...
پیشتر در وبلاگ «رویای ویتنام» گفتیم که «انتصاب» یک اسلامگرا به ریاست جمهوری ترکیه در راستای ایجاد یک تقابل کاذب میان ارتش و اسلامگرایان، یا دو گروه وابسته به استعمار غرب، و جهت حذف جبهة لائیک واقعی از صحنة سیاست ترکیه است. ایجاد این قطبهای «متضاد» و «کاذب» را در ایران نیز میتوان مشاهده کرد. پس از برکناری رحیم صفوی از فرماندهی سپاه پاسداران، سایتهای اکبر رفسنجانی در بلاد غرب و رسانههای غربی، به ویژه سایت رعایای الیزابت دوم، دستاندرکار تبدیل جانشین رحیم صفوی به «لولوی» جدید شدهاند. گویا رحیم صفوی مظهر «دموکراسی» و لائیسیته بوده، و جانشیناش «خشونت طلب» و خشکهفکر است! میدانیم که رحیم صفوی در گروه اوباشی بود که جهت تکمیل «پروژة اصلاحات» از سال 1376، ارتقاء درجه گرفتند. و همزمان با خیمهشببازی دوم خرداد، رحیم صفوی را در رأس سپاه پاسداران میبینیم، تا سرکوب سیاسی توسط شبه اصلاحطلبان را، در ردة «امنیتی ـ نظامی» تکمیل کند. دههها پیش، کسروی به پیوند دیرینه اوباش و دستاربندان اشاره کرده، و با توجه به همین امر که دستاربندان افتخار مزدوری استعمار را نیز بر عهده دارند، میتوان دریافت که سپاه و بسیج نه تنها عامل سرکوب، که ضامن سرکوب استعماری هم به شمار میروند. بنابراین فرماندهان سپاه و بسیج نه تنها از نزدیکان دستاربندان، که مورد تأئید محافل استعماری نیز هستند. و با توجه به این امر، جنجال سایتهای مخالف خوان و سایت رعایای الیزابت دوم بسیار «مضحک» به نظر میرسد. در واقع تفاوتی نمیکند، چه کسی در رأس سپاه پاسداران قرار گیرد، چرا که سپاه در هر حال یک بنیاد سرکوب استعماری است که موجودیتاش منوط به موجودیت حکومت اسلامی شده. حکومتی که در بطن خود تقابل میان دو قطب کاذب و متضاد را، طبق الگوی «مصدق ـ کاشانی»، تحقق میبخشد.
هنگامی که احمدی نژاد به ریاست «جمهوری» اسلامی «منصوب» شد، گفتیم که تبلیغات استعمار سعی بر ارائه تصویر «لولو» از نوچة اکبر رفسنجانی دارد، تا به این وسیله یک گروه حکومتی را، که از ابتدای براندازی 22 بهمن تاکنون به سرکوب، جنایت و چپاول پرداخته، اصلاح طلب و صلح دوست جلوه دهد. و به یاد داریم که تبلیغات «حزب توده» و «دویچه وله»، درست در همین مسیر قرار دارد؛ گروه «نیک» اکبر رفسنجانی است، و «بد»، احمدینژاد! گروه دستاربندان هاشمی، که جهت تأمین منافع ارباباناش در غرب، درگیری با عراق را به جنگی 8 ساله تبدیل کرد، گروه «نیک» شده. این گروه هم اینک نیز جنگ درون گروهیاش، یا مبارزات «بینالنعلین» را، در رأس مبارزات سیاسی در ایران قرار داده! و طبق معمول نیز محمد خاتمی به عنوان پرچمدار چنین «مبارزاتی» برگزیده شده، تا نقش جبهة مخالف را نیز پاسدار شریعتمداری بر عهده گیرد. و میدانیم که خاتمی پیش از پاسدار شریعتمداری سرپرست همین روزینامة کیهان بوده. به زبان سادهتر، یک جنگ زرگری میان خاتمی و جانشین خلفاش به راه افتاده، تا از این رهگذر برای محمد خاتمی تبلیغات به راه بیاندازند.
«مهرنیوز» مورخ 10 شهریورماه سالجاری، متن سخنرانی خاتمی در دیدار با جمعی از دانشجویان دانشگاه شیراز را منعکس کرده. در این سخنرانی محمد خاتمی ضمن خط و نشان کشیدن برای روشنفکران «لائیک»، زبان به سرزنش گروه حجتیه گشوده. به گفتة محمد خاتمی، این گروه در «خط امام» نیست و میدانیم هر که در «خط امام» نباشد باید حذف شود. ویژگی «خط امام» این است که همچون «حقیقت» ادیان ابراهیمی، در ابهام کامل قرار دارد و هر کس هر طور بخواهد میتواند آن را تفسیر کند. چرا که در واقع، روحالله تنها خطی که داشت، خط توحش و حماقت بود. و این خط را نه تنها در عرصة سیاسی که در حوزة دینی نیز پیگیری میکرد. و از اقدامات بسیار «مهم» و سرنوشتساز خمینی، سرکوب مذهبی یا غیرقانونی شمردن گروه حجتیه بوده. و امروز نیز محمد خاتمی تلاش دارد، به بهانة مبارزات سیاسی، «خط امام» را بر فرد، فرد مردم ایران تحمیل کند، تا شاید بتواند گروه «حجتیه» را نیز مانند دانشجویان «تصفیه» کند. همانطور که گفتیم محمد خاتمی نوک حملة سیاست استعماری است و هر جا سرکوب لازم آید، محمد خاتمی حضور خواهد داشت. محمد خاتمی علاوه بر تهدید «حجتیه» و روشنفکران «لائیک»، خواهان انتخابات آزاد هم شده! و میگوید، هر چه مردم گفتند باید پذیرفته شود! گذشته از اینکه در حکومت الهی سخن گفتن از «آزادی» و «انتخاب» فقط میتواند نشانة حماقت باشد، این نخستین بار نیست که چنین تقاضای ابلهانه و عوامفریبانهای از سوی فرهیختگان «نظام مقدس» فقرفرهنگی مطرح میشود:
«ما در انتخابات شرکت میکنیم [...] باید زمینة انتخابات آزاد فراهم شود و هرچه مردم گفتند پذیرفته گردد»
اگر هرچه مردم میخواهند باید پذیرفته شود، ممکن است مردم بخواهند از شر این «نظام مقدس» آسوده شوند، در این مورد، نظر خاتمی «فرهیخته» چیست، که چنین ترهاتی را بر زبان میراند؟
ولی در عمل، «نظر» خاتمی مشخص است: ایجاد «وحدت کلمه» یا قرار دادن اکثریت در گلة گوسفندان الهی، جهت سرکوب دیگران. و مشخص است که مسیر سرکوب نیز بر همان مسیر امام دوازدهم شیعیان منطبق باشد. چرا که «ناجی بشریت» اینان نیز به تصفیه همگانی میپردازند، تا به ادعای شیعیان، جهان «پر عدل و داد شود»، و بیجهت نیست که خاتمی هم از گام برداشتن در مسیر توحش و تصفیه اینچنین مفتخر است:
«وی[..] انقلاب اسلامی را منسوب به حضرت بقیهالله[...] دانست و تأکید کرد ما افتخار میکنیم که در آن مسیر قدم برداریم.»
و جالب اینجاست که محمد خاتمی به گام برداشتن در مسیری افتخار میکند که از هر نظر مبهم و موهوم است. مسیر پرافتخار دستاربندان، مسیری است گنگ و ناشناخته که هر یک از اینان، به دلخواه و بر حسب منافع خود آنرا «تفسیر» میکند. رفتاری درست در مسیر «چپالله» که مادامالعمر خود را در «مسیر مبارزه» میبیند. ویژگی مبارزات «چپ نمایان» در ایران این است که این «مبارزه» نهایت امر، خود تبدیل به هدف شده، و به این ترتیب هر گروه در هر مسیری قرار گیرد، ادعا میکند که به «مبارزه» مشغول است! نتیجة ملموس چنین مبارزاتی نیز در برابرمان قرار دارد: خوش خدمتی گروههای چپ برای حکومت ایران! بله، بعضیها زندگی را در راه چنین «مبارزاتی» میگذرانند، این نیز نوعی مبارزه است، که مانند «تکلیف الهی» جهت بردار نیست.
روزینامة کیهان، مورخ 10 شهریورماه سالجاری، به بهانة خردهگیری بر ادعای اکبر رفسنجانی در مورد خاطراتاش از خمینی، تعمق و تفکر «عمیق» روحالله را در باب «مبارزه» با آمریکا انتشار داده! در این اندیشة «ناب»، روحالله خمینی از آیات قرآن، به مبارزه بر ضد آمریکا و شوروی میرسد، تا بتواند «آزادی» و «استقلال» داشته باشد! و البته «آزادی» در قاموس خمینی و دیگر همپالکیهایاش، همان آزادی تأمین منافع اربابان است، که در 28 سال گذشته شاهد بودهایم. و به همین دلیل در این «تعمق» و تفکر، روحالله از «دموکراسی» و «حقوق بشر» به شدت «انتقاد» میکند! البته حملات ایشان نه متوجه سازمانهای «مدعی» دفاع از این حقوق، که مستقیماً در به زیر سئوال بردن همین «حقوق» است، که به زعم «حضرتشان» از غرب میآید! ولی دیدهایم، زمانی که دستاربندان از غرب ابزار سرکوب و شکنجه وارد میکنند، غرب خیلی هم «خوب» است، چرا که از این طریق هم جیب اربابانشان پر میشود، و هم راه چپاول بیشتری برای آینده هموار میکنند. به همین دلیل است که خمینی همواره از ادامة جنگ به عنوان «تکلیف الهی» نام میبرد، و تکرار میکرد که نتیجهاش هر چه شد، اهمیتی ندارد؛ من به «تکلیف الهی» عمل کردم! البته تکلیف الهی همان تکلیف خدمت به درگاه سرمایهداری جهانی باید باشد، که خداوندگار اصلی اینها است. سهم ملت ایران از مبارزات استقلال طلبانة ریش و نعلین، محدود به «افتخار» کردن به وجود چنین مبارزان شریفی خواهد بود، «استقلالطلبانی» که در راه تأمین منافع خداوندشان از هیچ عملی فروگذار نمیکنند:
«ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم [...] ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است.»
اگر کسی ادعا کند، جنایت کرده، چون «اصل» بر جنایت بوده، و نتیجة آن هر چه باشد، «فرع» است، بدون شک به نزدیکترین آسایشگاه روانی اعزام خواهد شد. ولی در حکومت اسلامی، چنین جنایتکاری به رهبری«کبیر» تبدیل میشود! حماقتاش را «خط امام» میخوانند، و محمد خاتمی هم، سالها پس از مرگ وی، به قول خود جهت برگزاری «انتخابات آزاد»، خواستار حذف همة کسانی میشود که در «خط» حماقت و جنایت ایشان قرار ندارند! شاید بهتر باشد، مخالف نمایان حکومت اسلامی، که همصدا و همنوا با «دویچه وله» و «بیبیسی» به دفاع از خاتمی شیاد مشغول شدهاند، مشخص کنند در «خط امام» هستند، یا باز هم مانند 22 بهمن خواهند گفت که «فریب» خوردهاند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت