ریگیگیت!
...
اگر ما با حکومت اسلامی مخالفت میکنیم، مخالفت ما به هیچ عنوان با افراد نیست. ما با یک نظام استعماری که مطالبات انسانستیز ارباباناش را در ابهام مقدسات پنهان داشته مخالفت میکنیم، و به همة ایرانینمایان پدرپرست و گلهنواز میگوئیم که ولیفقیه و آخوندجماعت و دینفروشان را نمیتوانند با «خدا» جایگزین کنند. اعتقادات شما عزیزان به خدا هیچ ارتباطی با «سیاست» ندارد. به عبارت دیگر خداوندتان نمیتواند بجای امام بنشیند و در ادارة امور کشور دخالت کند، چرا که احکام ایشان همچون جنجال جهانی پیرامون ترور المبحوح، و هیاهوی گورکنها در مورد دستگیری ریگی «منطقستیز» است.
جدائی دین از سیاست، و استقرار قانون بجای شریعت ایجاب میکند که در جامعه حقوق و آزادیهای انسان در چارچوب «منطقی» قرار گیرد. چرا که در یک دمکراسی اصل انسان است. انسان، خارج از هر آنچه «غیرمنطقی» است، نظیر تعلقات مذهبی، قومی، نژادی و ... و به همین دلیل قوانین دمکراسی نمیتواند از «دین» و باورهای مقدس استخراج شود. «باورها»، مقدس یا غیر در تقابل با منطق قرار میگیرد. نیازهای انسان در یک دمکراسی مادی و ملموس و منطقی است، و قوانین برای «ایجاد نظم» اجتماعی تدوین میشود. نظم اجتماعی ایجاب میکند که هر فرد به عنوان «انسان» از جایگاه واقعی اجتماعی مشخصی برخوردار باشد و از چارچوب این جایگاه خارج نشود. چرا که خروج از این جایگاه واقعی نظم اجتماعی را به چالش میکشد، و تهدیدی است برای آزادی دیگران.
انسان در قوانین دمکراسی «آزاد» شمرده میشود، بنابراین حق ندارد آزادی قانونی دیگران را به نام باورهایاش محدود کند. اگر این حقوق به رسمیت شناخته شود، «گلههای مقدس» دینی و بومی و غیره دیگر حق اشغال فضای اجتماعی را نخواهند داشت. در حکومت مقدس افراد در فضای اجتماعی به شیوههای مختلف سرکوب میشوند. این سرکوب مرد و زن نمیشناسد و از مزاحمت خیابانی تا مشاهدة آدمکشی لباسشخصیها بر همة افراد اعمال خواهد شد. پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد جیمزباندبازی در خیابان ایتالیا توضیح مختصری بدهیم.
پیش از ظهور خردجال، در خیابان ایتالیا در محدودة وصال شیرازی و آناتولفرانس فقط یک کوچه وجود داشت. روز 8 مارس 1979، پیش از آغاز تظاهرات زنان، سری به محل تیراندازی زدم. پیشتر گفتهایم باز هم تکرار میکنیم، برخلاف مهملات کیهان که مورد استناد آذر ماجدی و شرکاء قرار گرفته، روز 8 مارس 1979 در تهران برف نمیبارید، حتی یک لکه ابر هم در آسمان به چشم نمیخورد! باری پیش از حضور در دانشگاه تهران، پرسهزنان از خیابان آناتولفرانس به خیابان ایتالیا رفتم تا کوچة مرموز را از نزدیک مشاهده کنم. یک کوچة باریک، بینور، بینام و بنبست بود که در ورودی یک خانة فکسنی دو طبقه به آن باز میشد. یک در چوبی کوتاه و خاکستری رنگ.
به احتمال زیاد کسی که آنروز وارد کوچة کذا شده بود نمیدانست وارد بنبست شده. شاید آدمکشهای ساواک هم نمیدانستند. شهرداری منطقه کوچة کذا را نادیده انگاشته بود! کوچهای بود بشکل «ال» و بیننده را به این توهم دچار میکرد که راه به کوچههای دیگر میگشاید. برای مشاهدة بنبست، الزاماً میبایست وارد کوچه شده به حدود یک متری در خاکستری رنگ برسیم تا متوجه شویم در سمت راست کوچة کذا در چوبی یک خانة زهوار در رفتة دیگر در انتظار نشسته. باری کوچة ساکت و دلگیری بود بین یک خانة محقر و یک مجموعة نسبتاً جدید چهارطبقة آجری با پنجرههای فلزی تیرهرنگ. دیوار سمت راست کوچه کاهگلی و کوتاه بود، دیوار سمت چپ آجری و نسبتاً مرتفع.
وارد کوچه شدم، دهانم خشک شده بود، علیرغم هوای ملایم، احساس سرما میکردم. گوئی پیکان دودی کذا هنوز در برابر کوچه ایستاده، صدای بوق ممتد و صفیرگلولهها هنوز در گوشم طنینافکن بود. به حوالی در خاکستری رسیدم، و با مشاهدة بنبست احساس کردم به تله افتادهام، شتابان از کوچة بینام خارج شدم. و پس از گذشت مدتها، ترسی که آنروز ناگفته و پنهان مانده بود، همچون امواج دریای طوفانی به ذهنام هجوم آورد. این تصویر به همراه پرسشهای بیشمار و بدون پاسخ، مجموعة آزار دهندهای است که مسلماً بسیاری از ایرانیان آنرا میشناسند. این مختصر را گفتیم تا کسانیکه دوران پیش از ظهور خردجال را نزیستهاند بدانند ساواک جمکران در واقع تداوم ساواک پیش از کودتای ننگین 22 بهمن است، که با بهرهگیری از «امدادهای غیبی» روز به روز وحشیتر هم میشود.
برخلاف دروغپردازیهای قلم به مزدها، ساواک هرگز منحل نشد. هستة مرکزی این سازمان یعنی مجموعة خبرچین، آدمکش، بازجو و شکنجهگر بر جای ماند و توسعه یافت. این سازمان جهنمی که دستدردست شهربانی به سرکوب ملتایران اشتغال دارد از حاکمیت ایران دستور نمیگیرد. روسای واقعی این سازمان فرمانبردار بیگانهاند و یکی از وظایفشان انتشار پروپاگاند گلهنواز و تقدسگستر آنگلوساکسونها در میان ایرانیان داخل و خارج از مرزها است. به عنوان نمونه، امروز نگاهی خواهیم داشت به وقوقیة دانشگاه سابق تهران و سخنرانی جواد لاریجانی در دانشگاه امام صادق.
از سخنرانی لاریجانی آغاز میکنیم که به نقل از ایسنا در گویانیوز، مورخ 14 اسفندماه سالجاری انتشار یافته. جواد لاریجانی از غلامبچگان خوب هیزاکسلنسی است و به همین دلیل برای جفنگگوئی وپوچپردازی از استقلال و آزادی کامل برخوردار است. با تکیه بر همین استقلال و آزادی اهدائی ارباب است که پیشخدمت هیزاکسلنسی ادعا میکند عقل و منطق «الهی» وجود دارد، ولی سکولاریسم نافی آن به شمار میرود. مسلم است که سکولاریسم عقل و منطق «الهی» را نفی میکند، چرا که عقل و منطق انسانی است! به فرض محال که عقل و منطق «الهی» هم وجود داشته باشد، در اینصورت انسان نمیتواند چارچوب آنرا شناسائی کرده یا آنرا تعریف کند. پس لاریجانی همچون موسوی «هوایی» مزخرف میگوید. اما مهملبافی امثال هوایی و لاریجانی برای اوپوزیسیونسازی بسیار مفید است. چرا که به این ترتیب بوقهای استعمار میتوانند، حاج فرج دباغ و دیگر اوباش پیروخطامام را «سکولار» معرفی کنند!
لاریجانی که همچون دیگر اوباش برگزیدة کارخانة رجالهپروری در پیوند گ...ز به شقیقه فوق تخصص دارد میگوید، تجربة اسلامی «ما» با جهانگشائی مخالف است، پس «ما» میتوانیم بر اساس دین اسلام زندگی جمعی و فردی را فراهم کنیم. ضمیر دوم شخص جمع به اربابان لاریجانی در لندن و واشنگتن ارجاع میدهد که شیفته و فریفتة «نوکران اسلامگرا»، خداجو و تقدسگسترند. اما منطقاً هیچ ارتباطی بین مخالفت با جهانگشائی و «فراهم کردن» زندگی جمعی و فردی وجود ندارد. کرمهایخاکی هم ادعای جهانگشائی ندارند پس حکومت را به آنها بسپاریم تا برایمان زندگی جمعی و فردی «فراهم» کنند. اولاً حضور این جانور وحشی، یعنی لاریجانی بگوئیم دین زندگی را برای یک ملت فراهم نمیآورد، برای امثال جواد لاریجانی و برادران است که دین «زندگی» فراهم آورده. ثانیاً تجربة اسلامی سرکار و دیگر «فدائیان اسلام» نشان میدهد که اگر اسلام جهانگشائی نمیکند، شما در مقام نوکران اسلامپرست استعمار طی سدة اخیر در خدمت جهانگشایان قرار داشتهاید. کافی است به سوابق پدر محترمتان در عراق مراجعه کنید تا دریابید از مزایای مزدوری موروثی بهرهمند شدهاید. در ثانی مخالفت فرضی سرکار با جهانگشائی چه ارتباطی با ملت ایران دارد؟
اولاً حاکمیت ایران امکان جهانگشائی ندارد، به دلیل اینکه یک حاکمیت وابسته و مفلوک است که در برابر سرکوب ملت ایران و گسترش زمینة چپاول آنگلوساکسونها سرپا نگاهداشته شده. و هر چه این حکومت مفلوکتر و فرسودهتر میشود، رسانههای استعمار از آن تصویر نیرومندتری ارائه میدهند. بحران دستساز هستهای به همین دلیل به راه افتاده بود. حال که این بحران فروکش کرده، گورکنها باید از دشمنی غرب با اسلام بیبیگوزکسازی کنند. اساس تبلیغات گورکنها یک دروغ است. با تکیه بر این دروغ بزرگ، یعنی «دشمنی غرب با اسلام» روضه خوانها نوکریشان برای استعمار غرب را «مبارزه با غرب» مینامند.
در واقع پایه و اساس تبلیغات استعماری ایرانیستیز در داخل و خارج مرزها بر این واژگوننمائی استوار شده. اگر پادوهای استعمار از این دروغ بزرگ محروم شوند، کاخ پوشالی تبلیغاتشان در یک چشم برهم زدن از هم فرو میپاشد. لاریجانی ابتدا تأکید میکند، دین اسلام برای زندگی جمعی و فردی است، سپس میافزاید اگر این تجربه موفق شود، برای جهان غرب خطر بزرگی است، چرا که جهان اسلام در برابر لیبرال دمکراسی ایستاده! بله، هیچکس به این گوسالة ننهحسن نمیگوید، چگونه بر اثبات تجربهای که هنوز به اثبات نرسیده میتوان تأکید کرد؟! لاریجانی پس از این «استدلال» بیابانی با توسل به «اگر»، موفقیت «فرضی» تجربة اسلامی را مانعی در برابر تجاوز غرب معرفی میکند:
«دين اسلام [...] برای افعال جمعی و فردی است [...] اين تجربه اگر موفق شود خطر بزرگی برای جهانگشايی غربی است؛ چون جهان اسلام در مقابل ليبرال دموکراسی ايستاده است[...]»
اولاً این جهان غرب است که از استقرار دمکراسی در کشورهای مسلماننشین ممانعت به عمل میآورد. اگر نوکرید، کور که نیستید! حکومت اسلامی در عراق و افغانستان تحت نظارت ارتش اشغالگر ناتو ایجاد شد. در واقع حکومت جمکران برای حفظ منافع اربابان خود در غرب مانع استقرار دمکراسی در ایران میشود و این عمل را «ایستادگی» در برابر غرب میخواند! به دلیل فروکش کردن بحران دستساز هستهای، نوکران آنگلوساکسونها محور پوچ نوینی برای مبارزاتشان ساخته و پرداختهاند، محوری به نام «مبارزه» با مارکسیسم و غرب! فواید محور کذا، تهی کردن و پوچسازی همزمان کشور و ملت ایران است که جای خود را در این تبلیغات به «پیامبر» میسپارند:
«وقتی میخواهند با ايران مخالفت کنند با پيامبر اسلام مخالفت میکنند، چرا توهين به پيامبر؟ چرا کاريکاتور؟ چرا آيات شيطانی؟ چون آنها فهميدهاند سرچشمه دردسر اينجاست و اين امر همه چيز است[...]»
میبینیم که «همه چیز» همان پیامبر اسلام است که اکنون بجای ایران و ایرانیان هم نشسته، چرا که اربابان لاریجانی میکوشند دارودستة ملاممد خاتمی را، یعنی همانها که در خلخال زن یهودی و نهج البلاغه «دمکراسی» رویت میکنند به عنوان اوپوزیسیون سکولار به ملت ایران حقنه کنند:
«در دوران رياستجمهوری دور هشتم [...] پيامشان[...] اين بود که بايد با مشی سکولار حرکت کنيم و روزنامهها با پول بيتالمال اينها را تبليغ میکردند؛ اين تهاجم فرهنگی است[...]بايد اين معارضه را جدی بگيريم [...] بايد بنای نظام مدنی بر اساس دين اسلام را جدی بگيريم.»
جالب اینجاست که در ابتدای این سخنرانی گوسالهفریب، جوادلاریجانی همه را به واقعگرائی فراخوانده میگوید:
«فهم واقعبينانه از موقعيتمان در دنيا امری بسيار ضروری است [...]»
«فهم واقع بینانه» عبارتی است که مزدوران ایرانستیز از نجف وکربلا وارد کردهاند و مسلماً مورد تأئید بیفرهنگستان گورکنها نیز قرار گرفته. پس بپردازیم به فهم واقع بینانة ساتاس از «ریگی گیت» در وقوقیة امروز. آخوند صدیقی که بولتن ساتاس را روخوانی میکرد، دستگیری ریگی را «امداد غیبی» دانسته، با تکیه بر همین قماش امدادها مرز مفاهیم را مخدوش میکند. ایشان به دلیل حماقت خطبهنویس ساتاس حماسه را با «عجایب» و با «رخداد تاریخی» و امداد غیبی در ترادف قرار میدهند. در نتیجة این جفتکپرانی در عرصة مفاهیم، «تاریخ»، که بنابرتعریف علمی بازتابی است از پویائی انسان در زمان و مکان مشخص مترادف میشود با توهمات زمانگریز مقدس:
«این اقدام حماسهای ماندگار و از عجایب و حوادث تاریخی [...] و یکی از امدادهای غیبی بود.»
سخنان صدیقی در مهرنیوز، مورخ 14 اسفندماه سالجاری منتشر شده. صدیقی روایت دستگیری ریگی را در چارچوب همان ساختار «جیمزرئیل» نقل میکند. از آنجا که تحویل ریگی به گورکنها توسط ایالات متحد رسوائی به بار آورده، جهت ماستمالی افتضاحات، روایت این دستگیری دروغین هر دم پروبال بیشتری میگیرد. تازه امروز معلوم شده که دستگیری ریگی ضربة بزرگی به غرب وارد آورده و قلب امام کذا را از شادی لبریز نموده:
«[با دستگیری ریگی] به پیکرة سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و برخی کشورهای منطقه ضربهای بیسابقه وارد شد[...] دستگیری این شرور قلب امام زمان [...] را شاد کرد[...]»
اگر امکان دارد ما میخواهیم بدانیم آخوند صدیقی شادی قلب امام کذا را از کجا تشخیص دادهاند! میدانیم که امام ایشان غایباند! مگر اینکه حضرت «حاضر» باشند و به ما نگفتهاند، شاید هم از ته چاه جمکران برای ساتاس «اسام اس» زدهاند؛ یا اینکه امکان دارد امام غایب با حجتالاسلام «هوایی» در هوا ملاقات کرده و قلب شادشان را به هوایی نشان داده باشند. بگذریم! خارج از «ریگی گیت»، صدیقی به اختلافات قومی در ایران نیز اشاره کرده و میگوید، خمینی یک «نسخة قرآنی» برای حل این مشکل ارائه داد که مفید به فایده بود!
البته تا آنجا که ما به یاد داریم به محض ظهور خردجال دولت خیابانی شیخ مهدی سرکوب نظامی اقوام ایرانی را آغاز کرد. شاید صدیقی آنزمان در چاه جمکران زندگی میکرد، چرا که پیشرفت را در پسرفت و بازگشت به گذشته میبیند:
«در زمان طاغوت این اختلاف در ميان فارس و ترک، بلوچ و کرد و ديگر فرقهها بر پا ميشد ولي با نسخههاي قرآنی امام راحل تا حدود زیادی علاج شد [...] دنياي اسلام براي اينکه از قافله عقب نماند، در راستاي پيشرفت راهي جز بازگشت به اسلام [...] ندارد.»
این بخش از ترهات صدیقی با کد: 994641 در حنازرچوبه مورخ 14 اسفندماه سالجاری انتشار یافته، و اختصاصی است! صدیقی همچنین تأکید فرموده که قرآن کاملترین کتاب آسمانی است چرا که در قرآن چنین آمده! بله از روباه پرسیدند شاهدت کیست، گفت دمم:
«بر اساس نص صریح قرآن، پیامبر [...] آخرین پیامبر و قرآن [...] کاملترین کتب آسمانی و دین این پیامبر نیز جامعترین ادیان الهی است»
تردیدی نیست که صدیقی درست میگوید، چرا که پروپاگاند سازمان سیا هم جز این نگفته. و اما در انتهای مطلب بازگردیم به ماجرای ترور المبحوح که همچون ریگی گیت هر روز بر شاخ و برگ آن افزوده میشود. وزیر کشور امارات تاکنون 27 نفر از جمله بنیامین نتانیاهو را به شرکت در این جنایت متهم کرده، میگوید دو تن از متهمان هم به ایران گریختهاند!
بهتر است به یاد داشته باشیم که همة این مهملبافیها از یک منبع واحد سرچشمه میگیرد: چشمة جوشان بیشرمی و وقاحت آنگلوساکسونها. امروز گوردون براون، نخست وزیر انگلستان در دادگاهی که برای رسیدگی به تهاجم نظامی به عراق بر پا شده فرمودند، «حمله به عراق تصمیم خوبی بود و دلائل خوبی داشت.»
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت