چهارشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۶

گفتگوی «الهی»!
...
«پل دو بروی»، استاد دین‌شناسی و تاریخ ادیان که خود نیز به دین زرتشتی گرائید، در کتاب «زرتشت» می‌گوید، «دینکرت» و «بهمن یشت» به اسطوره‌ای اشاره دارند، که به «آفرینش»، یک دورة 9 هزار سالة اسطوره‌ای می‌دهد. دوره‌ای که 3 هزار سال آخر آن با پیامبری زرتشت آغاز می‌شود، و با ظهور ناجی یا «سوشیانت» پایان می‌گیرد. بر اساس این اسطوره، هر هزار سال یکبار فردی از تبار زرتشت خواهد آمد که آخرین‌شان، «سوشیانت»،‌ «آستاوات آرتا» نام دارد، و از باکره‌ای متولد خواهد شد که پس از آب تنی در دریاچة کاسیا «هامون» از اسپرم پیامبر که در این دریاچه به امانت گذارده شده باردار خواهد شد. این همان اسطوره‌ای ا‌ست که به یهودیت و مسیحیت وارد شد، و سپس به روایات شیعی رسیده، و امروز به داستان «ظهور» امام زمان تبدیل شده. چرا که اسطوره‌ها نیز تداوم تاریخی دارند. و همین تداوم تاریخی است که در عرصة سیاست و فرهنگ جمکران یا عرصة «فقر فرهنگی» به رسمیت شناخته نمی‌شود. به عنوان نمونه نگاهی داریم به سخنان محمد خاتمی در مهرنیوز مورخ 7 شهریورماه سالجاری و مصاحبه سردبیر «راه توده» با رادیو ایران مورخ 27 اوت.

از محمد خاتمی آغاز کنیم که عنوان حجت‌الاسلام را نیز یدک می‌کشد، از «نخبگان» جمکران به شمار می رود، و خود از پیشقراولان شارلاتانیسم و شیادی است. محمد خاتمی در سخنرانی روز 6 شهریورماه امسال در مسجد «ولی‌عصر»، اکتشافاتی کرده که تنها در حوزة علمیة جمکران قابل پذیرش است. خاتمی «کشف» کرده که تنها ادیان ابراهیمی به ظهور «ناجی» اعتقاد دارند! و شیعی‌مسلکان از بقیه بالاتر و ممتازترند، چرا که امام شان حضور دارد، اما «پنهان» شده. بله، موجودیت امام دوازدهم شیعیان نیز مانند اعتقادات واقعی شیعی‌مسلکان در گرداب «تقیه» یا همان دروغ شناور است. شیعی‌مسلکان نه تنها شهامت بروز دادن عقاید واقعی خود را ندارند، که امام‌شان هم جرأت ظهور نمی‌یابد، پنهان شده تا احدی او را نبیند! محمد خاتمی در ادامه، به مهملات «فوکویاما» درباب «پایان تاریخ» نیز اشاراتی دارد. ولی پایان تاریخ محمد خاتمی نیز مانند همة مسائل دیگر شیعی‌مسلکان، از بقیه ممتازتر و برجسته‌تر است! چرا که، پایان تاریخ اینان همزمان با ظهور امام غایب‌شان صورت خواهد پذیرفت، زمانی که انسان از نظر «مادی» و «معنوی» به «کمال» برسد! و مسلم است که هیچکس، حتی خود خاتمی نمی‌تواند، این «کمال» کذائی را تعریف کند. چرا که «کمال»، از همان مفاهیم معروف فلسفة کلاسیک است و صفتی است خداوندی. و انسان اگر به «کمال» برسد، دیگر «تحول» در کار نخواهد بود. و اگر پیروان «راسکول نیکف»، با دست درازی به اصل اساسی اگزیستانسیالیسم، انسان را «موجودی در حال شدن» به شمار می‌آورند، زمان ظهور امام زمان‌شان هنگامی خواهد بود که «شدن» انسان متوقف شود. به زبان ساده‌تر زمانی که موجودیت انسان پایان پذیرد. چرا که «کمال» صفت خداوندی است و انسان از نظر معنوی هرگز به مرحله «کمال» نخواهد رسید، و با توجه به اصول سرمایه‌داری، «کمال مادی» نیز هرگز امکانپذیر نمی‌شود. چرا که در چارچوب «وحش سالاری»، انسان باید هر روز نیاز مادی نوینی داشته باشد تا به مصرف تشویق شود. از این گذشته، اگر «کمال» صفتی است خداوندی، در عرصة مادیات نمی‌توان «کمال» جستجو کرد، چرا که طبق روایات دین فروشان ، خداوند موجودیت معنوی دارد! و «کمال مادی» تنها ساخته و پرداخته‌ نخبگان «فقر فرهنگی» است که هنگام شعار دادن و گزافه‌گوئی و ابراز برتری، چارچوب اصول خود را نیز می‌شکنند. همچنان که خاتمی گفته:

«تحرک پیروان تشیع بیشتر از [پیروان] سایر ادیان است.»

شاید محمد خاتمی تحرک را با پس‌روی در ترادف قرار داده، چرا که منطقاً «تحرک» حرکتی است که روی به آینده دارد. انسان حرکت می‌کند، تا به اهدافی در آینده نائل شود، ولی شیعیان حرکت می‌کنند تا به اهدافی در گذشته برسند: شهادت حسینی! این است امتیاز شیعی مسلکان بر پیروان دیگر ادیان ابراهیمی! و در همین نقطة مبهم و گنگ است که فاشیسم اسلامی به نظریه‌‌های مضحک فوکویاما و هانتینگتون پیوند می‌خورد: پایان تاریخ و بر خورد تمدن‌ها! تاریخی که «فوکویاما» در چارچوب لاف و گزاف سرمایه‌داری بر علیة «سوسیالیسم» تدوین کرد، و «تمدنی» که هانتینگتون در همین چارچوب و بر اساس ادیان تعریف می‌کند. محمد خاتمی، که جهت حفظ دکان شیعه، از هیچ فرومایگی ابا ندارد، ضمن ادای چنین ترهاتی، نوک حمله را متوجه بهائیان و بابی‌ها کرده، به «مهدی‌های دروغین» اشاره می‌کند که ساده‌لوحان را به خود جلب کرده‌اند. و می‌دانیم که محمد خاتمی، با این برخوردهای انسانی، رئیس موسسة گفتگوی تمدن‌ها نیز هست. و از همین مختصر باید بدانیم موسسة بین‌المللی گفتگوی تمدن‌ها، مانند سازمان رسوای ملل، عصای دست سیاست‌های جنگ‌طلبانة ایالات متحد شده. و «عبادی»، به همراه دیگران، که در پی بازکردن پای «لوئیز آربور» و دیگر پادوهای سازمان ملل به ایران‌اند، خود ریزه‌خوار همان سفرة فاشیسم‌اند. در مورد عبادی نیازی به توضیح نیست، و در مورد «لوئیز آربور»، همین کفایت می‌کند بگوئیم که، وی یکی از طرفداران تهاجم وحشیانة آمریکا به یوگسلاوی بود. حال بازگردیم به محمد خاتمی و مهدی‌های دروغین‌اش!

مهدی‌های دروغین را فقط دستاربندان شیعی مسلک می‌شناسند، همانطور که اصحاب کلیسا در دوره تفتیش عقاید، جادوگران را «شناسائی» می‌کردند، و آن‌ها را به شعله‌های آتش می‌سپردند. البته به زعم خاتمی، اینان خواسته‌های پلید خود را از زبان مدعیان رابطه با مهدی بیان کرده و می‌کنند. و انسان عاقل، در تداوم چنین استدلالی می‌تواند بگوید، روحانیت شیعه نیز خود جز این کاری نمی‌کند. مگر سخنان دستاربندان جمکران بجز خواسته‌های «پلیدشان» پایه و اساس دیگری هم دارد؟ اگر خاتمی می‌گوید، ‌ «مهدی‌گرائی» دروغین از حرکت‌های استعمار است، ‌باید دید چرا همین استعمار از مهدی‌گرایان «راستین‌نما» حمایت می‌کند؟ مگر نه این است که سیاست‌های استعمار در ایران همواره با تکیه بر دین و دین‌فروشانی چون میرزای شیرازی محقق شده؟ ولی گویا محمد خاتمی یک اسلام راستین و انسان‌ساز کشف کرده که دین خرد، صلح، انسانیت و عدالت است، و علاوه بر این مقدار قابل توجهی عرفان نیز در آن یافت می‌شود! و بر اساس چنین دین اسلامی است که محمد خاتمی سعی دارد با دروغ و تزویر روح‌الله خمینی را مدافع رأی مردم معرفی کند. گورکن‌ها یک جملة «میزان، رأی مردم است» را از روح‌الله به عاریت گرفته‌اند، و می‌پندارند ما فراموش کرده‌ایم که هنگام خلع بنی‌صدر، همین خمینی گفت، «اگر همة مردم بگویند، آری، من می‌گویم، نه!» و در تداوم همین فراموشی است که خاتمی، جمهوری اسلامی را به عنوان الگوی بشریت ارائه داده. بله، طبق گفتة خاتمی، حاکمیت توحش و تحجر اسلام، جهت دفاع از بشر در برابر تمامی «ایسم‌ها» اعلام آمادگی کرده، و می‌دانیم که دفاع از بشریت در قاموس گورکن جماعت، همان دفاع از منافع استعمار غرب است در برابر ایرانیانی که در پی رهائی از چنگال استعمار بر می‌آیند، و به گلة گوسفندان الهی استعمارگران نمی‌پیوندند. اینان را خاتمی «ملحد» می‌داند، و اعلام می‌کند، برای مبارزه با ملحدان آماده است. و دلیل اظهار لطف «حزب توده» به محمد خاتمی را در همین امر باید جستجو کرد. چندی پیش دکتر نهاوندی، وزیر سابق حکومت پهلوی، کودتای 28 مرداد را «قیام ملی» خوانده بود، البته صرفاً برای اینکه «تنور» کاشانی‌پرستان و مصدق‌پرستان را گرم نگاهدارد. نهاوندی کسی است که مانند داریوش همایون در مصاحبه‌های‌اش محمدرضا پهلوی را همیشه مقصر همة جنایات می‌خواند، و فراموش می‌کند که خود وی در همین جنایات شریک است. اما در پی اظهارات نهاوندی، زمینة مطلوب «جنگ زرگری» فراهم آمده، و آقای «الهی» سردبیر «راه توده»، جهت دفاع از حزب به رادیو ایران شرفیاب می‌شوند. تا تلویحاً به ما حالی کنند، کودتاهائی وجود دارد که در آن‌ها قدرت‌های خارجی نقشی ندارند! و در ضمن یادآوری کنند که، اشرف پهلوی، شخصاً به کودتاچیان سفارش نخست وزیری زاهدی را کرده بود. و اینکه، روز 25 مرداد این کودتا، یا عزل مصدق توسط شاه، شکست می‌خورد، ولی سه روز بعد، همین کودتا در 28 مرداد پیروز می‌شود. منبع موثق آقای الهی، نه اسناد و مدارک حزب توده، ‌که مصاحبه‌ای است از اشرف پهلوی در سایت «نو‌اندیش»، و منبع آن هم نامشخص است!

آقای الهی طی مصاحبة کذا ادعا می‌کنند که آشوب‌های 18 تیر توطئة حاکمیت نبوده، بلکه لباس‌شخصی‌ها و تندروها می‌خواستند خاتمی را سرنگون کنند! بر اساس اظهارات ایشان، پیشتر هم، در اوایل «انقلاب»، همین‌ها به قلع و قمع پرداختند و روزنامه‌ها را تعطیل کردند و ... و از این‌ها گذشته، آقای الهی همان سخنانی را تکرار می‌کنند که پیشتر در «دویچه وله» از زبان «حقیقت جو» شنیده بودیم. به این ترتیب، سردبیر «راه توده»، اطمینان دارد، گروهی در این حاکمیت، خارج از جنایات همین حاکمیت قرار می‌گیرند! و گویا محمد خاتمی و اصلاح طلبان همان‌ها باشند! در مورد حزب توده و جهت گیری‌های‌اش در زمان مصدق هیچ نمی‌گوئیم. تنها یک نکته را یادآور می‌شویم که، مصدق خود برخاسته از کودتای میرپنج بود، و جهت بررسی عملکرد او کافی است پیامدهای اقتصادی ممنوعیت استخراج نفت شمال و ملی شدن نفت جنوب را «مطالعه» کنیم. از حزب توده هر چه شنیده‌ایم و گفته‌اند به کنار می‌گذاریم، عملکرد حزب توده را حتی پس از براندازی 22 بهمن نیز مورد بررسی قرار نمی‌دهیم؛ صرفاً می‌پردازیم به سخنان سردبیر راه توده در «رادیو ایران»!

نخست اینکه، آقای الهی بر اساس کدام منطق ادعا می‌کنند، بدون دخالت و حمایت خارجی می‌توان در ایران کودتا کرد؟ و بر اساس کدام منطق می‌توان آشوب‌های 18 تیر را که به سرکردگی اوباش «تحکیم وحدت» بر پا شد، به لباس شخصی‌ها نسبت داد؟ و از چه رو سردبیر «راه توده» با «دویچه وله» همصدا شده، و همان می‌گوید که چند روز پیش از زبان «حقیقت‌جو» شنیدیم؟ مگر آقای الهی فراموش کرده‌اند که، محمد خاتمی همان است که از «خدمت» در مسجد هامبورگ به سرپرستی کیهان رسید، و تبلیغات جنگ را بر عهده گرفت. و سپس به عنوان وزیر ارشاد، سرکوب فرهنگی را سازماندهی کرد، و آخرین ماموریت‌اش «پروژة اصلاحات» بود؟ اصلاحاتی که هدف اصلی‌اش در واقع ترور و ارعاب مخالفان حاکمیت اسلامی بوده. امروز هم محمد خاتمی در تداوم همان مسیر گذشته گام بر می‌دارد، و مبلغ جنگ مذهبی شده. گذشته از سوابق محمد خاتمی، سوابق گروه‌های شبه اصلاح طلب چون سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، و دیگر شرکای حکومت ایران به ویژه جبهة ملی و نهضت آزادی و تشکل دانشجوئی «تحکیم وحدت»، نشانگر آن است که همگی در مسیر تأمین منافع استعمار گام بر می‌دارند. و اگر در مورد جهت‌گیری‌های حزب توده در گذشته هیچ نمی‌گوئیم، تنها به این دلیل است که جهت‌گیری‌های اخیر این حزب برای دریافت مسیر واقعی حرکتش کفایت خواهد کرد. اگر در مورد جریانات دورة مصدق، حزب توده ادعا دارد که، بحران‌سازی‌ها را دیگران به اسم توده‌ای‌ها به راه می‌انداختند، امروز دیگر نمی‌تواند حمایت از شبه اصلاح طلبان حکومت اسلامی، و همصدائی خود ‌با شیپورهای تبلیغاتی غرب را به دیگران نسبت دهد و همچون گذشته‌ها، جهت توجیه سیاست‌هایش به فریب و نیرنگ متوسل شود.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت