دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۸


هشت مارس!
...
هرگز آرزو نکرده‌ام
[...]
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده‌ام

روز 8 مارس، روز کنیزکان و زنان اندرون نیست. 8 مارس روز «خواهران» و مادران تحت قیمومت پدر هم نیست. هشتم مارس، روز جهانی زن است، زن نه در مقام موجودی تحت قیمومت مرد، و نه در جایگاه بنده و برده و همسر و خواهر، که در مقام «انسان» برخوردار از «حق انتخاب آزاد.»

روز 8 مارس 1979، یادآور خاطرات ناخوشایندی است که هرگز از ذهنیت تاریخ معاصر ایران زدوده نخواهد شد. و مسلماً گروه کوچکی که در این روز دست به راهپیمائی زدند خاطرة هولناک آن را هرگز از یاد نخواهند برد. در چنین روزی بود که در قالب «باورهای مردم» و «اعتقادات اکثریت»، توحش و خشونت استعمار حاکم بر ملت ایران با همکاری اوباش وابسته به نیروهای انتظامی چهرة‌ واقعی و پلید خود را به نمایش گذارد. توحش و خشونتی که از سوی تمامی گروه‌های سیاسی کشور به خوبی «تحمل» شد و هیچکس در محکومیت آن سخنی بر زبان نیاورد.

حدود ساعت 10 صبح وارد دانشگاه تهران شدم، در برابر در جنوبی دانشگاه گروهی تجمع کرده بودند، به این گروه پیوستم و در کنار یک خانم میانسال ایستادم. موهای کوتاه بلوطی داشت، همرنگ چشم‌های‌اش. کت‌ودامن سرمه‌ای پوشیده بود و مرتب ساعت‌‌اش را نگاه می‌کرد. قرار بود ساعت 10 از دانشگاه خارج شده به طرف میدان شهیاد راهپیمائی کنیم، ولی در دانشگاه را باز نمی‌کردند! هنوز یک ماه از کودتای پرشکوه و عمر دولت «خیابانی ـ‌ مردمی» شیخ‌ها نمی‌گذشت، ولی توگوئی پایه‌های بارگاه خلافت هزارة سوم از تجمع گروه اندکی زنان مخالف‌خوان به لرزه درآمده، چرا؟ چون این گروه اندک برخلاف انبوه زنانی که دو سه روز خیابان‌های تهران را اشغال کرده و در برابر نخست‌وزیری و دادگستری «جیغ» می‌کشیدند، روز جهانی زن را برای راهپیمائی انتخاب کرده بود. روزی که نه با زینب و فاطمه ارتباط داشت، نه با اسلام و مسیحیت و یهودیت و نه با اردوگاه شرق. اشکال اصلی از همینجا ناشی می‌شد! پای مقدسات و ایدئولوژی‌هائی که در سایه‌شان می‌توان ملت‌ها را به خواب خرگوشی فروافکند در میان نبود. در نتیجه، هیچ یک از گروه‌های سیاسی، علیرغم تمامی اهن‌وتلپ‌ها و ادعاها از این راهپیمائی حمایت نمی‌کرد، و به همین دلیل گروه کوچک زنان را در دانشگاه تهران، که به گفتة همین اوباش و سیاست‌بازان «سنگر آزادی» به شمار می‌رفت، زندانی کرده بودند.

حدود ساعت 11 از همان خانم میانسال پرسیدم، «ببخشید، شما می‌دونین چرا در و باز نمی‌کنن؟» با تمسخر گفت، «حتماً امام‌شون اجازه نداده.» سرانجام در «سنگر آزادی» گشوده شد، ما به راه افتادیم و همینکه پای به خیابان شاهرضا گذاشتیم‌، ‌ از سوی گلة «مردم» خشمگین مورد استقبال قرار گرفتیم! همان اوباش چماق‌کش حکومت اسلامی که با سنگ، چوب و بطری شکسته در پیاده ‌روی شمالی خیابان ما را گام به گام همراهی می‌کردند. با این وجود به زنجیرة مردان محافظ تظاهرات نزدیک نمی‌شدند، چرا که گشت‌های کمیتة «اسلام و مسلمین» جهت خودشیرینی در برابر «خبرنگاران خارجی» در سمت جنوبی خیابان پا به پای ما در حرکت بود. البته عربدة دلنشین و شعارهای دل‌نواز اوباش ساواک که یک ماه تمام وقت داشتند ریش در بیاورند و آیة قرآن نشخوار کنند بخوبی به گوش می‌رسید. اما فرمان حملة «قهرمانان» جهان اسلام به یک گروه زن بی‌دفاع هنوز از سوی خلیفه‌گری جهان اسلام در ساواک صادر نشده بود!

به محض اینکه قطعنامة پایانی در میدان شهیاد قرائت شد، پاترول‌های کمیته خبرنگاران خارجی را جمع آوری کرده، همراه با رسانه‌های «ارباب» صحنه را ترک گفتند و تظاهرکنندگان را در برابر اوباش مسلح به سلاح سرد برجای گذاشتند! لات‌های مسلح حکومت امام زمان با در هم شکستن زنجیر محافظان به راهپیمایان حمله‌ور شدند. بله، به همین دلیل است که از تهاجم وحشیانه به تظاهرات 8 مارس 1979، تاکنون هیچ گزارشی تهیه نشده. علیرغم نشانه‌های آشکار تهاجم قریب الوقوع به راهپیمایان، همة خبرنگاران صحنه را ترک کردند تا غرب بتواند چهرة واقعی حکومت خیابانی خردجال را از چشم جهانیان پنهان نگاه دارد و افکار عمومی در پایتخت‌ کشورهای «متمدن» فقط شاهد «آزادی تظاهرات» در حکومت اهدائی‌ ارتش ناتو به ملت ایران باشد.

و اما برخلاف ادعای رسانه‌ها، راهپیمائی 8 مارس 1979، فقط برای مخالفت با حجاب نبود، ما با حاکمیت آخوند و تحمیل مقدسات دین بر جامعه مخالف بودیم و هستیم. 31 ‌سال پیش در چنین روزی گروهی از زنان ایران در مخالفت با حکومت مقدس و نه فقط بر ضد حجاب، راهپیمائی کردند. مخالفت با پوشش اجباری نخستین گام ما در راه تأکید بر حقوق انسانی‌مان بود. مطالبات ما هیچ ارتباطی با مطالبات «اکثریت مردم»، مطالبات توده‌ها و باورهای تل منطق‌ستیز دین‌فروشان نداشت، مطالبات ما دمکراتیک بود،‌ و «تاریخ» به حقانیت مواضع و حرکت ما گواهی داد.

روی خاک ایستاده‌ام
تا ستاره‌ها ستایش‌ام کنند
تا نسیم‌ها نوازش‌ام کنند
(فروغ فرخزاد)




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت