...
«زبان»، به عنوان بهترین ابزار عوامفریبی، همواره مورد سوءاستفادة شیادان و شارلاتانها قرار میگیرد. گروههای سیاست پیشة ایران نیز از این ابزار به بهترین وجه ممکن بهره برداری میکنند. اگر به سایتهای به اصطلاح مخالفان حکومت اسلامی نگاهی بیافکنیم، خواهیم دید چگونه میتوان از ابزار «زبان» جهت فریب مردم بهره برد. این سایتها در بخش خبری خود بجای پخش خبر، در واقع به «شایعه پراکنی» میپردازند. پیشتر گفتیم که «خبر» باید «شرایطی» داشته باشد. خبری که پخش میشود یک «راوی» دارد، و یک «فاعل»، که هریک از این دو، به نوبة خود باید در «زمان» و «مکان» مشخصی قرار گیرند. به این ترتیب یک «خبر موثق» را میتوان اینچنین تعریف کرد: خبری که به نقل از یک «راوی موثق» نقل میشود، و بازتاب وقوع امری است، در زمان و مکان مشخص. در مورد حوادث طبیعی، مانند سیل، طوفان و زلزله، فاعل همان «فعل واقع شده» است، ولی در دیگر موارد، فاعل باید به صراحت مشخص شود. در غیر اینصورت آنچه بازگو میشود، «شایعه» نام خواهد داشت. و کسانی که در سایتهای به اصطلاح خبری، شایعه را بجای خبر پخش میکنند، با هدف مشخصی دست به اینکار میزنند. اینان یا به قصد «ارعاب» مردم شایعه پراکنی میکنند یا به قصد «ایجاد تشویش در اذهان عمومی»! بهتر بگوئیم شایعه پراکنی همواره با هدف مشخصی انجام میگیرد.
ویژگی «شایعه» این است که با «ابزار تردید»، منبع و فاعل مشخص را از «خبر» حذف میکند. وقتی در رسانهای مطلبی با عبارت «گفته میشود» در ردة «خبر» قرار گیرد، میتوان گفت که گوینده یا نویسنده با هدف مشخصی به شایعه پراکنی مشغول شده. به عنوان نمونه میتوان به اظهارات «طبرزدی» در سایت «پیک نت»، مقالة مازیار رادمنش، آرش معتمد و اظهارات مهرانگیز کار در «روز آنلاین» اشاره کرد. طبرزدی در مورد شکنجة دانشجویان، مازیار رادمنش در مورد مصباح یزدی، آرش معتمد در مورد پخش شایعه توسط «رجانیوز»، و مهرانگیز کار در مورد هاله اسفندیاری اظهاراتی کردهاند که میتوان آنها را در دو ردة متفاوت شایعه قرار داد.
اظهارات طبرزدی و مهرانگیز کار، موجودیتشان در گرو «ابزار تردید» قرار گرفته، ابزاری نظیر:
بنظر میرسد که، گفته میشود که، از قرائن چنین بر میآید که، مطمئن نیستم ولی، شاید، خبری نیست، ولی شاید ...
11 مردادماه، اظهارات طبرزدی در «پیک نت» منعکس شد، ولی متعاقب همین «اظهارات»، شبه دانشجویانی که طبرزدی برایشان سینه میزد، آزاد شدند! به همین دلیل، این وبلاگ پس از آزادی «شبه دانشجویان» به این مطلب میپردازد. اینان «شبهدانشجو» خوانده میشوند، چرا که فعالیت سیاسی در حاکمیت استعماری نظامی، «شبه فعالیت سیاسی» و یا بهتر بگوئیم شیادی است. پس از کودتای رضامیرپنج، حاکمیت ایران، یک حاکمیت نظامی است و فعالیت سیاسی در چنین حاکمیتی، فقط در چارچوب سیاستهای استعماری حاکمیت میتواند قرار گیرد. به همین دلیل از دیگر «شبه فعالان سیاسی» نیز خواهشمندیم، دست ازفعالیتهای «آزادی ستیز» خود بشویند، و دانشگاه را به صحنة مبارزة پادوهای استعمار تبدیل نکنند. همچنین از خانم امیری میخواهیم، بجای در ترادف قراردادن «مغز» و «شکم»، ابتدا برایمان بگویند، در این 28 سال، در بر کدام پاشنه میچرخید، که امروز دیگر نمیچرخد؟ بر پاشنة سرکوب، صدور نفت رایگان، واردات بنزین، دلالی و سود بانکی 17 درصد، یا بر پایة اصلاحطلبیهای خیالی خاتمی و آزادیهای معنوی اکبر رفسنجانی؟ کدام ایرانی است که نداند در این 28 سال، اهرم سیاست در دست همان کسانی بود که امروز به دلیل شکست در لبنان، ناچارشدهاند در عراق با حکومت دستپروردة خود مذاکره کنند؟ همانها که طالبان و القاعده میسازند و تجهیز میکنند، تا «امنیتشان» تأمین شود؟ چگونه است که پس از28 سال سکوت، ناگهان همة «آزادیستیزان» شناخته شدة ایران، به ویژه انجمنهای اسلامی و گروههای چپ به یاد «آزادی» افتادهاند؟ آنهم آزادیای که هنوز تعریف نشده! آزادی در شعار! تا کی آزادیهای «حسینی» به عنوان دستاویز «چپنمایان» ایران باقی خواهد ماند؟ و مگر گروههای سیاسی ایران از راست تا چپ افراطی «آزادیخواه» بودند که امروز طبل آزادی میزنند؟ اینان چرا با شعارهای واقعی خود به صحنة اجتماع نمیآیند، تا روشن شود که نگران «انسانها» نیستند، نگران منافع عموسام در ایران شدهاند؟ از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سخنان مهرانگیز کار.
مهرانگیز کار، که گفته میشود «حقوقدان» است، از «حقوق» قضائی برداشتی دارد که گویا به حقوق و مزایا نزدیکتر باشد. چرا که در «حقوق»، وجود سه رکن اساسی «سند»، «دلیل» و «شاهد» شرط لازم است. هر چند که در پارهای از موارد «کافی» هم نباشد. بنابراین هنگامی که یک «حقوقدان» حتی حقوقدانی در حکومت اسلامی، پیرامون مطلبی به «بحث» و «بررسی» میپردازد، لازم است از ابهام دوری گزیند، ولی در مورد مهرانگیز کار و دیگر مخالفنمایان حکومتی باید استثنا قائل شویم. ایشان همانطور که پیشتر اشاره شد، از مداحان رسمی اکبر رفسنجانیاند، و اخیراً راهی فرنگ شدهاند، تا نقش مخالف ایفا کرده، «اسلام» را نجات دهند! بنابراین مانند دیگر اعضای این شبکة مافیائی، با استفاده از ابزار «زبان» به شایعه پراکنی میپردازند. موضوع مورد «بحث» مهرانگیز کار، هالة اسفندیاری است. و با همان ابزار تردید، ویژة پخش شایعه، یک قصة سوزناک از وضعیت هاله اسفندیاری برایمان میگویند.
یکی دیگر از ابزار ایجاد تردید، استفاده از شخصیتهای معروف، جهت ارعاب مردم است. مازیار رادمنش در «روزآنلاین» این مهم را بر عهده دارد. و به بهانه معرفی مصباح یزدی، مسئلة «انفجار اتمی» را مطرح میکند! به این ترتیب که در انتهای مقاله، با توسل به فیلم یک «فاجعة فرضی» از یک کارگردان متوفی، و با استفاده از ابزار ، «اما شاید»، به خواننده میگوید، اما شاید قهرمان فیلم بعدی، شبیه مصباح یزدی باشد که دگمة بمب اتمی را میفشارد! بله، در ذهنیات مازیار رادمنش، ایران بمب اتمی خواهد داشت که اختیارش هم به دست مصباح یزدی میافتد! و ما هم باید بپذیریم که، اگر ابر قدرتی به حکومت ملایان بمب اتمی میدهد، اختیار آن را مسلما به دست مصباح یزدی خواهد داد! همانطور که اختیار بمب اتم پاکستان، البته به زعم رادمنشها، به دست مشارف است و نه به دست ایالات متحد! فعلاً جهت زمینه سازی برای حفظ اکبر رفسنجانی و شرکاء بر مسند قدرت، ملت ایران باید در وحشت جنگ زندگی کند. و اگر «روزآنلاین» دیگر نمیتواند، عکس تمام قد رزمناوهای جنگی آمریکا را در صفحة اول به چشم بینندگان شلیک کند، ناچار است به مصباح یزدی به عنوان «رزمناوی دینی» تکیه داشته باشد. چرا که، به گفتة رادمنش و به نقل از رادمنش، مصباح یزدی به دستور پزشک باید شنا کند. پس به محض اینکه مصباح پایش به آب رسید، میتوان او را «رزمناو» تصور کرده، یک جنگ اتمی هم ترتیب داد! با توسل به ابزار تردید!
یکی دیگر از مهمترین «ابزار تردید»، پخش شایعه به نقل از یک منبع شناخته شده است. اینکار را «آرش معتمد»، با تکرار شایعهای از سایت مبتذل «رجانیوز» انجام میدهد، تا داستانی پرهیجان از «تونل انگلیسیها» برایمان نقل کند. و در واقع تبلیغات استعماری «افغان ستیزی» را میان مهملات «رجانیوز» و گزارش «گاردین» پوشش دهد. رجانیوز «خبر» فوق را به نقل از یک مقام امنیتی ناشناس نقل میکند! تبلیغات افغان ستیزی به نقل از نمایندة مشهد پخش میشود و در انتهای مطلب، گزارش گاردین میآید که هر دو «شایعه» را استحکام بخشد. گاردین، منبع موثق و شناخته شدهای است، و به همین دلیل در انتهای مطلب قرار گرفته.
حال بازگردیم به اظهارات مقام امنیتی ناشناس. همین کافی است که بدانیم هدف از پخش چنین «خبری»، ایجاد جنجال و هیاهو است. به دوستداران داستانهای «پلیسی ـ جاسوسی» یادآور شویم که اگر از سفارت انگلیس به شرکت فرش تونلی حفر شده بود، به هیچ عنوان کارگر عادی ساختمان، در محل حضور نمییافت! بله متأسفانه، روال کار این است! در چنین مواقعی، انجام تعمیرات و غیره توسط شرکتهای ویژهای صورت میگیرد که خبر «کشفیاتشان» را نه به «رجانیوز» و نه به هیچ «نیوز» دیگری نخواهند داد! اگر کسانی علاقمند به «خبرسازی» شدهاند، بهتر است «ابزار کار» را نیز بشناسند، سپس به شایعه پراکنی بپردازند. اگر چنین تونلی وجود داشته، و در ایران کسی از وجود آن خبر نداشت، سفارت انگلیس مسلماً با خبر بوده، و در این راستا، هر کسی نمیتواند در رأس شرکتی قرار گیرد که به سفارت انگلیس راه دارد، و هر کس در راس چنین شرکتی قرار گیرد، نمیتواند هر کار دلش خواست انجام دهد! این امر مسئلهای امنیتی است، و اگر حاکمیت ایران نمیتواند برای مردم ایران «امنیت» تأمین کند، وظیفه دارد امنیت سفارت کذا را حفظ کند، و دولت انگلیس هم قادر است امنیت سفارت خود را تامین نماید، و بهتر است که از این نظر آسوده خاطر باشیم! ولی تونل سفارت فواید دیگری هم دارد. میتوان از طریق آن به مسائل دیگر هم تونل زده به ارعاب مردم پرداخت. و از آن جمله است، ایجاد وحشت ازافغانها در ایران، در لابلای «خبر» تونل کذا!
پس از اینکه ماجرای تونل کذائی به کمیسیون امنیت ملی کشیده میشود، عسگری، نمایندة مشهد که از فدائیان برج سازی در باغ قلهک سفارت انگلستان است، ادعا میکند، پس از سخنرانی در مورد بازپسگیری باغ مذکور، توسط فرد ناشناسی به قتل تهدید شده! به گفتة رادمنش، به نقل از عسگری، و توسط یک «فرد ناشناس»! با هدف ایجاد وحشت از افغانها! در اواخر دوران محمدرضا پهلوی، به همین شیوه، جنایات فجیع به افغانها نسبت داده میشد! و بیدلیل نیست که رسانههای حکومت اسلامی، به شیوة شرکای سابق خود، یک خبر «بسیار مؤثق» را از زبان عسگری چنان نقل کنند، که هیچ شاهدی برای تأئید آن وجود نداشته باشد، سخن عسگری باشد در مورد یک مرد ناشناس که او را به یک قتل موهوم تهدید کرده. عسگری هم کنجکاو شده و از فرد ناشناس خواستار توضیحات بیشتر شده! و فرد ناشناس نیز توضیحات لازم را در اختیارش گذارده! توضیحاتی که برای خواننده موهوم است، ولی عسگری «واقعیتشان» را تأئید کرده!
حکایت از این قرار است که فرد ناشناس به عسگری گفته آن دیپلماتی را که کشته شد به یاد داری؟ عسگری هم گفته، بله. بعد فرد ناشناس به عسگری گفته که چه کسانی قاتل ان دیپلمات بودند: دو جوان افغان! و از آنجا که نه عسگری، نه «فرد ناشناس» و نه آرشمعتمد، هیچیک دروغ نمیگوید، به دلیل «معتبر» بودن «ادعاهای» عسگری و آن «فردناشناس» است که همین مطلب عیناً تکرار میشود، تا در پناه گزارش «گاردین» اعتبار نداشته را نیز کسب کرده، و به تبلیغات استعماری «افغان ستیزی» در ایران دامن بزند. مشابه همین تبلیغات نیز در مسیر «عرب ستیزی»، «کردستیزی» و «بلوچ ستیزی» فعالانه در ایران دنبال میشود. و شاید به زودی آن را، در «روزآنلاین»، میان یک گزارش گاردین و یک شایعة «کذانیوز» مشاهده کنیم. آنجا که پس از طبل «افغان ستیزی»، گریزی هم به تنفر ایرانیان از استعمار انگلیس در گاردین میزند، تا در سایة واقعیت دخالت انگلیس در امور داخلی ایران، بتواند باز هم به تبلیغات «افغان ستیز» وجهة بیشتری بدهد. هر چه باشد، به دلیل اعمال سیاست استعماری «یک قوم، یک کشور»، یا همان «یوتوپیا»، نهایت امر، «بشریت» مدیون آنگلوساکسونها است.
ویژگی «شایعه» این است که با «ابزار تردید»، منبع و فاعل مشخص را از «خبر» حذف میکند. وقتی در رسانهای مطلبی با عبارت «گفته میشود» در ردة «خبر» قرار گیرد، میتوان گفت که گوینده یا نویسنده با هدف مشخصی به شایعه پراکنی مشغول شده. به عنوان نمونه میتوان به اظهارات «طبرزدی» در سایت «پیک نت»، مقالة مازیار رادمنش، آرش معتمد و اظهارات مهرانگیز کار در «روز آنلاین» اشاره کرد. طبرزدی در مورد شکنجة دانشجویان، مازیار رادمنش در مورد مصباح یزدی، آرش معتمد در مورد پخش شایعه توسط «رجانیوز»، و مهرانگیز کار در مورد هاله اسفندیاری اظهاراتی کردهاند که میتوان آنها را در دو ردة متفاوت شایعه قرار داد.
اظهارات طبرزدی و مهرانگیز کار، موجودیتشان در گرو «ابزار تردید» قرار گرفته، ابزاری نظیر:
بنظر میرسد که، گفته میشود که، از قرائن چنین بر میآید که، مطمئن نیستم ولی، شاید، خبری نیست، ولی شاید ...
11 مردادماه، اظهارات طبرزدی در «پیک نت» منعکس شد، ولی متعاقب همین «اظهارات»، شبه دانشجویانی که طبرزدی برایشان سینه میزد، آزاد شدند! به همین دلیل، این وبلاگ پس از آزادی «شبه دانشجویان» به این مطلب میپردازد. اینان «شبهدانشجو» خوانده میشوند، چرا که فعالیت سیاسی در حاکمیت استعماری نظامی، «شبه فعالیت سیاسی» و یا بهتر بگوئیم شیادی است. پس از کودتای رضامیرپنج، حاکمیت ایران، یک حاکمیت نظامی است و فعالیت سیاسی در چنین حاکمیتی، فقط در چارچوب سیاستهای استعماری حاکمیت میتواند قرار گیرد. به همین دلیل از دیگر «شبه فعالان سیاسی» نیز خواهشمندیم، دست ازفعالیتهای «آزادی ستیز» خود بشویند، و دانشگاه را به صحنة مبارزة پادوهای استعمار تبدیل نکنند. همچنین از خانم امیری میخواهیم، بجای در ترادف قراردادن «مغز» و «شکم»، ابتدا برایمان بگویند، در این 28 سال، در بر کدام پاشنه میچرخید، که امروز دیگر نمیچرخد؟ بر پاشنة سرکوب، صدور نفت رایگان، واردات بنزین، دلالی و سود بانکی 17 درصد، یا بر پایة اصلاحطلبیهای خیالی خاتمی و آزادیهای معنوی اکبر رفسنجانی؟ کدام ایرانی است که نداند در این 28 سال، اهرم سیاست در دست همان کسانی بود که امروز به دلیل شکست در لبنان، ناچارشدهاند در عراق با حکومت دستپروردة خود مذاکره کنند؟ همانها که طالبان و القاعده میسازند و تجهیز میکنند، تا «امنیتشان» تأمین شود؟ چگونه است که پس از28 سال سکوت، ناگهان همة «آزادیستیزان» شناخته شدة ایران، به ویژه انجمنهای اسلامی و گروههای چپ به یاد «آزادی» افتادهاند؟ آنهم آزادیای که هنوز تعریف نشده! آزادی در شعار! تا کی آزادیهای «حسینی» به عنوان دستاویز «چپنمایان» ایران باقی خواهد ماند؟ و مگر گروههای سیاسی ایران از راست تا چپ افراطی «آزادیخواه» بودند که امروز طبل آزادی میزنند؟ اینان چرا با شعارهای واقعی خود به صحنة اجتماع نمیآیند، تا روشن شود که نگران «انسانها» نیستند، نگران منافع عموسام در ایران شدهاند؟ از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سخنان مهرانگیز کار.
مهرانگیز کار، که گفته میشود «حقوقدان» است، از «حقوق» قضائی برداشتی دارد که گویا به حقوق و مزایا نزدیکتر باشد. چرا که در «حقوق»، وجود سه رکن اساسی «سند»، «دلیل» و «شاهد» شرط لازم است. هر چند که در پارهای از موارد «کافی» هم نباشد. بنابراین هنگامی که یک «حقوقدان» حتی حقوقدانی در حکومت اسلامی، پیرامون مطلبی به «بحث» و «بررسی» میپردازد، لازم است از ابهام دوری گزیند، ولی در مورد مهرانگیز کار و دیگر مخالفنمایان حکومتی باید استثنا قائل شویم. ایشان همانطور که پیشتر اشاره شد، از مداحان رسمی اکبر رفسنجانیاند، و اخیراً راهی فرنگ شدهاند، تا نقش مخالف ایفا کرده، «اسلام» را نجات دهند! بنابراین مانند دیگر اعضای این شبکة مافیائی، با استفاده از ابزار «زبان» به شایعه پراکنی میپردازند. موضوع مورد «بحث» مهرانگیز کار، هالة اسفندیاری است. و با همان ابزار تردید، ویژة پخش شایعه، یک قصة سوزناک از وضعیت هاله اسفندیاری برایمان میگویند.
یکی دیگر از ابزار ایجاد تردید، استفاده از شخصیتهای معروف، جهت ارعاب مردم است. مازیار رادمنش در «روزآنلاین» این مهم را بر عهده دارد. و به بهانه معرفی مصباح یزدی، مسئلة «انفجار اتمی» را مطرح میکند! به این ترتیب که در انتهای مقاله، با توسل به فیلم یک «فاجعة فرضی» از یک کارگردان متوفی، و با استفاده از ابزار ، «اما شاید»، به خواننده میگوید، اما شاید قهرمان فیلم بعدی، شبیه مصباح یزدی باشد که دگمة بمب اتمی را میفشارد! بله، در ذهنیات مازیار رادمنش، ایران بمب اتمی خواهد داشت که اختیارش هم به دست مصباح یزدی میافتد! و ما هم باید بپذیریم که، اگر ابر قدرتی به حکومت ملایان بمب اتمی میدهد، اختیار آن را مسلما به دست مصباح یزدی خواهد داد! همانطور که اختیار بمب اتم پاکستان، البته به زعم رادمنشها، به دست مشارف است و نه به دست ایالات متحد! فعلاً جهت زمینه سازی برای حفظ اکبر رفسنجانی و شرکاء بر مسند قدرت، ملت ایران باید در وحشت جنگ زندگی کند. و اگر «روزآنلاین» دیگر نمیتواند، عکس تمام قد رزمناوهای جنگی آمریکا را در صفحة اول به چشم بینندگان شلیک کند، ناچار است به مصباح یزدی به عنوان «رزمناوی دینی» تکیه داشته باشد. چرا که، به گفتة رادمنش و به نقل از رادمنش، مصباح یزدی به دستور پزشک باید شنا کند. پس به محض اینکه مصباح پایش به آب رسید، میتوان او را «رزمناو» تصور کرده، یک جنگ اتمی هم ترتیب داد! با توسل به ابزار تردید!
یکی دیگر از مهمترین «ابزار تردید»، پخش شایعه به نقل از یک منبع شناخته شده است. اینکار را «آرش معتمد»، با تکرار شایعهای از سایت مبتذل «رجانیوز» انجام میدهد، تا داستانی پرهیجان از «تونل انگلیسیها» برایمان نقل کند. و در واقع تبلیغات استعماری «افغان ستیزی» را میان مهملات «رجانیوز» و گزارش «گاردین» پوشش دهد. رجانیوز «خبر» فوق را به نقل از یک مقام امنیتی ناشناس نقل میکند! تبلیغات افغان ستیزی به نقل از نمایندة مشهد پخش میشود و در انتهای مطلب، گزارش گاردین میآید که هر دو «شایعه» را استحکام بخشد. گاردین، منبع موثق و شناخته شدهای است، و به همین دلیل در انتهای مطلب قرار گرفته.
حال بازگردیم به اظهارات مقام امنیتی ناشناس. همین کافی است که بدانیم هدف از پخش چنین «خبری»، ایجاد جنجال و هیاهو است. به دوستداران داستانهای «پلیسی ـ جاسوسی» یادآور شویم که اگر از سفارت انگلیس به شرکت فرش تونلی حفر شده بود، به هیچ عنوان کارگر عادی ساختمان، در محل حضور نمییافت! بله متأسفانه، روال کار این است! در چنین مواقعی، انجام تعمیرات و غیره توسط شرکتهای ویژهای صورت میگیرد که خبر «کشفیاتشان» را نه به «رجانیوز» و نه به هیچ «نیوز» دیگری نخواهند داد! اگر کسانی علاقمند به «خبرسازی» شدهاند، بهتر است «ابزار کار» را نیز بشناسند، سپس به شایعه پراکنی بپردازند. اگر چنین تونلی وجود داشته، و در ایران کسی از وجود آن خبر نداشت، سفارت انگلیس مسلماً با خبر بوده، و در این راستا، هر کسی نمیتواند در رأس شرکتی قرار گیرد که به سفارت انگلیس راه دارد، و هر کس در راس چنین شرکتی قرار گیرد، نمیتواند هر کار دلش خواست انجام دهد! این امر مسئلهای امنیتی است، و اگر حاکمیت ایران نمیتواند برای مردم ایران «امنیت» تأمین کند، وظیفه دارد امنیت سفارت کذا را حفظ کند، و دولت انگلیس هم قادر است امنیت سفارت خود را تامین نماید، و بهتر است که از این نظر آسوده خاطر باشیم! ولی تونل سفارت فواید دیگری هم دارد. میتوان از طریق آن به مسائل دیگر هم تونل زده به ارعاب مردم پرداخت. و از آن جمله است، ایجاد وحشت ازافغانها در ایران، در لابلای «خبر» تونل کذا!
پس از اینکه ماجرای تونل کذائی به کمیسیون امنیت ملی کشیده میشود، عسگری، نمایندة مشهد که از فدائیان برج سازی در باغ قلهک سفارت انگلستان است، ادعا میکند، پس از سخنرانی در مورد بازپسگیری باغ مذکور، توسط فرد ناشناسی به قتل تهدید شده! به گفتة رادمنش، به نقل از عسگری، و توسط یک «فرد ناشناس»! با هدف ایجاد وحشت از افغانها! در اواخر دوران محمدرضا پهلوی، به همین شیوه، جنایات فجیع به افغانها نسبت داده میشد! و بیدلیل نیست که رسانههای حکومت اسلامی، به شیوة شرکای سابق خود، یک خبر «بسیار مؤثق» را از زبان عسگری چنان نقل کنند، که هیچ شاهدی برای تأئید آن وجود نداشته باشد، سخن عسگری باشد در مورد یک مرد ناشناس که او را به یک قتل موهوم تهدید کرده. عسگری هم کنجکاو شده و از فرد ناشناس خواستار توضیحات بیشتر شده! و فرد ناشناس نیز توضیحات لازم را در اختیارش گذارده! توضیحاتی که برای خواننده موهوم است، ولی عسگری «واقعیتشان» را تأئید کرده!
حکایت از این قرار است که فرد ناشناس به عسگری گفته آن دیپلماتی را که کشته شد به یاد داری؟ عسگری هم گفته، بله. بعد فرد ناشناس به عسگری گفته که چه کسانی قاتل ان دیپلمات بودند: دو جوان افغان! و از آنجا که نه عسگری، نه «فرد ناشناس» و نه آرشمعتمد، هیچیک دروغ نمیگوید، به دلیل «معتبر» بودن «ادعاهای» عسگری و آن «فردناشناس» است که همین مطلب عیناً تکرار میشود، تا در پناه گزارش «گاردین» اعتبار نداشته را نیز کسب کرده، و به تبلیغات استعماری «افغان ستیزی» در ایران دامن بزند. مشابه همین تبلیغات نیز در مسیر «عرب ستیزی»، «کردستیزی» و «بلوچ ستیزی» فعالانه در ایران دنبال میشود. و شاید به زودی آن را، در «روزآنلاین»، میان یک گزارش گاردین و یک شایعة «کذانیوز» مشاهده کنیم. آنجا که پس از طبل «افغان ستیزی»، گریزی هم به تنفر ایرانیان از استعمار انگلیس در گاردین میزند، تا در سایة واقعیت دخالت انگلیس در امور داخلی ایران، بتواند باز هم به تبلیغات «افغان ستیز» وجهة بیشتری بدهد. هر چه باشد، به دلیل اعمال سیاست استعماری «یک قوم، یک کشور»، یا همان «یوتوپیا»، نهایت امر، «بشریت» مدیون آنگلوساکسونها است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت