهومی می‌کشاند. و به مردم می‌فهماند که در زندگی خود الگوهای صدر اسلام را می‌باید مدنظر قرار دهند. و در این میان، حاکمیت نیز خود مدعی بازگشت به همین زمان موهوم می‌شود،‌ ولی نه در واقعیت، صرفاً در شعار! چرا که در واقعیت،‌ بازگشت به زمان گذشته در هر حال امکانپذیر نیست، ولی در شعار چرا! و برای ساختن و پرداختن شعارها، از ابزار «زبان» استفاده می‌شود، به ویژه ازفعل‌هائی که نقش فرد را در ساختن گذشته و آینده نفی می‌کنند. فعل‌های «شدن» و «بودن»، مناسب‌ترین ابزار پرداختن شعار فاشیست‌ها و مخالف نمایان‌شان به شمار می‌روند. جهت روشن شدن مطلب به مقایسة اجمالی گفتار حاکمیت و اوپوزیسیون «دست ساز» همین حاکمیت می‌پردازیم.

حاکمیت ایران می‌گوید، در گذشته یک خداوند وجود داشته که هنوز هم وجود دارد، و این خداوند محمد را فرستاده که بشر را هدایت کند. اوپوزیسیون دروغین می‌گوید، شرایط فعلی این «است»، و در آینده، اینگونه «خواهد بود». هر دو این اظهارات در عمل ارادة انسان‌ها را که همان ملت ایران است، حذف کرده‌اند! تبلیغات حاکمیت، جهت هدایت بشر، به «قرآن» و روایات قرآنی تکیه می‌کند و می‌دانیم که قرآن، در نسخه‌های متفاوت، چند قرن پس از مرگ محمد جمع‌آوری شده، و نه تنها نسخه‌های قرآن، که آیات قرآن نیز «مبهم» و متناقض‌اند. تبلیغات حاکمیت می‌گوید محمد مسلمان بود و به دستور خدا مأمور مبارزه با بت‌پرستی شد، «ما» هم مسلمانیم، و از قرآن پیروی می‌کنیم، و با «شرک» مبارزه خواهیم کرد! با کشیدن این «خط قرمز»، به صراحت می‌بینیم که رابطة حاکمیت با جامعه، در راستای روابطی سازنده نمی‌تواند تحلیل شود؛ حاکمیت جهت «مبارزه» آمده، کافی است که «مشرک» را بیابد! و اینگونه است که هر فردی از افراد این ملت می‌تواند از نظر حاکمیت «مشرک» شناخته شده، مرگش «واجب شرعی» شود! این تضاد را چگونه می‌باید تحلیل کرد، در شرایطی که نظریة معاصر فلسفة حکومت، نه در سرکوب ملت، که در فراهم آوردن زیستی بهتر، شایسته‌تر و انسانی‌تر برای همین مردمان خلاصه شده؟

در این راستا، بنا بر اقتضای منافع اربابان، حاکمیت و مخالفان «سیاسی» به جهت‌گیری و دو قطبی کردن فضای جامعه می‌پردازند. به یاد داریم که به محض ورود روح‌الله خمینی به تهران، مسئله حجاب زنان مطرح شد، و اگر کسی عملکرد فاشیسم استعماری را می‌شناخت می‌توانست به سادگی بداند چنین حکومت‌هائی که وظیفة اساسی آنان قلع و قمع مردم است، تا منافع اربابان خود را حفظ کنند، مانند ویروس، تهاجم خود را از ضعیف‌ترین نقطة پیکر یک جامعه آغاز خواهند کرد. و ضعیف‌ترین نقطه در کشورهای مردسالار، زنان‌اند. به یاد داریم که «مدرنیزاسیون» رضامیرپنج نیز، با «کشف حجاب»، یا تحمیل پوشش غیردینی به زنان آغاز شد. و «حق انتخاب» برای هیچکس باقی نگذاشت، تا زمینه‌ساز تحمیل پوشش دینی به زنان شود. و شاهد بودیم که روند این مدرنیزاسیون با مدرنیزاسیون بهمن 57 تکمیل شد. و اکنون منطقاً زمان مدرنیزاسیون رضاشاهی از نو فرا رسیده. به همین دلیل است که گروه‌های زنان به اصطلاح مخالف حکومت، این چنین بر «مخالفت» با حجاب پای می‌فشارند. اینان جهت توجیه مواضع خود شرایط گذشته را با فعل «بودن» به مخاطب ارائه می‌دهند، و می‌گویند حجاب اجباری «بود»، یا حجاب اجباری «شد»، به شیوه‌ای که شنونده باید چنین برداشت کند که، اجباری «شدن» حجاب خارج از دخالت افراد صورت می‌پذیرد؛ شاید از آسمان آمده! حال بازگردیم به راه حل «آذر نفیسی»، برای مبارزه با تمامی راه‌های مسدود «شده».

«آذر نفیسی» به صراحت نمی‌گوید، کدام راه‌ها مسدود شده، و چه کسی آنان را مسدود کرده! وی می‌گوید زمان حال اینچنین «است»، و آینده، هر روزنه‌ای «خواهد بود»! به زبان ساده‌تر، هیچکس هدفی برای خود تعیین نکند، چون همة راه‌ها مسدود شده! و هر کس «آزادی» را به دلخواه خود برای خود، و به عنوان هر روزنه‌ای، «تعریف» کند! می‌دانیم که آزادی‌های اجتماعی و فردی را در جامعه می‌باید قانون تعیین و تعریف ‌کند، و در قوانین حکومت مذهبی، اصولاً «آزادی» وجود خارجی نخواهد داشت، به ویژه اگر حکومت مذهبی، مانند حکومت ایران استعماری هم باشد. که در اینصورت هیچگونه «آزادی»، از نوع «آزادی‌های» تعریف شده در غرب نمی‌تواند وجود داشته باشد. حال چگونه است که در گیرودار تحمیل «حجاب»، زنی می‌تواند به خود اجازه دهد، در خانه بنشیند؟ این زن که به گفتة خود استاد دانشگاه در ایران است، و اکنون 51 سال دارد، 28 سال پیش، چگونه استاد دانشگاه بوده؟ چه کسی در ایران در سن 23 سالگی در دانشگاه تدریس می‌کرده؟ گذشته از مسئله سن و سال، «واقعیت» و یا «دروغ» در حکایت آذر نفیسی، یک پرسش باقی می‌ماند: چگونه است که ناگهان آذر نفیسی، مانند مهرانگیزکار و انوشه انصاری و ... از آسمان ظهور می‌کند؟ این پرسش‌ یک پاسخ بیشتر نمی‌یابد. هنگامی که حاکمیت ایران زنان را وادار به رعایت پوشش مذهبی کرد، هم‌زمان امثال آذر نفیسی را جهت تبلیغ برای شورش به خانه بازگرداند. تنها در این چارچوب می‌توان پذیرفت که سایت حکومتی هفتان دست در دست سایت زمانه و دیگر مخالف‌خوانان حکومت اسلامی، به تبلیغ برای «آذر نفیسی» مشغول شود! برای زنانی که آزادی خود را خود تعریف کرده و خود تأمین می‌کنند: «آزادی روزانه»! این سخنان مترجم کتاب نفیسی است که می‌گوید، آذر نفیسی، به دلیل زندگی کردن در یک کشور اسلامی ناچار شده به شرایطی ناخواسته تن دهد! و نمی‌گوید این شرایط را در واقع چه گروه‌هائی به کمک دموکراسی‌های غرب بر زنان کشورهای اسلامی تحمیل می‌کنند. در تبلیغات اربابان حکومت اسلامی، این شرایط از آسمان نازل شده، و جهت تغییر آن استعمار یک راه واحد پیشنهاد می‌کند: شورش! شورشی که از طریق تأمین «آزادی‌های روزانه» در یک محیط زنانه با «بحث ادبی» می‌توان ایجاد کرد:

«بسیاری از زنان ایرانی یا عرب [...] هر روز مجبورند تا برای بدست آوردن کمی آزادی با بسیاری از قیدو بندهای اجتماعی دست و پنجه نرم کنند[...] ادبیات دنیائی است که در آن زنان [...]»

بله زن در ایران باید از اندرون و حرمسرا به «اندرون» ادبیات پناه ببرد، و نه جای دیگری! فعلاً ادبیات پناهگاه امن تشخیص داده شده، تا یک «بانی ایران نوین» دیگر برایمان ارسال کنند، تا او ما را با تهدید و توسری از «اندرون» ادبیات، به «بیرونی» آزادی رهنمون شود!


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت