....
بسیج فرهنگی ناتو، جهت ترویج و ستایش آشوب در ایران همچنان شدت میگیرد. خارج از رسانههای فرانسه، شبکههای به اصطلاح «فرهنگی» تلویزیون فرانسه، در صف نخست بسیج فرهنگی ناتو قرار گرفتهاند. در راستای تبلیغات فرهنگی ناتو، جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از حکومت اسلامی و در «ستایش آشوب»، نه تنها تلویزیون دولتی فرانسه، که تلویزیون «آرته»، شبکة «فرهنگی» مشترک فرانسه و آلمان نیز فعالیت چشمگیری دارد. پیشتر همین شبکة «فرهنگی» از فروش کلیه در ایران گزارشی تهیه کرده بود، و گزارش به صورتی ارائه شد که گوئی فروش کلیه در جوامع بشری «امری طبیعی» است! و اگر در ایران افرادی کلیة خود را میفروشند، همچون کسانی که اتوموبیل فرسودة خود را می فروشند، صرفا قصد «معامله» دارند! بله، داستانهای «بیبیگوزک» پسامدرن، همه بر همان اصل «ترادف کلی» یا حذف واقعیات انسانی تکیه دارد. به عنوان نمونه، میتوان به فیلم به اصطلاح مستند، «خانوادهام در تهران»، ساختة یک زن 37 سالة ایرانی، به نام «افسر سونیا شفیعی» اشاره کرد، که روز دوشنبه 20 اوت 2007 از همین شبکة «آرته» پخش شد.
سازندة این فیلم 5 سال در سوئیس در زمینه فیلم سازی تحصیل کرده، و در سال 2006 فیلم کذا را ساخته. تا اینجای مطلب اشکالی ندارد. هر کس به مدرسة سینما میرود، فیلم هم خواهد ساخت. ولی چون سینما یک هنر است، و همة فیلمسازان الزاماً هنرمند نیستند، بعضی فیلمها را بهتر است نگاه نکنیم. و اگر همة فیلمها دیدن ندارند، فیلمهای ساخته و پرداختة ایرانی جماعت، زمانیکه به تأئید اهالی فرهنگ در غرب میرسد، ویژگیهائی از آن خود دارد. تمامی این فیلمها عقل سلیم را عملاً به چالش میطلبند، و حامل شعار آشوباند. درست مانند خطبههای نماز دشمن شکن برونمرزی، که توسط امثال علی افشاری در ایالات متحد ایراد میشود، و مخاطب را «ابله» میپندارد. اگر فرصتی شد، همزمان با بررسی خطبههای امروز جنتی در «نمازعلفزار»، به مغلطة افشاری نیز خواهیم پرداخت. فعلاً به این نکته اشاره میکنیم که افشاری، قادر نیست دموکراسی را از «پوپولیسم» تشخیص دهد، و با انشائی آخوندی در باب «فضیلت» و غیره، ضمن کوبیدن بر طبل «دموکراسی»، خواهان قوانین مورد پسند «اکثریت» هم شده! البته اگر افشاری، میلانی و شرکاء نمیدانند که «دموکراسی» با «پوپولیسم» تفاوت بسیار دارد، ما ملت که میدانیم. حال بازگردیم به فیلمساز 37 ساله خودمان، خانم افسر سونیا شفیعی!
افسرجان یک فیلم ساخته به نام «خانوادهام در تهران»، و در این فیلم به روضه خوانی در مورد رنجهای مادر و مادربزرگ پرداخته. ابتدا مادربزرگ افسر از نقش سنتی زن در خانواده میگوید. زنی که ازدواج کرده و فقط بچه زائیده. سپس نوبت مادر افسر میرسد که در 17 سالگی ازدواج کرده و شوهرش ناگهان معتاد و الکلیک میشود. مادر میخواهد طلاق بگیرد، پدرش مخالفت میکند، ولی مادر افسر، زنی که نه حرفهای دارد و نه درآمد، طلاق میگیرد و بچه هایاش را هم خودش بزرگ میکند! باید دید کدام دادگاه اسلام و مسلمین سرپرستی کودکان را به مادر واگذار میکند، آنهم مادری که گویا وسع مالی هم ندارد! و خلاصة داستان اینکه، به دلیل فقر بیش از حد، افسرجان و خواهرشان به سوء تغذیه دچار میشوند. اما معلوم نیست در چنین شرایطی همین مادر چگونه دخترانش را به مدرسه و سپس به دانشگاه میفرستد. و ادعا میکند روزی که «سونیا» باید کنکور میداد، پول نداشته برای دخترش ساندویچ بخرد! دختر 18 سالهاش هم از این موضوع بیخبر بوده! و ساندویچ فروش که این داستان را میشنود، یک ساندویچ برای غذای شب سونیا «اهداء» میکند. بله، طبق داستان سونیا، با وجود زندگی در فقر، هم سونیا و هم خواهرش بر خلاف رسم و رسوم، پس از گرفتن دیپلم دبیرستان ازدواج هم نمیکنند و به دانشگاه میروند. فرض میکنیم که یک زن ایرانی در چنین شرایطی امکان مییابد که دو دخترش را هم به دانشگاه بفرستد. البته نویسندة این وبلاگ، اگر چنین شرایطی برای «فقرا» فراهم باشد بسیار خوشحال خواهد شد، ولی با توجه به شرایط واقعی مردم ایران باید گفت که تأمین مخارج زندگی و تحصیل دو دختر در فقری که سونیا مدعی آن شده امکانپذیر نیست. یا مادر سونیا چراغ جادو داشته، یا سونیا دروغ میگوید. متأسفانه، فرض دوم محتملتر است، چرا که اگر سونیا و خواهرش در ایران با امدادهای غیبی به دبیرستان و دانشگاه رفتهاند، جهت دریافت ویزای تحصیلی و اقامت در سوئیس حتماً «امام زمان» مستقیماً دخالت کردهاند! ویزای اقامت جهت تحصیل در سوئیس هم نیازمند «معدل کافی» است و هم نیازمند «تضمین مالی» مطمئن! و با توجه به اینکه کنسول سوئیس در ایران هم ارتباطی با آن ساندویچ فروش سخاوتمند ندارد، باید از سونیا جان بپرسیم، چه کسی ضمانت مالی ایشان را آنهم در سن 32 سالگی، جهت تحصیل در سوئیس کرده؟ و اگر سونیا جان نمیدانند، ما میدانیم که ویزای تحصیلی تحت شرایط ویژهای صادر میشود. یا دولت ایران رسماً، هزینة تحصیل دانشجو را پرداخت میکند! یا یک تبعة سوئیس رسماً متعهد مخارج دانشجو میشود، و یا اینکه خود دانشجو از نظر مالی میتواند مخارج تحصیل و اقامت خود را در سوئیس تأمین کند. در هر حال ارائه گواهی سپردة ارزی در بانک سوئیس به کنسول محترم آن کشور از واجبات دینی است! با توجه به اینکه خانوادة سونیا چنین امکاناتی نداشته، و امداد غیبی هم در کار نبوده، میتوان گفت احتمالاً، سونیا از اعزامیان حکومت اسلامی به فرنگستان است. و فیلم مستند ایشان نیز به همین دلیل از شبکههای «فرهنگی» فرانسه و آلمان پخش میشود، که سونیا جان در آن بگویند، «ایران پرتلاطم» را دوست دارند!
حال ببینیم «ایران پرتلاطم» اصولاً چیست؟ ایران پرتلاطم همان خرتوخری است که امثال «سونیا افسر شفیعی» میخواهند آنرا به مخاطب حقنه کنند. ایرانی که در آن یک زن تنگدست، سرپرستی کودکاناش را در حکومت اسلامی بر عهده میگیرد، ایرانی که در آن دختران همین زن تنگدست، ناگهان سر از دانشگاه در میآورند، و به قول خودش، پول لباسشان را خرج کتاب میکنند! و همان ایرانی که در آن یک دختر تنگدست، با شکل و قیافة بینهایت متوسط مانند سونیا، که نه امکانات مادی دارد، و نه چهرهای فریبنده، خواستگار فراوان هم پیدا میکند! و پیش از ادامة مطلب، لازم است ببینیم «خواستگاری» در کدام چارچوب اصولاً صورت میپذیرد.
خواستگاری به طور کلی، در چارچوب تأمین منافع اقتصادی مرد صورت میپذیرد. هر چند استثنائات وجود دارد، ولی اکثر مردان با زنی ازدواج میکنند که خانوادهاش، از نظر شرایط اقتصادی بر خانوادة خودشان برتری دارد. خواستگاری میتواند به دلیل نسبت فامیلی انجام گیرد. به این ترتیب که کسانی در پی پیوند با افراد «خودی» و «شناخته شده» بر میآیند. و در موارد بسیار نادر، کسانی عاشق جمال بیمثال دختری میشوند که در فقر و تنگدستی زندگی میکند. به دلیل فقر «فرضی» خانوادة سونیا، و واقعیت فیزیکی شخص سونیا، به عنوان یک زن کاملاً متوسط، هیچیک از موارد فوق شامل حال وی نمیشود. با اینهمه سونیا، عاشق میشود و ازدواج میکند و با آنکه مخارج زندگیبه عهده همسرش بوده، از او طلاق هم میگیرد و سر از سوئیس در میآورد! و مادرش هم به او میگوید، «چرا دیر طلاق گرفتی، این پسر برای کتابهای تو ارزش قائل نبود! من از روز اول که دیدماش میدانستم!» میبینیم که همه چیز در زندگی سونیا «استثنائی» است. مادری که خود 17 سالگی ازدواج کرده، و با در نظر گرفتن سن و سال سونیا، حداقل 54 سال سن دارد، به دخترش اعتراض میکند که چرا از کسی که به کتابهایاش احترام نمیگذارد، دیر طلاق گرفته! انسان بیاختیار به یاد داستان نبرد بیامان ساتراپی با حکومت ایران، و رفتار «عمة مادربزرگ» ساتراپی میافتد، که به ادعای وی، در عهد احمدشاه قاجار، هرگز ازدواج نکرده بود، رابطة آزاد داشت و به همه هم میگفت، «هر کار که دلم بخواهد میکنم!» بله، مادر سونیا هم به نوعی با عمة مادربزرگ ساتراپی پیوند دارد، خود سونیا هم مانندساتراپی، یک تنه به «جنگ» همه میرود. محل پیوند این موجودات افسانهای عرصة تبلیغات شورش، پریشانی و آشوبی است که در رسانههای غرب آغاز شده، و موذیانه در سایتهای فارسی زبان پیگیری میشود. و در این راستا طبیعی است که، سونیا هم مانند اربابان همین رسانهها، «ایران پرتلاطم» را خیلی دوست داشته باشد ...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت