چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۷



اجماع «روشنفکران»!

...
«سگ‌های سیرک وقتی صدای شلاق مربی را می‌شنوند، معلق می‌زنند، ولی سگ دست آموز خوب آن است که بدون شلاق معلق بزند.»
جرج اورول، به نقل از کتاب «درباب پروپاگاند»

این است رمز «اجماع» به اصطلاح روشنفکران در معلق زدن برای «قدرت». سه دهه است که در ایران، معلق زدن سگان دست آموز را برای ارباب در سخنان رهبر، محمد خاتمی، اکبر بهرمانی و دیگر فرزانگان و فرهیختگان و مقامات، به ویژه در «تظاهرات خودجوش» اراذل‌واوباش بر ضد آمریکا، اسرائیل، کاریکاتور و رمان و این روزها بر ضد رحیم مشائی شاهدیم. ولی به دلیل حساسیت شرایط پس از جنگ پنج روزه، «داش» صفار هرندی، وزیر ارشاد چاه جمکران وارد صحنه شده و به تبلیغ برای پاسدار اکبر گنجی و محفل بر پا کنندة کنفرانس برلین پرداخته. همزمان با ایشان، رامین جهانبگلو در سایت رادیو زمانه، شاخک «بی‌بی‌سی»، به تحریف دمکراسی، مشروطه و مشروطه خواهی «قیام» کرده. پس ابتدا می‌پردازیم به سخنان وزیر ارشاد جمکران.

سخنان داش صفار، که در تاریخ 22 مردادماه سالجاری، با کد خبر: 129753، در حنازرچوبه انتشار یافته، در ظاهر دفاع از خامنه‌ای و مخالفت با کنفرانس برلین می‌نماید، ولی در واقع بازارگرمی برای پاسدار اکبر است. چرا که از زبان نوچة منوچهر متکی، بر جدائی دین از سیاست تأکید می‌کند! اهمیت مطلب مذکور این است که در آن مطالبات مردم به صورتی تحریف شده، از زبان اکبرگنجی و علی خامنه‌ای مطرح می‌شود. تا به این وسیله از اکبر گنجی و محفل فاشیستی بر پا کنندة کنفرانس کذا، چهرة لائیک ارائه دهد.

تبلیغ برای پاسدار اکبر گنجی و کنفرانس برلین توسط خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، آنهم از زبان داش صفار هرندی، مهم‌ترین پیامد جنگ پنج‌روزة ارتش روسیه با نیروهای ناتو در گرجستان است! «داش» صفار هرندی در مقام یکی ‌از پادوهای محفل کیهان همچون پاسدار شریعتمداری وظیفه دارد منافع اربابان خود را از طریق زدن نعل وارونه، و ادعای مبارزه با آمریکا و اسرائیل تأمین کند.

پس از سه دهه حکومت نکبت‌بار تقیه، نوحه‌خوانی و نوکری برای استعمار غرب، توأم با شعار مبارزه با آمریکا، امروز جدائی دین از سیاست، از جمله مطالبات اکثریت مردم ایران به شمار می‌رود. و «داش» صفار هم مانند سلف‌شان محمد خاتمی به سرقت مطالبات مردم مشغول‌ شده‌اند، تا مانند دوران شیرین اصلاح‌طلبی، باز هم ارواح شکم‌شان «حماسه» بیافرینند و در واقع راه‌گشای سیاست استعمار باشند. بله صفار هرندی به بهانة اثبات خرد و فرزانگی مقام معظم رهبری در مخالفت با کنفرانس برلین، به مصاحبة فرضی پاسدار اکبر با یک رسانة آلمانی اشاره کرده و به زعم خود یک پاسداراکبر «لائیک» به ما معرفی می‌کند، که خواهان جدائی دین از سیاست است! البته از طریق کودتا یا همان «مدرنیزاسیون!»

به عبارت دیگر صفار هرندی و اربابان در به در به دنبال یک کلنل آیرون‌ساید می‌گردند که از طریق «مدرنیزاسیون»، بساط سیدضیاء هزارة سوم را جمع و جور کند و روز از نو روزی از نو، تقابل کاذب میان آخوندهای چاه جمکران و حکومت «مدرن» آغاز شود. حکومت سرکوب کند، آخوند هم فتوی بدهد و این بساط آنقدر ادامه یابد که آخوند و اوباش و چپ‌نما، به تنها نیروی «اوپوزیسیون» در برابر حکومت «مدرن» تبدیل شوند، و ژنرال هویزری هم دوباره از راه برسد. برای پیاده کردن چنین «برنامه‌ای» است که سران حکومت جمکران همزمان به معلق زدن پرداخته‌اند، یکی در مشهد از اسلام یا همان «دین آزادی» می‌گوید، و دیگری هم در کهکیلویه! «داش» صفار هم در حنازرچوبه پاسدار اکبر لائیک به شوت وپرت‌ها معرفی می‌کند.

باشه از چابکی و دمسازی
صد معلق زدی به هر بازی

و این همان پاسدار اکبری است که پس از ارسال به آمریکا، با انتشار مقالات مضحک به تبلیغ برای آخوند منتظری، مطهری و شیادی به نام سروش اشتغال دارد؛ همان پاسدار اکبر که اخیراً انتشارات «ام.آی.تی» به اسم‌اش کتاب منتشر کرده و هنوز در کمال بلاهت سخن از «حکومت دانایان» و «دینداران دانا» به میان می‌آورد؛ و بالاخره همان پاسدار اکبر که نان ساواک جمکران می‌خورد! چنین موجودی، به گفتة «داش»‌ صفار، زمانیکه در کنفرانس استحماری برلین شرکت کرده بود، به یک رسانة آلمانی چنین گفته:

«خمینی دیگر وجود ندارد. آنچه وجود دارد فقط برداشت‌های ما از سخنان اوست. اما او به هرحال یک روزی به موزة تاریخ خواهد رفت [...] این یک تکامل [تداوم] تاریخی است [...] در یک جامعة مدنی جدائی دین از سیاست یک امر بدیهی است. وقتی شما جامعه را مدرنیزه کنید این جدائی بالاخره پیش خواهد آمد.»


البته از آنجا که فعلة فاشیسم همزمان ابله، شیاد و لوده ‌است، پاسدار اکبر فراموش می‌کند که سخنان صریح خمینی از جمله «آمریکا دو هزار سال است ما را استعمار کرده»، یا «هر چه آمریکا گفت عکس‌اش را انجام می‌دهیم» و «اگر همه بگویند آری، من می‌گویم نه، و حق با من است و...» به هیچ عنوان قابل «تفسیر» نیست، چرا که موضع‌گیری صریح سیاسی است، و در شرایط مشخصی ایراد شده و اگر در جمکران هم «ترمیم» و «تصحیح» شود،‌ در نوشتار ما تداوم خواهد یافت، تا شاهدی باشد بر تاریخ غیررسمی و واقعی ملت ایران. در ضمن برخلاف شیرین‌زبانی‌های گنجی، خمینی به «موزة تاریخ» نمی‌رود، چون امثال حاج روح‌الله از زباله‌دان استخراج شدند و به همان زباله‌دان تاریخ هم خواهند پیوست. هر چند که بعضی‌ها تلاش می‌کنند بر چهرة یک جانور وحشی، سفاک و نادان نقابی از خرد و دانائی بگذارند. از این گذشته، پیوستن خمینی به زباله‌دان تاریخ در واقع «تکامل» خمینی است، نه «تکامل تاریخ». چون تا بشریت وجود دارد، تاریخ هم وجود خواهد داشت. گویا بعضی‌ها معلق زدن فوکویاما برای سرمایه‌سالاری جهانی را جدی گرفته‌‌اند! همچنانکه وزیر ارشاد چاه جمکران لائیسیتة پاسدار اکبر را!

البته «داش» صفار به دلیل حماقتی که برای فعلة فاشیسم الزامی است، از این اصل اساسی آگاهی ندارد که جدائی دین از سیاست و ایجاد جامعة مدنی نمی‌تواند ارتباطی با «مدرنیزاسیون» داشته باشد. جامعة مدنی فقط در یک جامعة دمکراتیک می‌تواند به وجود آید، آنهم از طریق حاکمیت قوانینی دمکراتیک و «به‌روز». ولی ما از مقامات حکومت اسلامی هرگز انتظار درک و فهم نداشته‌ایم، اینان اگر درک و فهم ‌داشتند در خدمت یک فاشیسم استعماری از نوع حکومت توحش اسلامی قرار نمی‌گرفتند.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم برای آمریکا و نوکران‌‌اش در ایران، ‌ آیندة سیاسی ملت ایران را باید در «بازگشت به گذشته» جستجو کرد، و در این راستا گزینة مطلوب استعمار غلامان و کنیزکان محمد خاتمی یا ریزه‌خواران محفل «یوشکا فیشر» به شمار می‌روند. پیشتر در مورد وابستگی فیشر به افراط‌گرایان اسرائیل یا اصحاب جنگ‌طلب کلیسا توضیح داده‌ایم. اینان همان گروه دین‌پرستان طرفدار «گفتگوی ادیان» به شمار می‌روند، که نخستین هدف‌شان مبارزه با «لائیسیته» است. قتل بختیار جهت یکدست کردن اوپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از ایران در راستای تأمین منافع همین محافل صورت پذیرفت. در پی اعمال فشار بر شاپور بختیار برای پیوستن به گروه‌های غیرلائیک، وی برای موضع‌گیری رسمی در پارلمان اروپا حضور یافت. بختیار در مقر پارلمان اروپا تأکید کرد از سلطنت در ایران حمایت نخواهد کرد. بختیار گفت، من یک سوسیال دمکرات هستم و طرفدار «جمهور».

حال که سخن از «لائیسیته» به میان آمد بهتر است به اسطوره‌سازان حرفه‌ای یادآور شویم که معیار سنجش ما برای شاپور بختیار به هیچ عنوان «مصدقی» بودن او نیست! چون امثال سنجابی و بنی‌صدر هم مصدقی بودند و کارنامة «درخشان‌شان» امروز پیش روی ما قرار دارد. بسیاری از بازاری‌هائی که خمس و زکات خمینی دجال و همپالکی‌های‌اش را هر سال پرداخت می‌کردند هم مصدقی شده بودند. شاپور بختیار 37 روز نخست وزیر قانونی ایران بود و طی این 37 روز حاضر به سازش با دستاربندان و حامیان غربی‌شان نشد. بختیار بیش از یک دهه در رأس اوپوزیسیون لائیک ایران بود، و به دلیل عدم سازش با محافل حامی مذهب‌پرستان به قتل رسید. این مختصر را گفتیم تا کسانی که بر طبل مصدقی بودن بختیار می‌کوبند به یاد داشته باشند که بختیار را در «مصدقی بودن» نمی‌توان خلاصه کرد. از این گذشته بختیار اگر پیرو «واقعی» مصدق بود می‌بایست همانند کریم سنجابی منفور در سال 1357 بر امواج پوپولیسم حاکم سوار می‌شد. بگذریم، و بازگردیم به نان قرض دادن حنازرچوبه به پاسدار اکبر گنجی، غلام خاتمی و سوگلی حرمسرای حاج عباس میلانی که نه تنها خود را «روشنفکر» می‌داند، که مدعی وجود پدیدة مضحکی به نام «روشنفکر دینی» نیز شده!

البته پاسدار اکبر در این معرکة بلاهت و شیادی تنها نیست، به هیچ عنوان! امثال رامین جهانبگلو نیز در این خیمه شب بازی استحماری افتخار همکاری دارند. رامین جهانبگلو همان کسی است که به عنوان «فیلسوف» به ما ملت حقنه شد، و شهرت خود را مدیون «محسنی اژه‌ای»، یا بهتر بگوئیم ساواک جمکران است. در واقع، فلسفة رامین‌جان بر همان ترهات پست‌مدرن‌ها در باب «حقیقت» و «تکثر» آن استوار شده. اتفاقاً نعلین‌های جمکران نیز همگام با حزب توده، تلاش خود را بر «ارشاد» و هدایت گلة گمشده به سوی سراب «حقیقت» متمرکز کرده‌اند. ابودلقک بهرمانی هم در هذیانات دیروز خود در باب «اسلام»، به ما یادآور شده که «آزاد» هستیم «حقایق» را درک کنیم!

باید بگوئیم از خودگذشتگی و جانفشانی ایالات متحد جهت ایجاد «اجماع» در حکومت جمکران قابل تقدیر است، ولی همانطور که گفتیم، در برابر شکسته شدن محور «تفلیس، باکو، جیهان، تل‌آویو» این پشتک وارو زدن‌ها کفایت نخواهد کرد؛ به قول سعدی «در برابر لوطی معلق می‌زنید!» پس مراقب عواقب چنین کارهائی باشید. از رامین جهانبگلو دور شدیم، باز گردیم به سایت دین‌پرور «رادیو زمانه» که با ایشان مصاحبه ترتیب داده تا سخن از «اجماع» به میان آورند، آنهم اجماع میان «روشنفکران دینی» و «غیردینی»!

تئاتر هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و شرکاء را در جمکران به یاد داریم. در این تئا‌تر مهوع ساواک اسلامی مشتی پادوی محافل و به اصطلاح مؤسسات «علمی» را به جام جمکران آورد تا به ما ملت «ثابت» کند، از آنجا که حاکمیت آمریکا طرفدار دمکراسی است، خواهان براندازی نوکرانش در جمکران شده، آنهم از طریق پادوهای دیگرش! و البته ما هم باور کردیم! خصوصاً که دمکراسی آمریکا در عراق و افغانستان گویا هیچ شباهتی به حکومت اسلامی ندارد! نه پرچم الله‌اکبر هوا کرده‌اند، نه تجهیز اوباش و اراذل به رهبری مقتدی صدر در کار است، نه سرکوب و چپاول و نه شکنجه در زندان ابوغریب! دمکراسی است، و دمکراسی و دیگر هیچ! و روشنفکران جمکران هم پیرامون همین قماش دمکراسی به اجماع رسیده‌اند، که دمکراسی‌ای است برخاسته از «مشروطه»! بله، این سخنان «رامین‌جان» است که بر خلاف امثال عبدالکریم سروش و دیگر «روشنفکران» جمکران از زباله‌دان استعمار هم استخراج نشده، و به همین دلیل می‌توان از او چهرة دلپذیرتری ارائه داد. و در راستای اجماع ریزه خوران استعمار ارائة این چهرة دلپذیر بر عهدة «رادیو زمانه» است که اظهارات جهانبگلو را منتشر کرده.

رامین جهانبگلو با توسل به شعار دمکراسی، در واقع بر طبل پوپولیسم و عوام‌گرائی می‌کوبد. ایشان ضمن تأکید بر توافق میان «روشنفکران» می‌فرمایند، مسئله اصلی «ما»، یعنی همان روشنفکران دینی و غیردینی، پلورالیسم، دمکراسی و تساهل و تسامح است! فیلسوف محترم مسلماً می‌دانند که اگر دمکراسی مسئله‌شان باشد، این دمکراسی پلورالیسم را شامل خواهد شد، و نیازی به تأکید بر پلورالیسم نیست! مگر اینکه کسی در کمال شیادی، با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» قصد داشته باشد دمکراسی را در ترادف با تکثرگرائی قرار داده، وانمود کند دمکراسی فاقد پلورالیسم است! مسلماً «رامین‌جان» چنین قصدی نداشته‌اند، چون فیلسوف، آنهم فیلسوفی که خواهان دمکراسی باشد هرگز به قصد «تخریب» و «تحریف» دمکراسی مصاحبه نمی‌کند! بله، آقای جهانبگلو، منظور بدی نداشتند، از دهان‌شان پرید! رادیو زمانه هم وسط هوا این لقمة چرب و لذیذ را قاپیده:

«[...] روشنفکران دینی و غیردینی با همدیگر به یک توافقی رسیدند که مسئلة اصلی‌شان پلورالیسم و دمکراسی و تساهل و تسامح است [...]»


تا اینجای مطلب، عوامفریبی روشن و آشکار است ولی ما آنرا به حساب سوءنیت رامین جان نمی‌گذاریم، هر چند که ایشان از پامنبری‌های محمد خاتمی هم باشند! فقط تأکید می‌کنیم که این طرز بیان یک «فیلسوف» نمی‌تواند باشد. چرا که در کلام فلسفی هر واژه «تعابیر» خاص خود را دارد. باری! جهانبگلو در ادامة سخنان خود، دمکراسی و پلورالیسم و بقیة قضایا را به این ترتیب «تحریف» می‌کند و نهایت امر آنرا به مشروطه و مشروطه خواهی هم پیوند می‌زند، تا هم دمکراسی و مشروطه را به لجن فاشیسم بیالاید، و هم «فکر عامه» را در عمل بجای دمکراسی بنشاند:

«به این معنی که برای هم بتوانند احترام قائل بشوند و بتوانند با همدیگر این دیالوگ و گفتگو را انجام بدهند و این اتفاقا فکری است که از مشروطه و مشروطه خواهی می‌آید و ما می‌بینیم که در دورة مشروطه و حتی دورة بعد از مشروطه خیلی از این روشنفکران دارند به مسئلة فکر عامه توجه می‌کنند [...] این مسالة فکر عامه مسئله اصلی روشنفکران و روشنفکری در ایران است.»

حال که از زبان استاد جهانبگلو با «معنی» دمکراسی آشنا شدیم، و آموختیم که مسئلة اصلی روشنفکران «دمکراسی» است و دمکراسی کذا نیز همان «فکر عامه» است، باز می‌گردیم به سخنان علی خامنه‌ای به نقل از صفار هرندی در حنازرچوبه. داش صفار از یک سو خامنه‌ای را مخالف «اصلاحات»، ویراست محفل یوشکا فیشر قلمداد می‌کند، و از سوی دیگر، به نقل از خامنه‌ای، اصلاحات مورد نظر این محفل را با مطالبات تحریف شدة جنبش لائیک در ترادف قرار داده می‌گوید:

«برگزار کنندگان کنفرانس در واقع در صدد بودند [...] اینگونه تبلیغ کنند که اصلاحات اساسی تنها با حذف اسلام، ولایت فقیه، شورای نگهبان و حدود اسلامی از قانون اساسی و یا کلاً نوشتن قانون اساسی جدید امکانپذیر است.»

بله می‌بینیم که «حنازرچوبه» با انتشار چنین مطلبی در واقع صدها پشتک و وارو را همزمان برای ارباب می‌زند. و می‌بینیم که سخنان مقام معظم تا چه حد به ترهات پاسدار اکبر شباهت پیدا کرده. چون برخلاف چرندیات رهبرفرزانه، اصلاحات اساسی به هیچ عنوان با «حذف» دین امکانپذیر نخواهد شد! هدف اصلاحات، رهانیدن مردم و اعتقادات دینی‌شان از زنجیر حکومتی است که به نام دین، مردم را سرکوب می‌کند تا منافع اربابان خود را در غرب، و از جمله همین برگزارکنندگان کنفرانس برلین تأمین کند. چنین شرایطی با «نوشتن قانون اساسی جدید» تأمین نخواهد شد، ملت ایران نیازمند قانون اساسی‌ای است که با رعایت حقوق دمکراتیک نگاشته شود، و بنیادهائی که حامی و مجریان واقعی همین قانون اساسی باشند. البته رهبر فرزانه یا «پوکویاما» در ساواک که متن چنین سخنان ابلهانه‌ای را تنظیم می‌کند، در حد همان «داش» صفار و پاسدار اکبر است.

همانطورکه گفتیم ما از امثال خامنه‌ای و رفسنجانی انتظار درک و فهم نداریم، می‌دانیم اینان حتی در همان حوزة علمیه هم جائی نداشته‌اند، این حضرات را مانند دیگر حجج حکومتی از زباله‌دان بیرون کشیده‌اند. از بیانیه‌نویس‌های مفلوک ساواک نیز انتظار نداریم سخنان مقام معظم را در چارچوب منطق و بر پایة استدلال منطقی بنویسند، چون بلافاصله از ساواک اخراج خواهند شد. استعمار سفله‌پرور است و روند مقدس سفله‌پروری نه تنها در عرصة سیاسی که در سازمان اطلاعات، حوزة علمیه، نهادهای انتظامی و دیگر بنیادهای استعماری در کمال دقت رعایت می‌شود. تا در لحظة مناسب همة ارکان نظام، در اجماع کامل،‌ و بدون شلاق، به معلق زدن بپردازند. ولی به همة سگان سیرک استعمار می‌گوئیم، از این پس برای هر معلقی که برای ارباب بزنید، شلاق هم نوش جان می‌کنید! فراموش نکنید که معلق زدن سگان اطلس پوش در گرجستان چگونه به تخریب محور «باکو، تفلیس، جیهان» منجر شد.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت