بیسران مسکین!
...
پرسیدم[...]
کاین بیسران قوم کیاناند؟
امروز حنازرچوبه، برای گرم نگاه داشتن تنور شیادی محمدخاتمی و دکان ورشکستة اصلاحطلبی، آس برندة خود را با انتشار سخنان احمقانه و بیشرمانة جرج سوروس بر زمین زد:
«بخشی از اندیشمندان مسلمان نظیر نصر، حامد ابوزید، عبدالکریم سروش و محمد خاتمی با بهرهگیری از اندیشههای کارل پوپر تلاش میکنند تا اسلام را با دنیای مدرن آشتی داده و رواداری را در جوامع اسلامی ترویج کنند.»
جوک نیست! این سخنان جرج سوروس، سهامدار عمدة صنایع تولید و صدور بلاهت به جهان سوم است که برای بازاریابی جهت آب کردن بنجلهای تولیدی خود در ایران، حنازرچوبه را برگزیده. ترهات «سوروس» با کدخبر: 684018 در حنازرچوبه، مورخ 30 شهریورماه 1388 انتشار یافته. از دو حال خارج نیست یا این مهملات گوسالهپسند و شیوا ثابت میکند که گوینده یعنی همان جرج سوروس، حاجفرج دباغ و خاتمی خونخوار را نمیشناسد و از تاریکاندیشی و انسانستیزی جناب دکتر نصر، متخصص فروش «باور» و «خرافه» اسلامی نیز آگاه نیست، و نهایتاً هیچ آشنانی هم با فلسفة کارل پوپر ندارد، یا اینکه از بلاهت و توحش اوباشالله حکومت یعنی حاج فرج دباغ و محمد خاتمی بخوبی آگاه است ولی قصد دارد اینان را به عنوان «متفکر» به ما ملت حقنه کند. با شناختی که از سوروس داریم باید بگوئیم این شارلاتان پرآوازه حاج فرج دباغ و محمد خاتمی را به دلیل بیسوادی، توحش و تحجرشان برای ملت ایران «مناسب» تشخیص داده. پیش از ادامة مطلب بهتر است ببینیم «جرج سوروس» کیست.
سوروس از اعضای محفلی است که در کشورهای اروپای شرقی با اشغالگران نازی هیچ مشکلی نداشته و در صلح و صفا زندگی میکردند ولی پس از شکست ارتش هیتلر در برابر ارتش سرخ راهی اروپای غربی و آمریکا شده، یکشبه ره صد ساله رفتهاند. شرایط واقعی اینان در اروپای شرقی همچون واقعیت زندگی «قدیسین» در ابهام کامل قرار دارد. مقداری «بیبیگوزک» برایشان ساختهاند تا فکر نکنیم بیبته و فاشیست و دست به دهن بوده و نان را نه به نرخ روز که به کمتر از نرخ روز زهرمار میکردهاند. به عبارت دیگر اعضای این محفل تن به هر کاری دادهاند تا در جهان توحش سرمایه سالاری در جایگاه «صورتک» قرار گیرند، آنهم «صورتک موفق!»
سوروس در سال 1947 به انگلستان «مهاجرت» میکند، در سال 1956 راهی ینگه دنیا میشود تا در بورس نیویورک شروع به «کار» کند و به قولی بتواند مخارج تحصیل خود را در رشتة فلسفه تأمین نماید! تا اینکه در تاریخ 16 سپتامبر 1992، معجزه شده و طی یک معاملة ارزی سوروس بیش از یک میلیارد دلار سود میبرد و بانک انگلستان بیچاره میشود! البته به یاد داشته باشیم که این نوع معجزات حدود یکسال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ میدهد، به عبارت دیگر زمانی که بوریس یلتسین در رأس مافیای روس به تاختوتاز مشغول بوده. در هر حال بهتر است بدانیم سوروس همچون خانوادة بوش و بنلادن از سهامداران شرکت «کارلایل» نیز هست.
شرکت «کارلایل» صادر کنندة تجهیزات نظامی است و بسیاری از دولتمردان غرب را برای فروش تولیدات خود به دولتهای جهان سوم استخدام میکند. یک از کارمندان شرکت کذا همان «تونی بلر»، نخست وزیر سابق بریتانیاست. حال که با فعالیتهای «فرهنگی» آقای سوروس کمی آشنا شدیم بازمیگردیم به گزارش حنازرچوبه از این پادوی نظام سلطه و استثمار که همچون الی ویزل، یوشکافیشر و دیگر هممحفلیهای خود عشق اسلام نیز به دلش افتاده و اصرار دارد که اسلام را با دنیای مدرن آشتی دهد.
نه اینکه یهودیت و مسیحیت به اصطلاح با دنیای مدرن میانة «خوبی» دارند، سوروس و شرکاء سعی تمام دارند تا اسلام را نیز به زور با دنیای مدرن همراه کنند. دچار توهم نشویم هدف اینان نابودی «دین سنتی» اسلام و جایگزینی آن با یک مجموعة استعماری به نام «اسلام مدرن» است که بتواند حکومت در مناطق نفتخیز را تأمین کند. در واقع فاشیستهای غرب قصد دارند در کشورهای مسلماننشین اعتقادات و باورها و ایمان مردم را از حریم خصوصی آنان خارج کرده، به ابزار سیاستگزاری تبدیل کنند. هدف این است که اخلاقیات مردم، که در کشورهای مسلماننشین به احکام دینی تکیه دارد متزلزل شود. از آنجا که اخلاقیات مدرن یعنی اخلاق دمکراتیک در این کشورها ناشناخته است، تزلزل اخلاقیات سنتی راه را برای گسترش فساد، خشونت و وحشیگری هموارتر خواهد کرد. و بهترین راه جهت ترویج فساد و وحشیگری در جامعة سنتی مسلمان استقرار حکومت «اسلامی» است.
کافی است نگاهی به هیئت حاکمة جمکران و مخالف نمایاناش بیاندازیم: مشتی جنایتکار و چپاولگر بیشرم که روزمرهشان را دروغ و سرکوب تشکیل میدهد. به عنوان نمونه همین علیخامنهای که دیروز میگفت راه حل «منطقی» و «انسانی» برای حل مشکل فلسطین ارائه کرده، همان کسی نیست که چند روز پیش با الهام از اعترافات حجاریان منفور «علوم انسانی» را تهدید اسلام و نظام و غیره خوانده بود؟ ارتباط چنین جانوری با «منطق» و «انسان» چیست؟ هیچ! اینان با انسان و انسانیات سر ستیز دارند. هیچ استدلال منطقی هم برای توجیه توحش خود ندارند. چرا راه دور برویم؟ یکی از همین مسلمین به نام «مجتبی مقدم» که «شور» و «مشورت» را با دمکراسی اشتباه گرفته بود، چندی پیش پیامی برای نویسندة این وبلاگ در سایت نووستی گذاشته، خواهان بحث و گفتگو شد. از تاریخ نهم شهریورماه که سایت نووستی پاسخ به پیام مجتبی مقدم را منتشر کرده، سرچشمة استدلال ایشان خشک شده! از مطلب دورافتادیم بازگردیم به تلاش برای ایجاد تزلزل اخلاقی در کشورهای مسلماننشین که حکومتشان «اسلامی» است.
آیا در یک نظام بهنجار، رسانة رسمی حکومت میتوانست به تریبون ستایش و تمجید از خانوادة بدنام رفسنجانی تبدیل شود؟ در یک نظام دمکراتیک جای امثال خاتمی، میرحسین موسوی، کروبی، احمد توکلی و رفسنجانی در زندان است. ولی در کشور ما این جانوران وحشی در رأس هرم قدرت نشستهاند چرا که حکومت «اسلامی» است. چه کسی از اینان حمایت میکند، خداوند؟ خیر! سیاست استعمار. سیاستی که حدود 5 ماه است کشور را به صحنة زدوخورد و درگیری تبدیل کرده. خامنهای میگوید، یکشنبه «عید فطر»است، منتظری میگوید نه! دوشنبه «عید فطر» است. و این موضع مهم و سرنوشتساز سرفصل رسانهها را به خود اختصاص میدهد. چرا تاکنون آخوند منتظری برای عید «شکمچرانی» با مقام رهبری دچار اختلاف نشده بود؟ چون هیزاکسلنسی برای حفظ منافع استعماری بریتانیا هنوز وارد تهران نشده بودند! و خلاصه هنوز امید بعضیها به جنگافروزی ناامید نشده بود. تهدید نظامی و تحمیل «شرایط ویژه» جهت گسترش چپاول هنوز امکانپذیر مینمود.
حال که تهدید نظامی برطرف شده، شرایط ویژه باید از طریق آشوب و هرجومرج بر ملت ایران حاکم شود. و برای تحقق چنین امر خیری چه کسی بهتر از احمدینژاد که میخواهد در مورد هلوکوست «تحقیق» کند، تا ببیند چه کسی «دروغ» گفته! بله کسی که هنوز تعداد دقیق کارتنخوابهای تهران را نمیداند و هنوز نمیداند که هر روز چند نظامی یا غیرنظامی در میادین مین جنگ استعماری با عراق قربانی میشوند قصد تحقیق در بارة هلوکوست کرده. سایت رادیوفردا هم یک «بفرما» به مهرورزی زده که، راه تحقیق به روی همه باز است! خلاصه همین روزهاست که با دلالی و پااندازی افشین مولانا، هالهاسفندیاری و شرکاء دولت ایران هزاران بورسیه را برای «تحقیق» در مورد هولوکوست به آکادمیهای غرب سرازیر کند تا ارز حاصل از چپاول نفت از چرخة اقتصادی ارباب خارج نشود و مشتی فاشیست و کلاهبردار و تفنگ فروش همچون جرج سوروس، در حنازرچوبه، خرافه فروشانی از قماش حاج فرج دباغ و محمد خاتمی را به عنوان «روشنفکر» و «متفکر» برایمان تعیین کنند. واقعاً کسی که به ما ن..یده بود، «مجار» ک.. دریده بود.
باری در شامگاه 11 سپتامبر 2009، جرج سوروس، رئیس هیئت مدیرة دکان «جامعة باز» در هتل بینالمللی «ترامپ» به «تحلیل» ریشههای وقایع 11 سپتامبر پرداخته و «عدم رواداری بخشی از مسلمانان» را ریشة این وقایع دانسته. فکر بد نکنیم، جرج سوروس همچون دیگر پادوهای «اصیل» سرمایهسالاری، همزمان شیاد، لوده و ابله است و ضمن نشخوار تبلیغات ارباب، کودتا و براندازی را در ترادف با «انقلاب» قرار میدهد. بهتر است بدانیم که جرج سوروس از سال 2003 به دعوت رسمی دولت وقت در ایران به فعالیت مشغول شده. ولی مسلما کسی در جریان نیست که پیش از براندازی 22 بهمن 1357 همین محفل در ایران فعال بود، البته در سکوت کامل! در هر حال به گزارش حنازرچوبه، جرج سوروس به نقل از محمد خاتمی سخنان شگفتانگیزی نقل کرده:
«خاتمی معتقد بود که دمکراسی [...] با ساختار کنونی یک حکومت مذهبی که در رأس آن رهبر مذهبی حکمرانی میکند به دست نخواهد آمد [...] خاتمی انتخاب احمدی نژاد را در جهت تثبیت بیشتر قدرت رهبر مذهبی ایران ارزیابی کرد[...] کلید قفل بسته شدة سیاست در ایران [...] فشارهای اجتماعی و کمپینهای وابسته به جنبش دانشجوئی، کارگری و زنان است [...] تعارض موجود بین ساختار حقیقی و ساختار حقوقی در ایران مهمترین مانع برای پیشرفت و توسعه روابط ایران با غرب است [...]»
عجیب است که هیچیک از سخنرانیهای محمد خاتمی در خارج از کشور عشق شدید ایشان به دمکراسی را بازتاب نمیدهد! مسلماً جرج سوروس کس دیگری را با محمد خاتمی اشتباه گرفته. البته ممکن است مترجم محترم سخنان سیدخندان را تحریف کرده، یا اینکه سوروس اصلاً مزخرف گفته باشد! نهایت امر شاید حنازرچوبه، جهت بازارگرمی برای «فاشیست ـ مسلمانها» این دستهگل را به آب داده تا محمد خاتمی را مدافع «دمکراسی» معرفی کند. حال آنکه خاتمی به گواهی تمامی سخنرانیهایاش یک فاشیست عوامفریب و انسانستیز بیش نیست. در تمامی سخنرانیهای خاتمی، «خدا محوری» و پوپولیسمی که «مردممحوری» میخوانیم کلیدواژهها به شمار میرود. پیشتر در همین وبلاگ چندین نمونه از متن سخنرانیهای خاتمی را تحلیل کردهایم.
دارودستة خاتمی و به ویژه شخص محمد خاتمی حق «انتخاب آزاد فرد» را نه تنها پایه و اساس «آزادی» به شمار نمیآورند، که چنین «انتخابی» را اصولاً به رسمیت نمیشناسند. حکومت «مردمی» در ادبیات سیاسی «فاشیست ـ مسلمانها» پیروی از هیاهو و توهمات گستردة تودههای تحریک شده و دنباله روی از «تمایلات» آنهاست. متابعت از مطالبات تودههائی که معمولاً ارتباط انداموارشان را با واقعیات و نیازها و مطالبات اجتماعی به طور کلی از دست دادهاند، در سخنرانیهای امثال خاتمی «حکومت مردمی» تعریف شده. این تعریفی است نوین از «فاشیسم» و هیچگونه ارتباطی با انسانمحوری که مرکز ثقل و محور دمکراسی است ندارد. جای تعجب نیست که در «حکومت مردمی» اینان نخستین قربانی، آزادیهای فردی و «حق انتخاب آزاد» انسانها باشد، همچنانکه در اوائل استقرار حکومت اسلامی شاهد چنین شرایطی بودیم.
و اما عجیبتر از شیفتگی فرضی خاتمی بر جمال «دمکراسی» اینکه برخلاف «ارزیابی» شیاد اردکان، انتخاب احمدینژاد همچنانکه شاهدیم فقط به تضعیف خامنهای منجر شده. و باز هم عجیبتر اینکه بر خلاف مزخرفات خاتمی، حکومت ایران همواره با غرب رابطة پنهانی داشته، و یکی از بزرگترین واردکنندة کالا از غرب و دستنشاندة غرب به شمار میرود. حتماً خاتمی خبر ندارد! ممکن است «بعضیها» از سخنان گهربار خاتمی نتیجه بگیرند که، خاتمی «خر» است! شاید سوروس با همة زرنگی و شم قوی در شیادی و کلاهبرداری «اقتصادی ـ سیاسی» این «بعضیها» را فراموش کرده باشد.
باری، جرج سوروس تأکید فرموده که فعالیتهای «جامعة باز» در ایران «فرهنگی» و «بشردوستانه» و الهامبخش آشوبهای اخیر بوده. سوروس همچنین «پیشرفتهای اعجابآور انقلاب سبز» را ناشی از هشیاری رهبرانی چون خاتمی و موسوی دانسته. «پیشرفت» در کشور ایران برای محفل فاشیسم یعنی گسترش هرجومرج و آشوب. از اینجا نتیجه میگیریم که جرج سوروس از خاتمی باید خرتر باشد ولی در زندگی شانس بیشتری داشته. خرها هم خوششانس و بدشانس دارند. باری خر خوش شانس آرزو کرده که با پیشرفت «طاعون سبز» رفرمیستهای ایران با دکان جامعة باز همکاری بیشتری داشته باشند تا یک «ساختار دمکراتیک» را در ایران پایهگذاری کنند. مسلماً این ساختار از طریق آشنائی اسلام با دنیای مدرن پایهریزی خواهد شد. به عبارت دیگر زمانی که لاتواوباشی همچون اللهکرم، حجاریان و کرباسچی «کراوات» بزنند، ساختار کذا «تکمیل» میشود! حال میتوان دریافت که سهامدار اصلی شرکت «قاسم. اند. کراوات» همین جرج سوروس است:
«امیدوارم با پیشروی انقلاب سبز ایران و همکاری و ارتباط گستردهتر رفرمیستهای ایرانی با موسسه جامعة باز، ساختاری دمکراتیک را در ایران پایهگذاری نمائیم.»
بله ساختار دمکراتیک مطلوب سوروس در عراق و افغانستان که پایهگذاری شده! در این دو کشور بساط فروش سلاح، قاچاق مواد مخدر و تجارت برده رونق فراوان دارد. باید به این گاوچران مجارنسب بگوئیم، آنروزها که شما در ینگه دنیا عربدة «جهان آزاد» سر داده بودید، هنوز اتحاد شوروی وجود داشت و اربابان شما «ساختار دمکراتیک» در افغانستان و عراق و پاکستان و ترکیه پایهریزی نکرده بودند. امروز کسی که غرب را مدافع دمکراسی و حقوق بشر بداند، مسلماً یا ابله است یا شیاد. چه کسی جز جرج سوروس مسکینانی همچون خاتمی و حاج فرج دباغهای خرافه فروش را «متفکر» ایران زمین به شمار میآورد؟
پرسیدم[...]
کاین بیسران قوم کیاناند؟
آواز باز داد که اینان
انبوه شاعران و ادیبان
فرزانگان مشرقیاناند
گفتم:
فرزانگان مشرقیان ایناناند؟
گفت:
آری،
بر مرده ریگ مزدک و خیام
فرزانگان مشرق
ایناناند
اینان که میشناسی و میبینی
این
مسکیناناند
(شفیعی کدکنی)
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت