کتیبة مرگ!
...
در مورد اسطورة «سوشیانت» که در وبلاگ «گفتگوی الهی» به آن اشاره شد، میباید اضافه کنیم که، این اسطوره ریشه در اعتقادات «زروانی» دارد. و بعدها، توسط «مغها» به اسطورههای دین زرتشت افزوده شده. همانطور که گفتیم اسطورهها از تداوم تاریخی برخوردارند، و یکشبه از آسمان به زمین نازل نمیشوند. ریشة اسطورهها را میباید در ناخودآگاه جمع جستجو کرد، و از آنجا که پیش از ظهور زرتشت، در فلات ایران انسانها زندگی میکردهاند و زندگی جمعی وجود داشته، نظم «دینی» این زندگانی جمعی را نیز بر عهدة گروهی قرار داده بودند که آنان را «مغ» میخواندند. «مغهای» فلات ایران، پس از ظهور زرتشت، به این دین گرویدند، زرتشتی شدند، ولی با این وجود، ریشة اعتقادات خود را محفوظ نگاه داشتند و بعدها این اعتقادات را به دین نوین افزودند. «امیل بنونیست»، در کتاب «مغها در ایران باستان» میگوید، جهانبینی مغهای «زروانی»، ریشه در «مزدئیسم» اقوام ایرانی داشت، و این دین برای عامل زمان، الهیت قائل بود، و از اینرو با یکتاپرستی زرتشت در تضاد قرار میگرفت. «پل دوبروی»، در کتاب «زرتشت» میگوید، پیش از استقرار امپراطوری پارس توسط کوروش کبیر، «مغها» در دربار پرشکوه «کامبوزیا» در شهر اکباتان از جایگاه ویژهای برخوردار بودند. کاست «مغها» در اصل از 6 قبیلة ماد تشکیل شده بود که بر امور سیاسی و مذهبی نظارت داشت، و امتیازاتاش نیز «موروثی» بود. مغها خود را از تبار «مانوش»، انسان نخستین دراسطورههای هند و اروپائی به شمار میآوردند. این اسطورهها که از نظر تاریخی بر ظهور زرتشت «تقدم» دارند، همچنان که دین زرتشت بعدها بر یهودیت تاثیر گذارد، به تدریج پای به دین زرتشت گذاشتند. در مورد تأثیر جهانبینی زرتشت بر یهودیت، دوبروی میگوید، «یهوه»، خداوند یهودیان، خداوند یک قبیله بود که پیوسته تهدید به انتقامجوئی میکرد؛ به دلیل ارتباطات فرهنگی و همزیستی یهودیان با اقوام آریائی، خداوند یهودیان شماری ازخصوصیتهای قبیلهای خود را به تدریج از دست داد، و به نوعی «متمدن» شد. این نظر مورخین ادیان است. در مورد اسطورههای یهودی، یادآوری میشود که پس از حفاریهای «بابیلون» در کشور عراق فعلی، با مطالعة کتیبهها مشخص شد که اسطورههای یهود، از اسطورههای بابل ملهم شدهاند. ولی انتشار رسمی این موضوع سالها به تأخیر افتاد و تقریباً به سکوت برگزار شد. چرا که دین فروشان ادیان ابراهیمی نمیتوانند بپذیرند اسطورههای «مقدسشان» ریشه در اسطورههای اقوامی دارد که اصولاً با خدای ابراهیم و توحش وی ارتباطی نداشتهاند. به همین دلیل از ریشههای ادیان ابراهیمی کمتر سخن به میان میآید. به عنوان مثال، در جمکران هرگز به این واقعیت که «الله» نام بت بزرگ خانة کعبه بوده اشاره نمیشود. چون فاشیستها بر «آسمانی» بودن همة اجزاء اسلام تأکید دارند. ولی اگر پراکندهگوئیهای شیعی مسلکان در باب امام غایبشان را بررسی کنیم، خواهیم دید که چگونه فرهنگ و تاریخ ایران باستان در تبلیغات حوزة علمیه نفوذ کرده.
امروز دستاربندان جمکران با تقلید ازکتیبة کوروش، به نقل سخنان امام زمانشان پرداختهاند و البته در گیرودار نسخه برداری و تقلید از کتیبة کوروش، منطق کلام را نیز از دست داده، و از قول امام دوازدهمشان با زبان الکن حوزوی میگویند، او جهان را پر از عدل و داد میکند، درست همانطور که جهان از ظلم و جور پر شده! تا آنجا که ما میدانیم، بر اساس اسطورههای ادیان ابراهیمی، آدم از «بهشت» رانده شد، و فرزندان آدم محکوم به زندگی «زمینی» شدند. زندگی در مکانی که بیعدالتی، قتل، حرص، فریب و نیرنگ حاکم است. بنابراین، بر طبق همین اسطورههای کتب مقدس ادیان ابراهیمی، تا زمانی که جهان وجود دارد و انسانها زندگی میکنند، همة عوامل انسانی وجود خواهد داشت، و جهان نیز پر از ظلم و ستم خواهد بود. اگر جهان در شرایط ناخوشآیندی قرارگرفته، صرفاً به دلیل عملکرد انسانهاست. پس هنگامی که جهان پر «عدل» و «داد» شود، منطقاً میباید «عامل انسانی» بر روی کرة زمین از میان رفته باشد، و در چنین شرایطی است که جهان پر «عدل و داد» شیعیمسلکان میتواند وجود خارجی داشته باشد، جهانی عاری از وجود انسان.
در واقع «ناجی» ساخته و پرداختة شیعی مسلکان، جهان را از وجود انسان پاک خواهد کرد، تا ظلم و ستمی که بر اثر عملکرد انسانها به وجود آمده، از بین برود! به عبارت دیگر مهدی موعود به شیوة استالین و هیتلر عمل خواهد کرد، با این تفاوت که فاشیستها و استالینیستها گروههای خاصی را از پاکسازی معاف میکردند، ولی «ناجی» بشریت شیعی، کل بشریت را نابود خواهد کرد. میبینیم که محمد خاتمی حق دارد بگوید، «تحرک» شیعیان بیش از پیروان دیگر ادیان ابراهیمی است! در واقع «تحرک» شیعیان، به نابودی انسان از روی زمین منجر خواهد شد.
بله، «نجات» بشریت در قاموس شیعی مسلکان، همان مرگ بشریت معنا خواهد داشت. عاقبت «تقیه» یا دروغ این است که مفاهیم وارونه شود، و «نجات» در ترداف با «مرگ» و «نیستی» قرار گیرد. این همان «نقطة کور» منطق واژگونة تشیع است که زندگی را در مرگ میجوید. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تقلید «ولیعصر» جمکران از کوروش کبیر! در «حنا زرچوبه» مورخ 29 اوت 2007، به نقل از امام زمان شیعی مسلکان آمده است که:
«منم مهدی، منم قائم زمان، منم آنکه زمین را پر عدل و داد میکند، همانگونه که از ظلم و جور
پر شده است.»
از قدیم گفتهاند، خلق را تقلیدشان بر باد داد، ای دو صد لعنت براین تقلید باد! بله تقلید کردن از سبک و سیاق دیگران، به ویژه از ترجمة کتیبة کوروش، نیازمند شعور و سواد فارسی است که در عرصة فقر فرهنگی جمکران وجود خارجی ندارد. چرا که اگر این دو نعمت وجود میداشت، رونویسی و تقلید رواج نمییافت، و نویسندگان و فرهیختگان حوزه و بازار قادر بودند بدون تقلب، یک صفحه لاف و گزاف مناسب از زبان «ناجی» بشریت به ملت ایران حقنه کنند. و مطلبی ننویسند که در تضاد مستقیم با ادعاهای صد من یک غازشان درباره «ولیعصر» باشد، و خواننده چنین برداشت کند که امام غایب شیعیان جهت گستردن عدل و داد در جهان، به همان شیوهای متوسل خواهد شد، که پیش از او هیتلر و استالین آنرا به کار بردهاند! اشکال چنین گزافهگوئیها در این است که هنوز ارتش آمریکا ضمن به توبره کشیدن خاک عراق، کتیبة آنحضرت را کشف نکرده! و دعانویسان جمکران، همانطور که اکبر رفسنجانی مرتب از جیب گشادش خاطرات منتشر نشدة خمینی بیرون میکشد، میتوانند «سخنان» منتشرنشدة امام دوازدهمشان را در «حنازرچوبه» انتشار دهند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت