جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۶

دلار و گسست!
...
همزمان با تزریق صدها میلیارد دلار در بورس نیویورک، ایالات متحد و متحدانش به تزریق «باد» در آستین پادوهای‌شان در بیرون و درون مرزهای حکومت اسلام و خیمة «امام زمان» پرداخته‌اند. ایالات متحد از یک سو به سپاه پاسداران می‌تازد، تا چند صباحی بر عمر این ساختار استعماری دست ساز خود بیافزاید. و از سوی دیگر، ساواک به تکرار صریح خواسته‌های استعمار پرداخته، تا با استفاده از همین ساختار استعماری زمینه‌ساز «شورش» شود. و در این راستا، خطبه‌های نماز جمعة امروز، با افتخار به «‌سپاه»، به انتقاد از «دموکراسی غرب» و «حقوق بشر» هم می‌پردازد. در این خطبه‌ها پس از قدردانی رسمی از ایالات متحد، جهت فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای جیره خواران‌اش، از حاکمیت آینده نیز تقاضای «بخشش» شده، و در انتهای خطبه‌ها، «پایندگی ایران» به اطلاع «امت» رسیده! می‌توان گفت که خطبه‌های علفزار این هفته، نوعی خداحافظی با «اسلام» و استقبال از «میهن‌پرستی» بود. به زبان ساده‌تر، «خطیب» نماز جمعه، ما را از ایدئولوژی اسلامی به ناسیونالیسم می‌رساند، تا منافع استعمار خدشه‌دار نشود. جهت سیر در چنین بیراهه‌ای نیز فقط کافی است به سخنان «مستدل» و «مبرهن» روح‌الله خمینی اقتداء کنیم، که می‌گفت، «هر چه آمریکا بگوید عکس آن را انجام دهید، و رستگار شوید!» و آمریکا هم که به «ذکاوت» امام پی برده بود، مرتباً مدافع «حقوق بشر» شد! و امروز نیز با تکیه بر همین منطق ابلهانة «روح اللهی» است که ایالات متحد اعلام می‌کند سپاه پاسداران تروریست است، تا ساواک، از طریق خطبه‌های نماز جمعه، دست‌اندرکار تبلیغات سرکوب شود و احمد خاتمی بگوید:

«تصمیم آمریکا برای قرار دادن نام سپاه در لیست گروه‌های تروریستی برگ زرین و افتخارآمیز دیگری در پروندة سپاه ‌است، چون امام فرمود وقتی[...] دشمنان شما از نهادی بد می‌گویند نشان از تأثیرگذاری این نهاد دارد.»


و مسلم است که سپاه پاسداران به عنوان تشکیلات استعماری و اسلامی، «تأثیرات» فراوان داشته! ولی امروز دیگر تأثیر نخواهد داشت! در نتیجه می‌باید به فکر ایجاد سپاه «ملی‌ـ میهنی» باشیم! و سپاه «اسلام پرست» را با سپاه «ایران پرست» جایگزین کنیم. و در این راستا است که استعمار می‌کوشد از یکسو «گفتار برانداز» را توسط پادوهای ایالات متحد در غرب سازمان دهد، و از سوی دیگر به خادمان‌اش در داخل فرصت می‌دهد تا یک «تقدس» را جایگزین «تقدس» نوین کرده، از «پرستش خدا» به «پرستش میهن» بپردازند، و زمینه را جهت استقرار یک حاکمیت ایدئولوژیک دیگر فراهم آورند: حکومت ناسیونالیستی! به همین جهت خطبه‌های سیاسی نماز جمعه، با فرزندان «ملت ایران» آغاز شده، و با پایداری «ایران» پایان می‌پذیرد!

به یاد داریم که چندی است تبلیغاتچی‌های خارج نشین استعمار مشغول الصاق برچسب «ناسیونالیست» به صادق هدایت‌اند، و همزمان رسانة کیهان، هدایت را در ترادف با مدرنیزاسیون قرار می‌دهد، و رضامیرپنج را در ترادف با «لائیسیته» و «مدرنیته»، تا هم کودتای رضامیرپنج «توجیه» شود، هم کودتای احتمالی آینده، که فراوان مورد نیاز غرب است. چرا که کودتا، یا همان براندازی، گسستی است که همواره زمینه یک سرکوب گستردة نوین را فراهم می‌آورد، و منافع استعمار از همین طریق تأمین می‌شود . در نتیجه بسیار طبیعی است که تمامی دست پروردگان ایالات متحد، به «گفتار برانداز» متوسل شوند. «گفتار برانداز» ابعاد مختلف دارد و خود را در رنگ‌های متفاوتی نشان می‌دهد، که همگی مکمل یک دیگراند. به زبان ساده‌تر، رنگ‌هائی که می‌تواند با کمی دستکاری به رنگ اصلی یا همان «ابزار براندازی» تبدیل شود. حال ببینیم فواید «براندازی» چیست.

مهمترین فایدة براندازی این است که به محض استقرار یک حکومت برانداز، راه برای شورش آینده باز خواهد ‌شد، و نمونة چنین شورشی را در سخنان «آذر نفیسی» بررسی کردیم. کسی که آزادی‌های «روزنه‌ای» و «روزمره» در اندرون را تجویز می‌کند، تا تداوم استعمار تأمین شود. و امروز همین تبلیغات گمراه کننده را در خطبه‌های نماز جمعه، مطالب «علی افشاری» و شعارهای مشارکتی‌ها به صراحت مشاهده می‌کنیم.

علی افشاری که در نقش پامنبری پاسدار اکبر ظاهر می‌شود، ‌ ایراد «خطبه‌های برون مرزی» نماز دشمن‌شکن را عهده‌دار شده. در این خطبه‌ها، که دعوت مستقیم به شورش است، «علی افشاری» به بهانة مخالفت با شبه اصلاح طلبان، خواهان حضور مردم در صحنه، «خلق فشار اجتماعی»، و «نافرمانی مدنی» شده! می‌دانیم که حضور مردم در صحنه، در واقع به معنای حضور فعلة داخلی آمریکا و «شوتان» در خیابان‌هاست، حضوری که جهت سازمان دادن به یک براندازی «مردمی» و مشابه غائلة 22 بهمن صورت خواهد پذیرفت. روندی که به طور طبیعی نخست به سرکوب همان «شوتان» حاضر در صحنه منجر خواهد شد. همچنان که نخستین «دستاورد» کودتای هویزر، تعطیل دانشگاه جهت سرکوب جوانانی بود که با شرکت «فعال» در همین «براندازی» زمینه‌ساز سربلندی سیاست آمریکا در ایران شدند، هر چند خودشان نمی‌دانستند.

ولی پیش از ادامة مطلب لازم است، به مسئلة دانشجویان در ایران اشاره کنیم. پیشتر گفتیم که پس از کودتای میرپنج، حاکمیت ایران رسماً به یک حاکمیت استعماری تبدیل شد. در این حاکمیت استعماری که تا به امروز نیز تداوم دارد، هرگونه فعالیت سیاسی، فقط در چارچوب منافع استعمار می‌تواند قابل پذیرش باشد. در این راستا، سرکوب و نابودی جوانان ایران در سر لوحة سیاست‌های استعمار قرار دارد. و به ویژه پس از کودتای 28 مرداد، هر چه بر تعداد دانشجویان افزوده شد، نظارت مستقیم یا غیرمستقیم ساواک، بر فعالیت سیاسی استعماری گسترش یافت. تأسیس انجمن‌های اسلامی در اروپا و آمریکا و فعالیت آن‌ها که 12 سال پیش از براندازی 22 بهمن انجام شد، همانند کنفدراسیون دانشجویان، تحت نظارت مستقیم ساواک و سازمان سیا قرار داشت. هر که در غرب از نظریه‌ای سیاسی برخوردار بود، ولی «روح همکاری» نداشت و در چنبرة این سازمان‌ها گرفتار نمی‌آمد، هنگام بازگشت به ایران، به نسبت موقعیت و خطرات احتمالی‌اش، مورد ارعاب قرار می‌گرفت. ارعاب از طریق بازجوئی‌های روزانه که می‌توانست چندین ماه به طول انجامد؛ ارعاب از طریق بازداشت در فرودگاه و یا تحمل زندان اوین، و ارعاب از طریق ایجاد مزاحمت در محیط کار و ... و اگر هیچیک از این شرایط به دانشجویان «غیرسیاسی» تحمیل نمی‌شد، چون الزامی در کار نبود، در ابعاد گسترده‌تر، وسایل سرکوب فرهنگی کاملاً مهیا بود. در عرصة فرهنگ، خارج از حسینیة ارشاد که در «شایعات ساواک» محل سخنرانی به اصطلاح «مخالفان» شده بود، تا بتواند جاذبة بیشتری برای دانشجویان «خداپرست» داشته باشد، جهت جذب «غیر خداپرستان» که عضویت در گروه‌های «چپ» را نمی‌پذیرفتند، و به «شهادت» در جنگل هم تمایلی نشان نمی‌دادند، عرصة هنر نیز که مستقیماً در انحصار ابتذال‌ها قرار داشت آماده بود. و هنوز هم همانطور که می‌بینیم نظارت بر فضای فرهنگی از طریق شبکة «آغداشلو ـ سیحون» به خوبی اعمال می‌شود. نقاشی، فیلم و سینما تحت سیطرة شبکه‌‌ای قرار داشت که جهت گسترش ابتذال همچنان فعال است، و علاوه بر تبدیل تیغ‌کش به «هنرمند»، این شبکه اخیراً به دانشگاه کلمبیا «نقاش» نیز معرفی کرده! این مختصر گفته شد تا بدانیم، سیاست استعمار تنها عرصة «سیاسی ـ اقتصادی» را شامل نمی‌شود، بلکه استعمار «فرهنگ دوست» و «هنرپرور» نیز هست! ولی تنها در راستای تأمین یک هدف مشخص: نابودی نیروی جوان! و امروز بیش از هر روز چنین نیروئی در ایران به وفور یافت می‌شود، در نتیجه طبیعی است که سیاست استعماری نیز فعالیت خود را در ایران تشدید کند. اگر خطبه‌های نماز جمعه، همچنان بازتاب مطالبات استعماری است، و سرکوب و تنش را تبلیغ می‌کند،‌ به این دلیل است که مطالبات دیگر پادوهای استعمار بتواند «جذابیت» بیشتری داشته باشد. و به همین جهت در واکنش به تهدیدهای دروغین ایالات متحد، شیخ احمد خاتمی در خطبه‌های علفزار به تشدید گفتار سرکوب پرداخته. در گیرودار عربده‌جوئی‌های افشاری و خاتمی و تشویق «براندازی»، گروه «برانداز» مشارکت نیز در حمایت از سپاه، یک باره اعلام «میهن پرستی» فرموده‌اند!

همانطور که می‌بینیم، پادوهای استعمار، اصولاً اهل پرستش‌اند، ‌ و در به در به دنبال «خدا» و «رهبر» و «شیئی» می‌گردند تا بپرستند. که گفته‌اند، «ترک عادت، موجب مرض است.» کسی که اهل «پرستش» باشد، از پرستش خدا، به پرستش هر موجودیت واقعی و انتزاعی دیگر نیز می‌تواند برسد. چرا که خوی بندگی دارد و اهل اطاعت و حقارت است. انسان هنگامی که «پرستش» پیشه کند، از یک سو اطاعت از نیرومندتر را بی‌چون و چرا می‌پذیرد، و از سوی دیگر، توحشی را که متحمل می‌شود، بی‌چون و چرا به ضعیف‌تر از خود «اعمال» می‌کند. بازجوی ساواک، مصداق بارز این حرکت انتقال توحش است. «بازجو» در برابر رئیس، هر که باشد و هر چه باشد، سراپا «تسلیم» است، و در برابر«متهم»، عاملی است سراپا «تحقیرکننده». و همین الگوی «بندگی» است که در سخنان به ظاهر مخالفان، به صور مختلف بازتاب یافته.

مخالفان دروغین حکومت اسلامی در خارج، اخیراً به همان شعارهای دوران جیمی کارتر متوسل شده‌اند. به یاد داریم که دارودستة جیمی کارتر، با شعار «حقوق بشر» زمینة شورش در ایران را فراهم آوردند، تا یک گروه متحجر و وحشی را در رأس حاکمیت قرار داده، و به وسیله آن‌ها، به نام اسلام، همان حقوق بشری را نفی کنند که تنها در شعار، خود را طرفدار آن وانمود می‌کردند. دلیل نخست وزیری مهدی بازرگان این بود که گروه بازرگان به دلیل «ملی ـ مذهبی» بودن، به راحتی می‌توانست جای خود را به شرکای «مذهبی» داده، نقش اوپوزیسیون ایفا کند. و به پندار اربابان «ملی ـ مذهبی‌ها»، این بازی خنک می‌توانست تا ابد ادامه یابد. از شیخ به فکل کراوات، و از فکل کراوات به شیخ، و امروز نیز در راستای همین خیال خام است که احمد خاتمی، به قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» بهمن 57 متوسل شده، تا با محاکمة «رژیم پهلوی»، این واقعیت را که ملایان، همه جیره‌خوار دربار پهلوی بودند نیز بپوشاند. احمد خاتمی غرب را سرزنش می‌کند چون از رژیم پهلوی حمایت کرده، و در همان حال، در شرایطی که اکثریت مردم کشور با دین سر ستیزه پیدا کرده‌اند، با معرفی حکومت پهلوی، به عنوان یک حکومت «دین‌ستیز»، به طور غیرمستقیم در پی تأمین وجهه و تبلیغات برای همین سلطنت بر می‌آید! بله، امروز تنها پناهگاه «شیخ»، همان آستان «شاه» شده. و اربابان حاکمیت ملایان بخوبی بر این امر واقف‌اند. به همین دلیل در خطبه‌های امروز علفزار نه تنها به سپاه پاسداران «افتخار» می‌شود که دولت دست نشاندة عراق را نیز«دولت مردمی» نام گذاشته‌اند! ساواک از زبان خاتمی، دو نوع خشم نیز برایمان تعریف کرده، «مقدس» و «نا‌مقدس». و خشم مقدس همان است که برای «امر قدسی» اعمال شود! و مهم نیست که حکومت ملایان دوام خواهد داشت یا نه، آنچه اهمیت دارد، تداوم «تقدس» است که به سرکوب میدان می‌دهد. به همین جهت تبلیغات استعمار بر دو قطبی کردن فضای سیاسی، و بر «مقدس» و «مقدس ستیز» پای می‌فشارد. حاکمیت «مقدس» به پایان عمر خود نزدیک شده، و باید سایة حاکمیت «مقدس ستیز»، یا همان «چپ‌الله» را بر صحنه بیاندازند، تا خود زمینه‌ساز بازگشت «مقدس» به صحنة حاکمیت شود. البته این خطبه‌ها همانطور که پیشتر اشاره شد، بازگو کنندة مطالبات استعمار در ایران است، نه خواست مردم این مملکت. و دلیل جایگزین شدن «اسلام» با «ایران» درخطبه‌ها نیز، بازتاب تمایل استعمار است جهت کشاندن مردم ایران به دام «میهن‌پرستی». و در پایان همین خطبه‌ها، احمد خاتمی به همه یادآور شده که:

«آمریکا رفتنی است و آنچه می‌ماند ایران است.»

این دو جمله از این جهت حائز اهمیت است که گروه‌های برانداز «مجاهدین انقلاب اسلامی» و اعضای «شبه اصلاح طلبان» دیروز با یکدیگر «آشتی» کردند، تا زمینه «میهن پرستی» را تقویت کنند. البته «میهن پرستی» با حمایت از سپاه پاسداران! همان تشکیلاتی که با هدف سرکوب ملت ایران و به خواست سازمان سیا ایجاد شد. تشکیلاتی که تاکنون نیز به نحو احسن «انجام وظیفه» کرده، و به همین جهت «نفرت» مردم را نیز به بهترین وجه بر می‌انگیزد، و بنابراین می‌تواند به عنوان بهترین «ابزار شورش»، مورد استفاده قرارگیرد. شاید دلیل مطرح شدن «عفو» در خطبه‌ها این باشد که حکومت اسلامی به پایان خود نزدیک می‌شود، و لازم است مانند سال 57، کسانی که می‌توانند طی برنامة «براندازی» مفید به فایده‌ای باشند، به دلیل «عفو»، ‌ در داخل و یا خارج از مرزها، به «خدمات» خود ادامه دهند:

«عفو حاکمان، باعث دوام و پایداری حکومت آنان می‌شود، و کسی که از لغزش مسلمانی بگذرد، خداوند هم در روز قیامت از لغزش او می‌گذرد.»

گویا زمان «تصفیه» نزدیک شده، و احمد خاتمی، از زبان «خداوند»، به شرکاء وعدة سرخرمن «روزقیامت» می‌دهد! بله، به زبان بی‌زبانی می‌گوید، ما به دستور «خداوند» وحشیگری کردیم، شما هم به خاطر همان «خداوند» ما را «عفو» کنید، تا روز قیامت، همان روزی که فقط در قاموس ملایان شیاد وجود دارد،‌ «برگ‌زرینی» در پروندة الهی خودتان داشته باشید! این همان «برگ‌زرینی» است که می‌تواند در پروندة سپاه قرار گیرد. اگر دو روز پیش آمریکا اعلام نمی‌کرد سپاه پاسداران تروریست است، ساواک بجای خطبه‌های نماز جمعه، و به اهتزاز در آوردن «برگ زرین» استعمار، یک لیوان آب به دست احمد خاتمی می‌داد که جرعه، جرعه بنوشند و «سرفه» کنند! ولی فعلاً ایالات متحد یک «برگ زرین» سپاه پاسداران به دست حکومت داده، و یک برگ زرین «حقوق بشر» هم به دست براندازان خارج نشین. «برگ زرین» حکومت که مشخصاً فرسوده شده، و باید راهی زباله‌دان تاریخ شود،‌ می‌‌ماند برگ زرین «حقوق بشر» که آنهم توسط دارودستة جیمی کارتر آنچنان به پلیدی حکومت اسلامی آلوده شد، که به عنوان«شعار» دیگر هیچ اعتباری نخواهد داشت. در شرایطی که دو گروه برانداز هیچ مخاطبی جز یکدیگر ندارند، باید دید چگونه خواهند توانست از«برگ زرین‌شان» استفاده کنند، برگی که در بین ایرانیان دیگر هیچ خریداری نخواهد داشت!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت