پنجشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۶

واژگان جنایت!
...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است «شعار فرهنگی» را تعریف کنیم. شعار فرهنگی، عبارتی است که بدون استثناء در تمامی تبلیغات فرهنگی و سیاسی بازتاب می‌یابد. این عبارت از تمامی ویژگی‌های یک شعار سیاسی برخوردار است، ولی در عمل، صرفاً زمینه‌ساز شعارهائی سیاسی در آینده خواهد شد. ویژگی شعار فرهنگی این است که روی به گذشته‌ها دارد، و از گذشتگان تجلیلی کورکورانه می‌کند، بدون آنکه امکان بررسی عملکرد‌شان را فراهم آورد. شعار فرهنگی، ‌مانند روایات و احادیث در بارة قدیسان، فرد را از اندیشیدن در چارچوب واقعیات باز می‌دارد. همچنان که امروز گروهی با تکرار «شعار فرهنگی» رایج: «مصدق، قهرمان ملی»، سعی دارند، به افراد القاء کنند، خیانتی که در سیاست گذشتة کشور لقب «ملی‌کردن نفت» به خود گرفته، در جهت حفظ منافع ملت ایران بوده. حال آنکه امروز می‌دانیم مصدق صرفاً جهت حفظ منافع استعماری انگلیس دست به چنین عملی زد. ملی شدن نفت را همچنانکه پیشتر گفتیم، تنها در سیر روند تحولات تاریخی ایران می‌باید بررسی کرد، نه در مقام یک پدیدة «مستقل»!

همانطور که می‌دانیم، پیش از ملی شدن نفت، محمد مصدق، نمایندة مجلس شورای ملی، در سال 1944 طرحی به مجلس شورای‌ملی پیشنهاد کرد که به موجب آن عقد قرارداد نفت توسط دولت با دول خارجی ممنوع شد. طرحی مشابه آنچه چند روز پیش «محتشمی‌پور»‌ معروف، با توسل به همان شعار «منافع ملی»، در مورد «خط لولة صلح» خواستار تصویب آن بود. در واقع طرح مصدق نخستین گام جهت فراهم آوردن زمینة استثمار اقتصادی ایران توسط شرکت‌های غربی شد. پیشتر در این مورد توضیح داده شد که ایران به عنوان یک کشور فاقد فناوری و سرمایه، در هر حال امکان اعمال حاکمیت بر منابع نفتی خود را نخواهد داشت، و ناچار است به شرکت‌های چند ملیتی غرب متوسل شود. شرکت‌هائی که طرح «حقوقی» مصدق، ‌ آنان را حتی از گزند رقابت اتحادجماهیر شوروی طی «جنگ‌سرد» نیز در امان نگاه داشت. ولی اقتصاد، در هر حال ریشه در فرهنگ دارد، و جهت استثمار اقتصادی، ابتدا سرکوب فرهنگی لازم است. و این سرکوب از طریق همگامی‌های افرادی از قبیل محمدعلی فروغی ـ نخست‌وزیر میرپنج و آریامهر ـ با استعمار انگلستان، توانست بر ملت ایران اعمال شود! در کمال تعجب هنوز هیچکس زحمت بررسی عملکرد فروغی را بر خود هموار نکرده!

امروز محمد علی فروغی، محل برخورد اندیشه‌ها و تبلیغات استحماری شده. خارج از تبلیغات استعماری که در کیهان و نامه‌های مضحک پاسداراکبر مشاهده می‌کنیم، دیگر «صاحب‌نظران» نیز از فروغی به عنوان «نخبه» و «ادیب» یاد می‌کنند. ولی کمتر کسی به پیامد سرکوب فرهنگی که همین فروغی عامل آن بود اشاره دارد. دلیل آنکه، در نظام فاشیستی و استعماری اصل بر گسست مدوام است و در نتیجه، آنچه در این برخوردهای «فاشیستی» مورد «تحلیل‌» قرار می‌گیرد، در مسیر روند تاریخ کشور قرار ندارد، «مسائل» مورد بررسی صرفاً در مقاطعی تاریخی و به صورت مجرد و پراکنده بررسی می‌شود! ویژگی کلام چنین تحلیل‌گرانی، توسل به شعارها و یا قالب‌های پوچ و بی‌محتواست. می‌دانیم که، «شعار»، فی‌نفسه اندیشیدن را نفی می‌کند. شعار به فرد «تفهیم» می‌کند، چه بگوید و چه بخواهد! «شعار»، فرد را ملزم می‌کند که پرسش را از ذهن خود بزداید. فردی که شعار را تکرار می‌کند، هرگز به پیامدهای شعار و چگونگی تحقق آن نمی‌اندیشد، در غیر اینصورت هرگز شعار را تکرار نخواهد کرد. ولی لازم است بدانیم که این شعارها، ‌ اصولاً رنگ سیاسی ندارد، شعارها در گام‌های نخست فرهنگی است. ولی شعار فرهنگی به مراتب مهم‌تر از شعار سیاسی است، چرا که در واقع زمینه‌ساز شکل‌گیری شعارهای سیاسی در آینده خواهد شد، و به همین دلیل چنین شعارهائی را «واژگان جنایت» می‌نامیم. در همین راستا، به بررسی شعار «فروغی، کلیات سعدی را گردآوری و تصحیح کرد» می‌پردازیم. این «واژگان جنایت»، از قضای روزگار، در تمامی مطالبی که توسط «نخبگان» ایران ارائه شده حضور دارد!

فرازی از کتاب نوام چامسکی در «حاکمیت بر رسانه‌ها» می‌‌گوید، «گلة گمشده» باید به مسابقات فوتبال و بسکتبال سرگرم باشد و فکر کردن را به نخبگان واگذارد. چرا که فکر کردن گلة گمشده «دردسرآفرین» است. نخبگان راه صلاح و رستگاری را برای همة گله تعیین می‌کنند. وی در ادامه می‌افزاید، فقط یک سئوال باقی است: چه کسی اینان را به درجة نخبگی «منصوب» کرده؟

پیشتر اشاره شد که نخستین گام در تبلیغات استعماری، مخدوش کردن مرزهای مفاهیم متضاد، از طریق لغزش کلام است. درست همینجاست که «مدرنیته» در کلام به «مدرنیزاسیون» تبدیل می‌شود. و در مورد اعمال فروغی می‌باید گفت، آنجا که سانسور و ممیزی، با توسل به میانبر زدن، «تلاش فرهنگی» و «روشنفکری» نام می‌گیرد. چنین روشی به «نخبگان» اجازه می‌دهد از فلسفة کلاسیک به مخلوط قابل انعطافی که در بحث‌های فلسفی، «پسامدرن» نام گرفته و چون معجونی جادوئی، بر هر نوع نظام، از فاشیسم گرفته تا سرمایه‌داری لیبرال قابلیت «انطباق» دارد، ‌ میانبر زده، تداوم تاریخی و واقعیات تاریخی استعمار را در ایران نادیده بگیرند، و از این طریق شخصیت‌سازی کنند. در این راستا، تبلیغات‌چی‌های «وحدت و وحدانیت»، یعنی همان توجیه‌گران سرکوب و کشتار دهة 60، جامة «تکثرگرائی، مداحی عقلانیت، دین سکولار و ... » بر تن کرده، از «آزادی» سخن می‌گویند، و مخالفان آزادی ستیز آنان نیز به دامان «فروغی»، در مقام یک «روشنفکر»، پناه برده‌اند! جای تعجب بسیار است، چرا که هر دو گروه ابزار تبیین آزادی و روشنفکری مورد نظر خود را از اصل «ترادف کلی» به عاریت می‌گیرند. بر اساس همین اصل، روزی‌نامة کیهان فروغی را «لائیک» می‌خواند، و دیگران او را روشنفکر! ولی در این وبلاگ، به «عملکرد» فروغی می‌باید بپردازیم، و نه به شعار مخالفان و طرفداران وی. بررسی عملکرد فروغی، به عنوان «گردآورنده» و «مصحح» کلیات سعدی!

حال ببینیم فروغی کیست و «گردآوری»‌ و «تصحیح» کلیات سعدی چه مسائلی را الزامی می‌کند. فروغی پیش از اینکه به نخست وزیری برسد، علاوه بر ریاست شورای عالی «تمییز»، نمایندة مجلس و رئیس مجلس شورای ملی بوده همچنین به تناوب وزارت مالیه، ‌ عدلیه و امور خارجه را نیز برعهده‌ داشته. و چنین «شخصیتی» ناگهان از آسمان به عرصة فرهنگ و سیاست ایران فرود نیامده. مسلم است وقتی کسی از چنین مسیری در کشور استعمار زدة ایران عبور می‌کند، نمی‌تواند از پشتیبانی سفارت کذا بی‌بهره باشد. ولی هدف این وبلاگ اثبات وابستگی فروغی به این یا آن سفارتخانه هم نیست. هدف بررسی «گرد‌آوری» و «تصحیح» کلیات سعدی توسط فروغی است.

فروغی با گردآوری نسخه‌های کلیات سعدی و «تصحیح» آن‌ها در واقع نسخه‌های دیگر کلیات سعدی را که در ایران وجود داشت «حذف» می‌کند. جهت اطلاع آنان که در جریان نیستند، و یا آن‌ها که می‌پندارند با فرار رضامیرپنج از کشور، ملت ایران هم فرار کرده، می‌باید بگوئیم، پیش از گام بلند فروغی در راه اعمال سانسور فرهنگی، نسخه‌های دیگری از کلیات سعدی در ایران وجود داشت، که پس از «تصحیح» محمد علی فروغی، به نسخه‌های «ممنوعه» تبدیل شد! بله، آنچه با «نسخة الهی» فروغی از کلیات سعدی به فرهنگ ملت ایران تحمیل شد، همان سرکوب فرهنگی نام دارد. و سرکوب فرهنگی، همانند فاشیسم، خود بر شیوة «حذف» استوار است. محمدعلی فروغی با «حذف» نسخه‌های متنوع از کلیات سعدی در واقع دست‌اندرکار حذف دیگر نسخه‌ها شد. در اینجا یادآور می‌شویم که اگر هدف فروغی خدمت به فرهنگ ملت ایران بود، می‌بایست زمینة بررسی و تحلیل نسخه‌های متعدد کلیات سعدی را فراهم می‌آورد، بدون آنکه نسخه‌ای از کلیات «تصحیح» یا «حذف» شود. ولی هدف استعمار از کودتای میرپنج خدمت به ملت ایران نبود، در نتیجه اعمال محمدعلی فروغی نیز به عنوان نخست وزیر کودتا نمی‌تواند خارج از چارچوب سیاست استعمار مورد بررسی قرار گیرد، ‌ خصوصاً اینکه ایشان در زمینة سانسور فرهنگی، خود از «پیشگامان» بوده‌اند. ولی در کمال تعجب، امروز در نوشتار «نخبگان» ایران، کسی را که سانسور بر کلیات سعدی اعمال کرده، «روشنفکر» می‌خوانند! و نیازی به توضیح نیست که روشنفکر خواندن فروغی همانقدر حیرت انگیز است که دشنام دادن امثال سروش به فروغی! در واقع با توهین به فروغی، پادوهای فاشیسم اسلامی زمینه‌ساز ارتقاء وی نزد مخالفان همین نظام دست‌نشانده می‌شوند. این بازی را پیشتر در میان حامیان و مخالفان محمد مصدق شاهد بوده‌ایم، و دیدیم که دکان «مصدق پرستان» و «مصدق ستیزان» چگونه راه بر حکومت اسلامی گشود. و بیهوده است اگر بگوئیم، دکان «فروغی پرستان» و «فروغی ستیزان» نیز به همان بن‌بستی خواهد کشید که نهایت امر راه‌گشای استعمار است.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت