در باب «فراسو»!
...
دیروز به درک «عمیق» روحالله خمینی از مسائل سیاسی اشاره شد، و گفتیم چگونه «رهبرکبیر»، که به گفتة بادمجان دورقابچینان حرفهای، بیش از نیم قرن با استبداد «مبارزه» کرده بود، حتی نمیدانست «جنبش عدم تعهد» چیست! در وبلاگ امروز میپردازیم به درک «عمیق» اکبر رفسنجانی، نوچة خمینی، از مسائل سیاسی و جهانی. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که پس از براندازی 22 بهمن، یکی ازسرگرمیهای نویسندة این وبلاگ تماشای «مبارزان» و بهره گرفتن از ادراکات عمیق «سیاسیـ اجتماعی» آنان بود. سخنان و رفتار اینان بازتاب واقعیتی اجتماعی بود که جنبش مشروطه تماماً در تضاد با آن شکل گرفت، و کودتای «میرپنج» مزورانه آن را از چشمانمان پنهان نگاه داشت، تا این «واقعیت» بتواند در خلاءای که استعمار در کشور فراهم آورد، دهها سال به رشد انگلی خود ادامه داده، سرانجام جایگزین حاکمیت پهلویها شود. «واقعیتی» متشکل از خرافات، حماقت، فریب، ابتذال و بندگی دستاربندان آزادی ستیز! «موجودیتی» اجتماعی که، نه جهت کسب علم و دانش، که صرفاً برای «ارتزاق» سر از حوزههای علمیه در میآورد، و در اولین فرصت جذب فعالیتهای ویژة «طلاب» در ایران میشد: کاسبی، باجگیری، همراهی با تیغکشان و در شرایط فعلی کشور، «رهبری»!
بله، پس از استقرار اسلام و امام زمان، تلویزیون جمکران که پیش از براندازی نیز جز ابتذال هیچ ترویج نمیکرد، تبدیل به محل وراجی و پریشانگوئی ملایان و تبلیغات ابتذال دینی شد. و طبیعی است که در چنین شبکة پخش ابتذالی، حضور امثال اکبر رفسنجانی چشمگیر باشد. پیشتر گفتیم که بعد از ظهر روز 22 بهمن، اکبر رفسنجانی وقت برنامة بچهها را گرفته بود، تا شعارهای بیسروته «مبارزه با امپریالیسم» را برای کودکان «روخوانی» کند. و از همان روز به وجود این مبارز بزرگ پی بردم، البته نمیدانستم کیست، و چه «مبارزاتی» کرده، و مهمتر اینکه، چه مبارزات پرافتخاری در آینده صورت خواهد داد، ولی متوجه شدم، موجودی که با این دستار و نعلین بر صفحة تلویزیون ظاهر شده، با آن لبخند موذیانهای که بر لب دارد، باید از انقلابیون «این مرزپرگهر» باشد! بار دیگر که این «مبارز بزرگ» را «مشاهده» کردم، در هنگام روخوانی طوطیوار خطبههای نمازجمعه در گیرودار جنگ با عراق بود.
آنروزها بازار شعار «مرگ بر آمریکا، و مرگ بر اسرائیل» بسیار گرم و داغ بود. و به دنبال چند جمله که از دهان خطبهخوانان «علفزار» بیرون میآمد، عربدهجویان حرفهای ساواک صحنه را با این شعارها همراهی میکردند. بله، در یکی از همین روزها بود که اکبر رفسنجانی در حالیکه اسلحه را به یک دست گرفته بود، دست دیگرش را مثل چماق به هوا بلند کرد، و از «خودبیخود» فریاد زد، «آمریکا به نوکرانش پول میدهد که مرگ بر آمریکا بگویند!» و عربدهجویان حرفهای هم بیخبر از همه جا، یکصدا فریاد زدند، «مرگ بر آمریکا»! و خطبهها ادامه یافت.
بار دیگری که اکبر رفسنجانی را در تلویزیون دیدم، زمانی بود که به کشور هند قدم رنجه کرده بود. هنوز «ایندیرا گاندی» نخست وزیر هند بود، و با شناختی که از اوضاع حکومت اسلامی داشت، کاملاً طبیعی بود از ملایان دلخوشی نداشته باشد. در هرحال تلویزیون جمکران از ورود اکبر رفسنجانی به هند هیچ گزارشی نداد، و معلوم شد استقبالی هم در کار نبوده، چرا که اگر دولتی از ریزهخواران سنتی استعمار استقبال میکرد، تلویزیون جمکران با شادی و شعف تمام تصاویر ریش و نعلین و چادرسیاه را بر فرش قرمز و در کنار گارد احترام به رخ بینندگان میکشید، تا همه بدانند که این موجودات قرون وسطائی تا چه حد مورد «احترام» همة دولتهای مفلوک جهان، به ویژه دولت کرة شمالی قرار دارند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به رفسنجانی در هند.
بله، تلویزیون جمکران ضمن توضیح در مورد سفر اکبر رفسنجانی به هند، وی را نشسته در کنار یک میز چوبی بدون رومیزی نشان میداد، چند لحظه گذشت و خانم «ایندیرا گاندی» وارد شد، در مقابل رفسنجانی نشست و دستهایش را زیر چانهاش گذاشت، و اکبر رفسنجانی شروع کرد به وعظ و خطابه، و به خانم گاندی ایراد گرفت که چرا زبان رسمی کشورش فارسی نیست، انگلیسی است. علامت تعجب هم میگذاریم! چرا که «رفسنجانی» به دلیل عدم آشنائی با اصول دیپلماتیک به پرت و پلاگوئی نیفتاده بود. سردار اکبر، نه تنها در حوزة علمیه از علم و دانش هیچ نیاموخته، که با ادب و تربیت متداول نیز بکلی بیگانه بود. این «مبارز بزرگ» نمیدانست که ایراد گرفتن مهمان به میزبان، تنها نشانة حماقت و بیادبی است، و ارتباط زیادی هم به شناخت و یا عدم شناخت عرف دیپلماتیک ندارد. و میبینیم که اکبر رفسنجانی تنها «مشتی است نمونه خروار»، و محصول سیاسی حوزههای علمیه در این «مرز پرگهر»! این مختصر را گفتیم تا بپردازیم به سخنان امروز سرداراکبر در باب علم و دانش بیکران خمینی!
رفسنجانی امروز گفته، خمینی از نوابغ زمان بود و هوش سیاسی تحسین برانگیزی داشت. در اینکه روح الله «نابغه» بود، هیچ بحثی نیست، ولی باید دید در کدام زمینه «نابغه» بوده؟ انسان میتواند در حماقت، وحشیگری و نادانی هم «نابغه» و سرآمد دیگران باشد، و به عقیدة نویسنده، بیشتر در چنین زمینههائی است که خمینی «نبوغ» فراوان از خود نشان داد، و خوشبختانه اکبر رفسنجانی هم متخصص شناخت «نبوغ» در همین زمینهها است، در غیر اینصورت نمیتوانست به نبوغ امام پی برد، که گفتهاند، «قدر زر، زرگر شناسد»، و قدر روحالله را هم فقط اکبر شناسد! ایشان جهت تصدیق اظهاراتشان حتی از ارزیابی «کارشناسان» نیز استفاده میکنند:
«امام راحل از هوش و دانش بسیار بالائی برخوردار بودند و ارزیابی کارشناسان نشان داد که ایشان یکی از نوابغ دوران خود محسوب میشدند.»
گویا کارشناسانی که چنین ادعاهائی دارند، همان کسانی باشند که در سایت «بیبیسی»، انتصاب اخیر «رفسنجانی» را نشانة «انتخابات آزاد» دانستند، و دیروز گفتیم که اینان، مسلماً از همان «دریچة جالینوس» میباید به جهان بنگرند. ظاهراً همین کارشناسان به اکبر رفسنجانی میآموزند که چه بگوید، چرا که رفسنجانی نیز سخنان کارشناسانه از این دست فراوان دارد، از جمله در مورد «هوش» سیاسی خمینی در مطالب علمی! نمیدانستیم آموزش «ورود با پای چپ»، و «خروج با پای راست» از «محل تخلی»، هوش سیاسی لازم دارد! ضمناً نمیدانستیم، روحالله، مانند میرپنج، لقب «فقید» هم گرفته:
«استقلال ایشان[خمینی] در مسایل شرعی و مذهبی شگفت همگان را برانگیخته بود [...] هوش سیاسی رهبر فقید[...] نیز تحسین برانگیز بود و این مساله در بیان مطالب درسی و علمی که [...] مطرح میکردند مشهود است[...]»
آخوند جماعت از آنجا که بندة زور و زر است، احترام عمیقی برای رضامیرپنج قائل میشود. همین خمینی که میگفتند پدر نداشتهاش را رضاشاه کشته، هرگز به رضاشاه کمتر از «رضاخان» نگفت. در حالی که محمدرضا پهلوی را هیچ دوست نداشت، و همواره او را «محمدرضای خائن» مینامید، چون رفتار محمدرضا پهلوی با رفتار پدر محترماش زمین تا آسمان فاصله داشت و باعث وحشت دستاربندان نمیشد. اینان چون عادت دارند از خداوند قهار و غدارشان بترسند و در برابرش مرتب سجده کنند، هر گاه به موجودی وحشی مشابه خداوندشان برخورد میکنند، بیاختیار مجذوب زورگوئی و قدرتاش میشوند، چرا که کشش زورپرستان به سوی «خداوند» زمینی و آسمانی واکنشی است کاملاً طبیعی. و دلیل پیوند دیرینة اوباش و دستاربندان نیز در همین امر نهفته. دستاربندان و اوباش از نظر روانی به یکدیگر شباهت فراوان دارند. هر دو اهل «پرستشاند»، و در هر دو این «تمایل» وجود دارد که، در قالب «سردسته» و یا «رهبر» به نوعی مورد ستایش قرار گیرند، مسلم است که رفسنجانی نیز از این قاعدة کلی مستثنی نیست، و تحسین وی برای یک موجود وحشی چون خمینی باعث میشود، که هر گاه نیاز به تغییر مواضع خود داشته باشد، تلاش کند مواضع نوین خود را ابتدا به خمینی نسبت دهد، تا در گام بعدی بتواند هماهنگی خود را با مواضع «جدید» امام اعلام دارد. و در همین راستا دیگر اهمیتی ندارد که با توسل به دروغ، خود را بیش از پیش مضحکة خاص و عام کند. حال بازگردیم به ادامة مداحی اکبر «رفسنجانی» از روحالله «فقید»!
یکی از زمینههای تحسین سردار اکبر برای خمینی، گذشته از علم و دانش بیش از اندازة روحالله، رهبری سیاسی اوست، که ما ایرانیان از نزدیک شاهد آن بودیم، و دیروز نیز مختصری از آن ارائه دادیم. البته اگر کسی «صحیفة نور» را بخواند بیشتر به عمق دانش خمینی پی میبرد، و متوجه میشود که «امامالله» در واقع روانپریش هم بوده، و بهتر بود بجای «تبعید» این شخصیت بزرگ، ایشان را هفتهای یکبار به تلویزیون شاهنشاهی میآوردند، تا «ملت» از نزدیک با علم و دانش بیکرانشان آشنا شوند، و به این ترتیب پس از خروج اعلیحضرت، در 16 ژانویه، جماعت با فریاد «مرگ بر شاه» و شعار ابلهانة «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به خیابانها نریزند! و این «افتخار» بزرگ فقط برای حزب توده، شعبان بیمخهای تولیدی در دانشگاههای کشور و حوزة علمیه محفوظ بماند. ولی ساواک این کار «نیک» را نکرد، تا مردم ایران را هر چه بیشتر در جهل و حماقت نگاه دارد، و منافع استعمار بهتر تأمین شود. بله، پخش مهملات روحالله خمینی از تلویزیون بهترین راه خنثی کردن توطئة این «براندازی» بود، ولی ساواک اینکار را نکرد، چرا که بارها در این وبلاگ گفتیم، حاکمیت استعماری، بنا بر تعریف، خود برانداز است. و هر گاه اربابان اراده کنند، به کندن قبر خویش خواهد پرداخت. به همین دلیل ما ملت، در راستای تلاش بیوقفة رادیو «بیبیسی»، جهت تبلیغات برای «رهبرکبیر انقلاب»، تا روز تخلیة «مقام معظم رهبری» در فرودگاه مهرآباد، از علم و دانش ایشان کاملاً بیبهره ماندیم، و با شخصیت استثنائی ایشان نیز آشنا نشدیم. همان علم و دانش و شخصیتی که امثال رفسنجانی تنها پس از مرگ روحالله به آن پی بردهاند:
« [خمینی] در تمامی دروس به عمق آنها نفوذ کرده و مطالب را موشکافانه استخراج میکردند[...]»
و همانطور که امام به استخراج موشکافانه مشغول بودند، اکبر رفسنجانی هم بجای گوش دادن به درس «امامالله»، شما را به مشاهدة چهره و شخصیت امام دعوت میکند، تا خودش بتواند، در «فراسوی افق دید» ایشان مشاهداتی داشته باشد، که عقل سلیم عملاً از درک آن عاجز میماند. ولی چه بخواهید، و چه نخواهید، رفسنجانی، ضمن لیسیدن جسد خمینی، در «فراسوی افق دید» رهبر، هدیة پروردگار یکتا را هم مشاهده میکرده. هدیهای که در ارتباط با «رهبری صحیح» جامعه بوده:
«هنگامی که شخصیت و چهرة امام را از نزدیک مشاهده میکردید در فراسوی افق دید ایشان میتوانستیم هدیه پروردگار یکتا را در ارتباط با پایههای اساسی و صحیح رهبری یک جامعه به خوبی مشاهده کنیم.»
بله این سخنان بیسروته و نامربوط را اکبر رفسنجانی هم امروز به زبان آورده، و «حنا زرچوبه»، مورخ 15 شهریورماه سالجاری نیز این ترهات را منعکس کرده. البته اکبر رفسنجانی، مانند «رهبر فقید» در مشاهدات عجیب و مهملگوئی تخصص دارد. وی چندی پیش گفته بود، نشستیم حساب کردیم، دیدیم از زمان مادها تاکنون چنین سازندگی در ایران نشده! منظور از سازندگی، همان افتضاحات و حیف و میل دوران ریاست جمهوری ایشان بود، که پیامد آن را امروز متحمل میشویم. و البته مشخص نیست رفسنجانی چگونه «نشسته»، که موفق شده چنین حسابهائی هم بکند. ولی با توجه به سخنان امروز حاج اکبر، به جرأت میتوان گفت که «نشسته» یا «ایستاده»، از زمان مادها تاکنون، کسی این چنین ترهاتی ردیف نکرده.
دیروز به درک «عمیق» روحالله خمینی از مسائل سیاسی اشاره شد، و گفتیم چگونه «رهبرکبیر»، که به گفتة بادمجان دورقابچینان حرفهای، بیش از نیم قرن با استبداد «مبارزه» کرده بود، حتی نمیدانست «جنبش عدم تعهد» چیست! در وبلاگ امروز میپردازیم به درک «عمیق» اکبر رفسنجانی، نوچة خمینی، از مسائل سیاسی و جهانی. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که پس از براندازی 22 بهمن، یکی ازسرگرمیهای نویسندة این وبلاگ تماشای «مبارزان» و بهره گرفتن از ادراکات عمیق «سیاسیـ اجتماعی» آنان بود. سخنان و رفتار اینان بازتاب واقعیتی اجتماعی بود که جنبش مشروطه تماماً در تضاد با آن شکل گرفت، و کودتای «میرپنج» مزورانه آن را از چشمانمان پنهان نگاه داشت، تا این «واقعیت» بتواند در خلاءای که استعمار در کشور فراهم آورد، دهها سال به رشد انگلی خود ادامه داده، سرانجام جایگزین حاکمیت پهلویها شود. «واقعیتی» متشکل از خرافات، حماقت، فریب، ابتذال و بندگی دستاربندان آزادی ستیز! «موجودیتی» اجتماعی که، نه جهت کسب علم و دانش، که صرفاً برای «ارتزاق» سر از حوزههای علمیه در میآورد، و در اولین فرصت جذب فعالیتهای ویژة «طلاب» در ایران میشد: کاسبی، باجگیری، همراهی با تیغکشان و در شرایط فعلی کشور، «رهبری»!
بله، پس از استقرار اسلام و امام زمان، تلویزیون جمکران که پیش از براندازی نیز جز ابتذال هیچ ترویج نمیکرد، تبدیل به محل وراجی و پریشانگوئی ملایان و تبلیغات ابتذال دینی شد. و طبیعی است که در چنین شبکة پخش ابتذالی، حضور امثال اکبر رفسنجانی چشمگیر باشد. پیشتر گفتیم که بعد از ظهر روز 22 بهمن، اکبر رفسنجانی وقت برنامة بچهها را گرفته بود، تا شعارهای بیسروته «مبارزه با امپریالیسم» را برای کودکان «روخوانی» کند. و از همان روز به وجود این مبارز بزرگ پی بردم، البته نمیدانستم کیست، و چه «مبارزاتی» کرده، و مهمتر اینکه، چه مبارزات پرافتخاری در آینده صورت خواهد داد، ولی متوجه شدم، موجودی که با این دستار و نعلین بر صفحة تلویزیون ظاهر شده، با آن لبخند موذیانهای که بر لب دارد، باید از انقلابیون «این مرزپرگهر» باشد! بار دیگر که این «مبارز بزرگ» را «مشاهده» کردم، در هنگام روخوانی طوطیوار خطبههای نمازجمعه در گیرودار جنگ با عراق بود.
آنروزها بازار شعار «مرگ بر آمریکا، و مرگ بر اسرائیل» بسیار گرم و داغ بود. و به دنبال چند جمله که از دهان خطبهخوانان «علفزار» بیرون میآمد، عربدهجویان حرفهای ساواک صحنه را با این شعارها همراهی میکردند. بله، در یکی از همین روزها بود که اکبر رفسنجانی در حالیکه اسلحه را به یک دست گرفته بود، دست دیگرش را مثل چماق به هوا بلند کرد، و از «خودبیخود» فریاد زد، «آمریکا به نوکرانش پول میدهد که مرگ بر آمریکا بگویند!» و عربدهجویان حرفهای هم بیخبر از همه جا، یکصدا فریاد زدند، «مرگ بر آمریکا»! و خطبهها ادامه یافت.
بار دیگری که اکبر رفسنجانی را در تلویزیون دیدم، زمانی بود که به کشور هند قدم رنجه کرده بود. هنوز «ایندیرا گاندی» نخست وزیر هند بود، و با شناختی که از اوضاع حکومت اسلامی داشت، کاملاً طبیعی بود از ملایان دلخوشی نداشته باشد. در هرحال تلویزیون جمکران از ورود اکبر رفسنجانی به هند هیچ گزارشی نداد، و معلوم شد استقبالی هم در کار نبوده، چرا که اگر دولتی از ریزهخواران سنتی استعمار استقبال میکرد، تلویزیون جمکران با شادی و شعف تمام تصاویر ریش و نعلین و چادرسیاه را بر فرش قرمز و در کنار گارد احترام به رخ بینندگان میکشید، تا همه بدانند که این موجودات قرون وسطائی تا چه حد مورد «احترام» همة دولتهای مفلوک جهان، به ویژه دولت کرة شمالی قرار دارند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به رفسنجانی در هند.
بله، تلویزیون جمکران ضمن توضیح در مورد سفر اکبر رفسنجانی به هند، وی را نشسته در کنار یک میز چوبی بدون رومیزی نشان میداد، چند لحظه گذشت و خانم «ایندیرا گاندی» وارد شد، در مقابل رفسنجانی نشست و دستهایش را زیر چانهاش گذاشت، و اکبر رفسنجانی شروع کرد به وعظ و خطابه، و به خانم گاندی ایراد گرفت که چرا زبان رسمی کشورش فارسی نیست، انگلیسی است. علامت تعجب هم میگذاریم! چرا که «رفسنجانی» به دلیل عدم آشنائی با اصول دیپلماتیک به پرت و پلاگوئی نیفتاده بود. سردار اکبر، نه تنها در حوزة علمیه از علم و دانش هیچ نیاموخته، که با ادب و تربیت متداول نیز بکلی بیگانه بود. این «مبارز بزرگ» نمیدانست که ایراد گرفتن مهمان به میزبان، تنها نشانة حماقت و بیادبی است، و ارتباط زیادی هم به شناخت و یا عدم شناخت عرف دیپلماتیک ندارد. و میبینیم که اکبر رفسنجانی تنها «مشتی است نمونه خروار»، و محصول سیاسی حوزههای علمیه در این «مرز پرگهر»! این مختصر را گفتیم تا بپردازیم به سخنان امروز سرداراکبر در باب علم و دانش بیکران خمینی!
رفسنجانی امروز گفته، خمینی از نوابغ زمان بود و هوش سیاسی تحسین برانگیزی داشت. در اینکه روح الله «نابغه» بود، هیچ بحثی نیست، ولی باید دید در کدام زمینه «نابغه» بوده؟ انسان میتواند در حماقت، وحشیگری و نادانی هم «نابغه» و سرآمد دیگران باشد، و به عقیدة نویسنده، بیشتر در چنین زمینههائی است که خمینی «نبوغ» فراوان از خود نشان داد، و خوشبختانه اکبر رفسنجانی هم متخصص شناخت «نبوغ» در همین زمینهها است، در غیر اینصورت نمیتوانست به نبوغ امام پی برد، که گفتهاند، «قدر زر، زرگر شناسد»، و قدر روحالله را هم فقط اکبر شناسد! ایشان جهت تصدیق اظهاراتشان حتی از ارزیابی «کارشناسان» نیز استفاده میکنند:
«امام راحل از هوش و دانش بسیار بالائی برخوردار بودند و ارزیابی کارشناسان نشان داد که ایشان یکی از نوابغ دوران خود محسوب میشدند.»
گویا کارشناسانی که چنین ادعاهائی دارند، همان کسانی باشند که در سایت «بیبیسی»، انتصاب اخیر «رفسنجانی» را نشانة «انتخابات آزاد» دانستند، و دیروز گفتیم که اینان، مسلماً از همان «دریچة جالینوس» میباید به جهان بنگرند. ظاهراً همین کارشناسان به اکبر رفسنجانی میآموزند که چه بگوید، چرا که رفسنجانی نیز سخنان کارشناسانه از این دست فراوان دارد، از جمله در مورد «هوش» سیاسی خمینی در مطالب علمی! نمیدانستیم آموزش «ورود با پای چپ»، و «خروج با پای راست» از «محل تخلی»، هوش سیاسی لازم دارد! ضمناً نمیدانستیم، روحالله، مانند میرپنج، لقب «فقید» هم گرفته:
«استقلال ایشان[خمینی] در مسایل شرعی و مذهبی شگفت همگان را برانگیخته بود [...] هوش سیاسی رهبر فقید[...] نیز تحسین برانگیز بود و این مساله در بیان مطالب درسی و علمی که [...] مطرح میکردند مشهود است[...]»
آخوند جماعت از آنجا که بندة زور و زر است، احترام عمیقی برای رضامیرپنج قائل میشود. همین خمینی که میگفتند پدر نداشتهاش را رضاشاه کشته، هرگز به رضاشاه کمتر از «رضاخان» نگفت. در حالی که محمدرضا پهلوی را هیچ دوست نداشت، و همواره او را «محمدرضای خائن» مینامید، چون رفتار محمدرضا پهلوی با رفتار پدر محترماش زمین تا آسمان فاصله داشت و باعث وحشت دستاربندان نمیشد. اینان چون عادت دارند از خداوند قهار و غدارشان بترسند و در برابرش مرتب سجده کنند، هر گاه به موجودی وحشی مشابه خداوندشان برخورد میکنند، بیاختیار مجذوب زورگوئی و قدرتاش میشوند، چرا که کشش زورپرستان به سوی «خداوند» زمینی و آسمانی واکنشی است کاملاً طبیعی. و دلیل پیوند دیرینة اوباش و دستاربندان نیز در همین امر نهفته. دستاربندان و اوباش از نظر روانی به یکدیگر شباهت فراوان دارند. هر دو اهل «پرستشاند»، و در هر دو این «تمایل» وجود دارد که، در قالب «سردسته» و یا «رهبر» به نوعی مورد ستایش قرار گیرند، مسلم است که رفسنجانی نیز از این قاعدة کلی مستثنی نیست، و تحسین وی برای یک موجود وحشی چون خمینی باعث میشود، که هر گاه نیاز به تغییر مواضع خود داشته باشد، تلاش کند مواضع نوین خود را ابتدا به خمینی نسبت دهد، تا در گام بعدی بتواند هماهنگی خود را با مواضع «جدید» امام اعلام دارد. و در همین راستا دیگر اهمیتی ندارد که با توسل به دروغ، خود را بیش از پیش مضحکة خاص و عام کند. حال بازگردیم به ادامة مداحی اکبر «رفسنجانی» از روحالله «فقید»!
یکی از زمینههای تحسین سردار اکبر برای خمینی، گذشته از علم و دانش بیش از اندازة روحالله، رهبری سیاسی اوست، که ما ایرانیان از نزدیک شاهد آن بودیم، و دیروز نیز مختصری از آن ارائه دادیم. البته اگر کسی «صحیفة نور» را بخواند بیشتر به عمق دانش خمینی پی میبرد، و متوجه میشود که «امامالله» در واقع روانپریش هم بوده، و بهتر بود بجای «تبعید» این شخصیت بزرگ، ایشان را هفتهای یکبار به تلویزیون شاهنشاهی میآوردند، تا «ملت» از نزدیک با علم و دانش بیکرانشان آشنا شوند، و به این ترتیب پس از خروج اعلیحضرت، در 16 ژانویه، جماعت با فریاد «مرگ بر شاه» و شعار ابلهانة «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به خیابانها نریزند! و این «افتخار» بزرگ فقط برای حزب توده، شعبان بیمخهای تولیدی در دانشگاههای کشور و حوزة علمیه محفوظ بماند. ولی ساواک این کار «نیک» را نکرد، تا مردم ایران را هر چه بیشتر در جهل و حماقت نگاه دارد، و منافع استعمار بهتر تأمین شود. بله، پخش مهملات روحالله خمینی از تلویزیون بهترین راه خنثی کردن توطئة این «براندازی» بود، ولی ساواک اینکار را نکرد، چرا که بارها در این وبلاگ گفتیم، حاکمیت استعماری، بنا بر تعریف، خود برانداز است. و هر گاه اربابان اراده کنند، به کندن قبر خویش خواهد پرداخت. به همین دلیل ما ملت، در راستای تلاش بیوقفة رادیو «بیبیسی»، جهت تبلیغات برای «رهبرکبیر انقلاب»، تا روز تخلیة «مقام معظم رهبری» در فرودگاه مهرآباد، از علم و دانش ایشان کاملاً بیبهره ماندیم، و با شخصیت استثنائی ایشان نیز آشنا نشدیم. همان علم و دانش و شخصیتی که امثال رفسنجانی تنها پس از مرگ روحالله به آن پی بردهاند:
« [خمینی] در تمامی دروس به عمق آنها نفوذ کرده و مطالب را موشکافانه استخراج میکردند[...]»
و همانطور که امام به استخراج موشکافانه مشغول بودند، اکبر رفسنجانی هم بجای گوش دادن به درس «امامالله»، شما را به مشاهدة چهره و شخصیت امام دعوت میکند، تا خودش بتواند، در «فراسوی افق دید» ایشان مشاهداتی داشته باشد، که عقل سلیم عملاً از درک آن عاجز میماند. ولی چه بخواهید، و چه نخواهید، رفسنجانی، ضمن لیسیدن جسد خمینی، در «فراسوی افق دید» رهبر، هدیة پروردگار یکتا را هم مشاهده میکرده. هدیهای که در ارتباط با «رهبری صحیح» جامعه بوده:
«هنگامی که شخصیت و چهرة امام را از نزدیک مشاهده میکردید در فراسوی افق دید ایشان میتوانستیم هدیه پروردگار یکتا را در ارتباط با پایههای اساسی و صحیح رهبری یک جامعه به خوبی مشاهده کنیم.»
بله این سخنان بیسروته و نامربوط را اکبر رفسنجانی هم امروز به زبان آورده، و «حنا زرچوبه»، مورخ 15 شهریورماه سالجاری نیز این ترهات را منعکس کرده. البته اکبر رفسنجانی، مانند «رهبر فقید» در مشاهدات عجیب و مهملگوئی تخصص دارد. وی چندی پیش گفته بود، نشستیم حساب کردیم، دیدیم از زمان مادها تاکنون چنین سازندگی در ایران نشده! منظور از سازندگی، همان افتضاحات و حیف و میل دوران ریاست جمهوری ایشان بود، که پیامد آن را امروز متحمل میشویم. و البته مشخص نیست رفسنجانی چگونه «نشسته»، که موفق شده چنین حسابهائی هم بکند. ولی با توجه به سخنان امروز حاج اکبر، به جرأت میتوان گفت که «نشسته» یا «ایستاده»، از زمان مادها تاکنون، کسی این چنین ترهاتی ردیف نکرده.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت