جمعه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۹

این گروه شوم!
...

«میرزا ملکم خان در رسالة ندای عدالت می‌گوید [...] این گروه شوم که به جز هرج و مرج امور و پرورش حماقت دیگران هیچ وسیله زندگی ندارند؛ همینکه در دایرة ‌سلطنت اسم قانون می‌شنوند، فریاد می‌کنند، ای شاه! این چه کفر است؟ چه قانونی بهتر از امر مبارک شاهنشاهی؟ [...] چرا از رسوائی‌های قانون که فرنگستان را ذلیل ظلمت ساخته عبرت نمی‌گیری؟»
منبع: فکر آزادی و مقدمة‌ نهضت مشروطیت

«بی‌بی‌سی» برای لشکرکشی خیابانی 11 اسفندماه سالجاری فراخوان داده، و هیلاری کلینتن هم با صدور یک بیانیة‌ ابله‌پسند زبان به تحسین تظاهرکنندگان ایرانی گشوده. همزمان با این پروپاگاند مهوع، دیوید کامرون در خلیج فارس نفس‌کش می‌طلبد و سریال «طفلان مسلم» در رادیوفردا و بی‌بی‌سی به اجرا درآمده. طفلان مسلم،‌ فرزندان موسوی و شیخ کروبی سخت نگران حال و احوال پدران‌ خودفروخته‌شان شده‌اند! همان‌ پدرانی که آن‌ها را در راستای سیاست استعماری تبدیل مزدور به قهرمان، همچون مصدق در انزوای رسانه‌ای قرار داده‌اند! پس جای تعجب نیست که سگ‌های‌ هار استعمار نیز موسوی و کروبی را بهانة سرکوب مخالفان حکومت توحش قرار دهند.

ارتش ناتو مشابه همین شرایط را در لیبی به وجود آورده تا حضور نظامی خود را در اینکشور توجیه کند. به عبارت دیگر، آنگلوساکسون‌ها سناریوئی مشابه سناریوی لیبی برای ایران تدارک دیده‌اند. روند کار همان است که در لیبی شاهدیم: صدور فرمان کشتار غیرنظامیان و همزمان اعتراض به نوکرشان قذافی، به عنوان مسئول کشتار! در چنین وانفسائی است که قذافی «خود را با ملکة انگلستان به قیاس می‌کشد!» در هر حال، امروز دارائی‌های «ملکه معمر» توسط سوئیس مسدود شد و اعضای ناتو برای دخالت نظامی در کشور مصیبت زدة لیبی گرد هم ‌آمدند. خلاصه، تحولات کشورهای مسلمان‌نشین، اگر دخالت ناتو را در پی داشته باشد جز فاجعه هیچ نتیجه‌ای به بار نخواهد آورد؛‌ نمونه‌های ‌ایران، عراق و افغانستان در برابر ماست.

عربده‌جوئی نخست وزیر انگلستان در قطر، ‌ سفر قریب‌الوقوع اردوغان به کویت، انتشار منشور ابله‌پسند «جنبش سبز»، و بازارگرمی «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا برای مهدی‌کروبی و میرحسین موسوی نشان می‌دهد که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک دست از «اسلام عزیز» و جیره‌خواران وفادارشان نخواهند شست، چرا که بدون حاکمیت ابهام در ایران هرگز «قانون‌شکنی» و یکجانبه‌گرائی در داخل و خارج مرزها توجیه‌پذیر نمی‌شود. اما گسترش این شرایط پرسود نیازمند براندازی و کودتا،‌ یا بهتر بگوئیم مستلزم تحقق انقلاب‌های «مردمی» است. اینچنین بود که ارتش سرکوبگر لیبی در یک چشم برهم زدن در کنار «مردم» قرار گرفت. در ادامة همین برنامة مهیج قرار بود معمر قذافی جنایتکار هم به آغوش هوگو چاوز پناه ببرد، و روز از نو، روزی از نو! اما شکست این طرح سرشار از نبوغ، معمر قذافی جنایتکار را به «ملکة انگلیس» تبدیل کرد.

معمر قذافی که با شعار «نه شرقی، نه غربی»، عمری را به نوکری برای انگلستان گذرانده، پس از آنکه «انقلاب» ارتش ناتو، یعنی برنامة‌ تعویض صورتک استعمار با شکست روبرو شد، به ناچار سر از سوراخ بیرون آورده و همچون گذشته‌ها هذیان‌گوئی آغازیده. قذافی که در نخستین روزهای «انقلاب» همچون «عین دوازدهم» ناپدید شده بود و «صاحب بوق» از فرار او برای‌مان قصه‌ها می‌گفت، ناگهان ظهور مجدد فرموده و پس از وراجی مفصل در مورد مبارزات ضداستعماری نیاکان‌اش اعلام داشت، «تا آخرین نفس برای پیروزی انقلاب می‌جنگم!» بله، قذافی هم مانند خمینی و خامنه‌ای «انقلاب» کرده و انقلاب‌اش را رها نخواهد کرد. البته پریشان‌گوئی قذافی به این مختصر محدود نماند. «رئیس جمهور» لیبی اعلام داشت ما هیچ خشونتی اعمال نکرده‌ایم، «القاعده» به مخالفان ما داروهای روان‌گردان خورانده و ... و خلاصه قذافی آنقدر جفنگ گفته که حتی اهالی مهرنیوز هم مزخرفات‌اش را مضحک یافته‌اند.

مهرنیوز،‌ مورخ 5 اسفندماه 1389 در مطلبی تحت عنوان، «اظهارات مضحک قذافی» می‌نویسد، رئیس جمهور لیبی می‌گوید، «من هم مثل ملکة انگلیس هیچ قدرتی ندارم و مسئول کشتار و تخریب هم نیستم.» البته در اینکه قذافی، همچون افراد صغیر و مهجور فاقد هرگونه مسئولیتی باشد تردیدی نداریم! همة‌ مقامات قدرقدرت جهان اسلام از جمله مقامات حکومت جمکران همچون قذافی بی‌مسئولیت بوده و هستند. اظهارات بیشرمانة زهراخانوم را که فراموش نکرده‌ایم؛ عیال میرحسین موسوی در مورد کشتار زندانیان سیاسی گفته بود، «میرحسین موسوی و علی خامنه‌ای [یعنی نخست وزیر و رئیس جمهور حکومت اسلامی] از این فجایع خبر نداشتند!» می‌بینیم که قذافی هم عین خودشان است، و چندان بی‌ربط نمی‌گوید. در واقع امثال قذافی، میرحسین موسوی و ... و شیخک‌های خلیج فارس مسئول نیستند، مترسک‌اند؛ اینان فقط در برابر ارباب مسئولیت دارند و بس. شاید به همین دلیل باشد که «منشور دوم جنبش سبز» در تاریخ سوم اسفندماه سالجاری، یعنی در سالروز کودتای کلنل آیرون‌ساید انتشار یافته. پیش از ادامة مطلب یک پرانتز بازمی‌کنیم تا فرازهائی از این منشور ابله‌فریب را بررسی کنیم.

نویسندگان منشور کذا که همچون دیگر شارلاتان‌ها مخاطب را ابله پنداشته‌اند، درست مانند امام دجال‌شان با توسل به مفاهیم فریبنده و مبهم خود را در جایگاه ملت ایران قرار داده‌اند. پس جای تعجب نیست که منشور مهوع‌شان نیز با «کلام الهی» آغاز شود. خلاصه حضرات می‌گویند، «بسم‌الله الرحمن‌رحیم، جنبش ما فراگیر است، ما خواهان عدالت و آزادی و احقاق حقوق ملت هستیم حال آنکه مخالفان ما کودتاچی و دروغ‌سالار هستند و معنویت و اخلاق را به دست فراموشی سپرده‌اند.» بله، همچنانکه می‌بینیم اوباش سبز در سنگر «حق» مستقر شده و هر کس با اینان مخالفت کند، الزاماً در جبهة کفر و باطل و ظلم و ستم قرار می‌گیرد. از هنگامیکه برنامة تهاجم نظامی به ایران و تجهیز حکومت‌ جمکران به سلاح هسته‌ای با شکست روبرو شد، لشوش و اراذل و اوباش جیره‌خوار کارخانة رجاله‌پروری مدافع حقوق انسانی از آب درآمدند. جالب اینجاست که لات‌الله در چارچوب بی‌دروپیکر قانون اساسی حکومت اسلامی چنین حقوقی را رویت کرده:

«[...] جنبش سبز با پای بندی به اصول و ارزش‌های بنیادین انسانی، اخلاقی، دینی و ایرانی [...] خود را منتقد و پالایشگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران [...] می‌داند و [...] حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رأی مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد[...]»

با در نظر گرفتن اراجیف فوق می‌باید یک نکته را یادآور شویم؛ منشور اوباش سبز بر محور ایجاد «تزلزل» و ابهام تنظیم شده و روند ایجاد ابهام همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، تناقض‌گوئی و مرزشکنی است. به عنوان نمونه، زمانیکه از قول حاج فرج دباغ می‌نویسند، «به خدا سوگند، خدا نیست»، همین ابهام در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود! یا وقتی ادعا می‌کنند در چارچوب قانون اساسی انسان‌ستیز حکومت جمکران حقوق انسانی رعایت می‌شود، و سپس می‌گویند، «قانون اساسی تغییرناپذیر نیست، و هر ملتی حق دارد، قوانین خود را اصلاح کند» همین ابهام به مخاطب تحمیل می‌شود. در صورتیکه برخلاف ادعای اوباش سبز هیچ ملتی حق ندارد در کمال آزادی و امنیت و غیره، بر علیه مبانی «اعلامیة جهانی حقوق بشر»، مقررات و قوانین انسان‌ستیز تدوین کند! گویا موسوی و کروبی، پیشخدمت‌های هیزاکسلنسی این نکتة پیش‌پاافتاده را فراموش کرده‌اند که چنین مزخرفاتی به هم می‌بافند:

«[...] قوانین کشوری و از جمله قانون اساسی، متونی همیشگی و تغییرناپذیر نیستند. هر ملتی این حق را دارد که [...] به اصلاح قوانین جاری اقدام کند. اما [...] تنها تغییر و اصلاحی در قانون اساسی واقعی و مورد پذیرش است که در فضائی امن و آزاد و [...] با مشارکت همة اقشار [...] و با پرهیز از تصلب و انحصارگرایی و زورگویی صورت پذیرد[...]»

برخلاف ادعای نویسندگان این منشور مضحک، قانون اساسی حکومت اسلامی تغییرناپذیر است، چرا که پنج اصل اساسی آن بر اصول دین اسلام و مذهب شیعی‌مسلکان استوار شده! اگر می‌توان اسلام را تغییر داد، و یا شیعی‌مسلکی را جابجا کرد، این به اصطلاح «قانون اساسی» را هم می‌توان تغییر داد. پیش از یاوه‌گوئی و مزخرف‌بافی بهتر است این به اصطلاح «قانون اساسی» را مطالعه کنید، تا بیش از این مضحکة خاص و عام نشوید. شعارهای پوچ «عزت و کرامت» و اظهارات ابلهانه نظیر «سیاست خارجی عقلانی» و «عزت‌مند» را هم می‌توانید قاب کرده به دیوار همان خانه‌های «امنیتی‌تان» بکوبید. بهتر است «مقامات» حکومتی که طی سه دهة اخیر وزارت امورخارجه‌اش تحت نظارت ارتش ناتو به برده‌فروشی و قاچاق مواد مخدر مشغول بوده، از این گ...خوری‌ها نکنند! اگر سیاست انگلستان در منطقه شکست خورده و سیر قهقرائی می‌پیماید، مزدوران‌اش نمی‌توانند هوچی‌گری دوران مصدق را بازتولید کنند؛ «جنگ سرد» به پایان رسیده. به همین دلیل کودتای سایمون‌گاس نیز در تهران شکست خورد! روزگار افلاس فرا رسیده؛ مگر نمی‌بینید «بی‌بی‌سی» حاج فرج دباغ، ‌فیلسوف‌نمای جمکران را دوباره از قفس بیرون کشیده؟

هم‌میهنان گرامی! لجن‌پراکنی نوین حاج فرج‌دباغ و بیانیة ابله‌پسند «جنبش سبز» را از دست ندهید! در پی شکست «انقلاب مردمی» ارتش ناتو در لیبی، آنگلوساکسون‌های دو سوی‌ آتلانتیک به وصله‌زدن لباس‌های پوسیده‌شان روی آورده‌اند. از سرهنگ قذافی اسلام‌پناه آغاز کنیم که مبهمات قرآن را «قانون اساسی» لیبی معرفی می‌کرد و ناگهان پسرش فریاد مخالفت با اسلام‌گرایان سر داده؟ از نوحه خوانی حاج فرج دباغ سخن به میان آوریم، یا از تغییر جنسیت معمر قذافی؟ از هر کجا شروع کنیم، تفاوتی نخواهد کرد؛ خانه از پای بست ویران است! به عبارت دیگر ردای حضرات پوسیده و امکان وصله پینه وجود ندارد! وصله زدن به ردای پوسیده، فقط نشان افلاس نیست، میزان حماقت را نیز آشکار می‌کند! چرا که دوخت و دوز و اصولأ هرگونه کش‌ و واکش و تماس با پارچة پوسیده، تاروپود آنرا سریع‌تر از هم می‌گسلد. اما به مصداق، نرود میخ آهنین در سنگ،‌ گوش استعمار نیز به این حرف‌ها بدهکار نیست.

آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک هم صدا با جیره‌خواران‌شان در کشورهای مسلمان‌نشین، از یک‌سو ذکر «مردم» گرفته‌ و برای این «مردم» اشک تمساح می‌ریزند، و از سوی دیگر سرکوب ملت‌ها را گسترش می‌دهند. به عنوان نمونه، حضرات آشکارا از تجاوز اسرائیل به فلسطین و تداوم شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی حمایت می‌کنند، و از سوی دیگر خود را مخالف سرکوب «مردم» می‌نمایانند. امروز نمایش مهوع تزویر و دوروئی اعضای ناتو را در مورد اسرائیل و لیبی شاهدیم.

سوزان رایس، نمایندة آمریکا در سازمان ملل برای توجیه وتوی قطعنامه‌ای که یکجانبه‌گرائی اسرائیل را محکوم می‌کرد گفته: «اگر این قطعنامه را وتو نمی‌کردیم، روند صلح پیچیده‌تر می‌شد!» به عبارت دیگر می‌باید بپذیریم که، قانون‌شکنی اسرائیل و نقض حقوق مسلم فلسطینی‌ها که همان گسترش تنش و بحران در منطقه‌ است، روند صلح را سهل و آسان می‌کند! پس منطقاً این «روند صلح» نمی‌تواند هیچ ارتباطی با صلح داشته باشد؛ این روند جنگ و بحران است که واژگون‌نمایان دو سوی آتلانتیک و شرکای شارلاتان‌شان بر آن «روند صلح» نام نهاده‌اند. حال آنکه در چارچوب حقوق انسان‌محور معاصر، نقض حقوق انسانی ملت‌ها و گسترش بحران و تنش هرگز دستیابی به «صلح» را میسر نکرده و نخواهد کرد. ولی فلسطین تنها نمونة نقض حقوق ملت‌ها نیست؛ ایالات متحد در کشور یوگسلاوی سابق نیز از همین سیاست «مقدس» پیروی می‌کند.

گاوچران‌ها و شرکای‌شان سرکوب مخالفان حکومت در کشور «آلبانی» را به سکوت برگزار کردند، چرا که این مخالفان سوسیالیست هستند و در قاموس الاغ‌های طویلة مک‌کارتی خون‌شان «حلال» شمرده می‌شود! اعضای طویلة مقدس مک‌کارتی همچنین مخالفان دولت کوسوو را نادیده می‌گیرند،‌ چرا که دارودستة «هاشم تاچی» در خدمت سیاست آمریکا بوده و هست، در نتیجه همة جنایات‌اش «حق مسلم» به شمار می‌رود. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم این «حق» با حق‌ و حقوق انسانی در مفهوم معاصر آن در تضاد قرار می‌گیرد، زیرا که «انسان‌ستیز» و چارچوب‌شکن است. روشن‌تر بگوئیم رهبران مفلوک جنبش پوسیدة سبز نیز همچون «هاشم تاچی» در «سنگر حق» نشسته‌اند. از اینرو یانکی‌ها همه روزه برای آراستن چهرة کریه این جنبش هزارپاره و رهبران کودن و جنایتکارش شیپور برکشیده برای‌مان در «صوراسرافیل» می‌دمند؛ ‌ پذیرش «واقعیات» با منافع «صاحب بوق» در تضاد قرار می‌گیرد!

از شما چه پنهان پرسوناژ اصلی «علویه خانم» هم حاضر به پذیرفتن واقعیت نیست! در «عبدالله‌آباد»، علویه تمام تلاش خود را به کار می‌برد تا همخوابگی با کرمعلی را منکر شود. علویه با هتاکی، رجزخوانی، تهدید، ابراز عجز، برچسب زدن به دیگران و توسل به دروغ و سوگند به مقدسات واقعیت را انکار می‌کند:

«[...] من سید وامونده[...] دروغ که نمی‌تونم بگم [...] حوالت رو میدم به حضرت رضا [...] به جد مطهرم اگه من با کرمعلی راه داشته باشم [...]»
منبع: «علویه خانم»

شیوة عمل «صاحب بوق» به عملکرد پرسوناژ علویه شباهت عجیبی دارد! صاحب بوق نیز هر گاه به افلاس می‌افتد، ضمن عربده‌جوئی، قلادة ‌سگ‌های وفادارش را برای لجن‌پراکنی، و گستردن بساط روضه و زوزه و تزویر می‌گشاید. از اینرو همزمان با سرکوب مخالفان قذافی در لیبی، دگر بار حاج فرج دباغ را از قفس بیرون کشیده‌اند و یک متن مزورانه و سرشار از بلاهت نیز به نام «منشور دوم جنبش سبز» منتشر کرده‌اند.

گویا مستر دیوید کامرون که مسلماً برای حمایت از دمکراسی به مصر سفر کرده‌اند، در لیبی به اهداف مقدس‌شان دست نیافته‌ باشند! به همین دلیل معمر قذافی که طی دو سه روز موش شده و خفقان گرفته بود و هر روز شیپورهای استعمار شایعة فرارش را به این شهر و آن کشور پخش می‌کردند، ناگهان تبدیل شد به «شیر ژیان» و با چتر در برابر دوربین‌ها ظاهر شده و سخنرانی کرد! بله، پس از اینکه برنامة کودتای اسلامی در لیبی شکست خورد، جناب سرهنگ را از سوراخ بیرون کشیدند تا دمی برای ارباب بجنباند و هارت و پورتی برای ملت لیبی بکند که یک‌وقت پشت سرش نگویند، «چون ک...ن نداره، تیزی در نمی‌کند و بادی از او صادر نمی‌شود!» بین خودمان بماند، این سخنان حکیمانه مسلماً باید از «عین ششم» باشد که به ادعای مهرنیوز یک «مکتب عظیم علمی» بنیان نهادند و می‌گویند، ‌ «شیعة جعفری» از اختراعات ایشان است! در هر حال اهمیتی ندارد!

مهم این است که مسلمین و به ویژه شیعیان بدانند و آگاه باشند که اگر هر از گاه بادی در نکنند، برای‌شان حرف در خواهند آورد و پشت سرشان می‌گویند، «مسلمین ک...ن ندارند!» حال آنکه چنین نیست! مسلمین در صدور باد، یا بهتر بگوئیم در امر مقدس گ...زیدن، سرآمد جهانیان‌اند. به قول راوی «توپ مرواری»، اسلام است و یک وجب پائین‌تنه. اگر این یک وجب پائین تنه را از «اسلام» بگیریم، تمام این بنای مقدس فرو می‌ریزد. حاج فرج دباغ را آورده‌اند که اهمیت و تقدس پائین تنه را یادآوری کنند. کافی است به نامة شیوای حاج فرج دباغ در بی‌بی‌سی نگاهی بیاندازیم. ایشان ضمن الصاق برچسب «کفر» به حکومت اسلامی، پایین تنة صبیه‌شان را از یک‌سو به امام محمد غزالی وصله کرده، ‌ و از سوی دیگر وجود و عدم وجود خداوند را در گرو «احترام» به همین پائین‌تنة‌ مقدس قرار داده‌اند! به زبان ساده‌تر، هر کس «نوامیس» داماد حاج‌فرج دباغ را به زیر سئوال برد، «کافر» است و توهین به نوامیس شبه‌فیلسوف جمکران عدم وجود خداوند را نیز به اثبات خواهد رساند! خلاصه «بی‌بی‌سی» با انتشار «تهوع‌نامة» حاج‌فرج‌دباغ گام بلندی در مسیر اعتلای اسلام و گسترش ابتذال و تقدس برداشت و از این نظر می‌باید کارفرمایان شیخ ‌صادق صبا مورد تقدیر قرار گیرند.

باری، از اصل مطلب، یعنی از «صدوریدن باد» دور نشویم. اگر نگاهی به افاضات مسلمین و مسلمات بیاندازیم خواهیم دید که «خواهران» و «برادران» در تیزیدن گوی سبقت از قاطران چموش هم ربوده‌اند؛ به ویژه در عرصة سیاست که عین دیانت‌شان «بادی» است. بی‌جهت نیست که شیعی‌مسلکان همیشه بر آب گ...زیده‌اند! به عنوان نمونه همین اوباش سبز را در نظر بگیریم که با حمایت وزارت کشور به عربده‌جوئی در خیابان مشغول‌اند و مرگ بر خامنه‌ای می‌گویند. روشن‌تر بگوئیم «مرگ خامنه‌ای» از مطالبات اصلی اینان است، حال باید ببینیم اگر علی‌خامنه‌ای بمیرد، حضرات چه خاکی بر سرشان خواهند ریخت؟!

این یک پرسش منطقی است که پاسخ غیرمنطقی آنرا می‌شناسیم! اگر خامنه‌ای بمیرد، فعلة فاشیسم بلافاصله با یک یا چند شعار پوچ دیگر به عربده‌جوئی در خیابان ادامه خواهند داد. دوران امام روشن‌ضمیر موسوی را که فراموش نکرده‌ایم! به محض اینکه «شاه رفت»، چندین شعار ابلهانه‌تر بجای «مرگ بر شاه» نشست:‌ «مرگ بر آمریکا»، «جنگ، جنگ تا پیروزی»، «می‌جنگیم، می‌میریم، سازش نمی‌پذیریم»، «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد»، «مرگ بر لیبرال»، «مرگ بر سازشکار»، «‌مرگ بر ضد ولایت فقیه»، «مرگ بر...» مسلماً اگر زمین از وجود پلید خامنه‌ای پاک شود، اراذل محفل سبز دست‌خالی نمی‌مانند، و با توجه به پروپاگاند ساواک طی آشوب‌های سال گذشته، می‌توان حدس زد که شعار لات و اوباش سبز بر «روسیه» متمرکز شود و بجای «مرگ بر آمریکا» شعار زیبای «مرگ بر روسیه» ورد زبان‌شان گردد. و اما اشکال اصلی شعار «مرگ بر روسیه» این است که از نظر جغرافیائی روسیه همسایة‌ ایران به شمار می‌رود و اگر هیچ منافع مشترکی با ما نداشته باشد، منطقاً در امنیت مرزها منافع‌اش با ما مشترک است؛ البته منطقاً! چرا که سیاست ایران را استعمار تعیین می‌کند، استعمار منطق‌ستیز است و «منافع استعمار» با منافع ملی در تقابل کامل قرار دارد؛ از اینرو منافع استعمار بجای منافع ملی ایران می‌نشیند و شعار «مرگ بر روسیه» ورد زبان‌ها می‌شود.

این است ریشة شعار «مرگ بر روسیه» که در ارتباط ملت ایران با «منطقة نوروز» هم ایجاد انسداد خواهد کرد. همچنانکه شاهدیم روابط اقتصادی حکومت مستقل جمکران با امارات، بحرین، ترکیه، پاکستان و به ویژه با کارگزار یانکی‌ها، یعنی دولت چین بسیار عاشقانه است، حال آنکه ارتباط ما با کشورهای حاشیة خزر چندان تعریفی ندارد. به عنوان نمونه، گسترش خطوط راه آهن ایران که «منطقاً» می‌باید به راه آهن روسیه متصل شود به دولت چین واگذار شده! دلیل هم روشن است؛ مائوئیست‌ها افتخار کارگری برای عموسام را دارند و به همین دلیل با اسرائیل روابط ویژه‌ای بر قرار کرده‌اند، روابطی که هرگز مورد اعتراض دولت طالبان‌پرور و اسلام‌پرست پاکستان قرار نگرفته و نخواهد گرفت! پس بگذریم و بازگردیم به فریادهای گوشخراش دیوید کامرون که در رادیوفردا انعکاس مناسبی یافته!

در گلشن عشق بدقماریم
ک...ن سوخته‌های روزگاریم

دیوید کامرون که راهی مصر شده بود، گویا در سازمان دادن به کودتای مردمی قذافی ناکام ماند، در نتیجه وقتی به قطر رسید، نفس‌کش‌طلبی آغاز کرده، ذکر «تحریم اقتصادی» گرفت! نخست‌وزیر بریتانیا از آنجا که نمی‌تواند اتحادیة اروپا را به صورت یکپارچه برای اعمال تحریم‌های یکجانبه بسیج کند، «داوطلب» می‌پذیرد! به گزارش رادیوفردا، مورخ 5 اسفندماه 1389،‌ نخست وزیر بریتانیا اعلام داشت، ایران هیچ دوستی ندارد، در بن‌بست قرار گرفته و لازم است تحریم‌های جدیدی بر علیه اینکشور اعمال شود:

«دیوید کامرون، [برای اعمال تحریم‌های جدید خواستار ائتلاف داوطلبانة اعضای اتحادیة اروپا شد.] کامرون گفت، ایران [...] می‌رود که تبدیل به کشوری مطرود، بدون دوست و بدون پول بشود[...] بریتانیا و شرکای بین‌المللی‌اش آماده مذاکره هستند ولی [...] ما هم‌چنان راه‌هائی را برای افزودن بر فشارها خواهیم یافت[...]»


این سخنان گهربار که در «قطر» بر زبان دیوید کامرون جاری شده، سوزش بسیار شدید کپل مقدس ایشان را بازتاب می‌دهد. اگر انگلستان، یعنی حامی اصلی تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی آمادة مذاکره است، پس اعمال فشار به ایران چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ دلیل اعمال تحریم را خود کامرون فاش کرده. چشم امید نخست وزیر بریتانیا به ساواک جمکران و اوباش سبز است. ایشان می‌پندارند با هارت‌وپورت در خلیج فارس می‌توانند موسوی و کروبی، نوکران وفادارشان را به عنوان رهبران اوپوزیسیون به ملت ایران حقنه کرده، در سواحل خزر لنگر بیاندازند:

«آن‌ها تحت تحریم‌های بین‌المللی قرار دارند و اقتصادشان ضعیف و آسیب‌پذیر است [...] رژیم تنها از طریق سرکوب مخالفان سیاسی خود است که برپا مانده ‌[...]»

ارواح شکم‌تان! واردات قاچاق از امارات را نمی‌بینید؟ حتماً نخست وزیر بریتانیا بین حکومت جمکران و شیخک‌های «قطر» و امارات تفاوت قائل هستند! شاید شیوخ امارات و قطر نیز همچون قذافی دگردیسی یافته و یک پا «ملکة انگلستان» شده باشند! حتماً دولت قطر که سر پا مانده، به این دلیل است که هم اقتصاد شکوفا دارد، هم محبوب توده‌هاست! یا اینکه دولت کویت که با سقوط چندان فاصله‌ای ندارد، هرگز به سرکوب مخالفان نپرداخته و ... و چرا راه دور برویم؟ دیوید کامرون در مورد دولت قذافی چه می‌گوید؟! مگر این قصاب روان‌پریش متحد بریتانیا نبوده؟ چرا! ولی از آنجا که برنامة ناتو برای «کودتای مردمی» بر علیه قذافی با شکست روبرو شده، این سازمان برای حضور نظامی در لیبی خیز برداشته و قذافی ادعا کرده، مقام‌اش مانند الیزابت دوم «تشریفاتی» است:

«[...] دیکتاتور لیبی [...] با ادعای اینکه شبکة القاعده قرص‌های روان‌گردان در اختیار مردم معترض قرار می‌دهد، مدعی شد از سال 1977 تاکنون هیچ قدرتی ندارد و مقامش مثل ملکه انگلیس تشریفاتی است[...]»


این سخنان در واقع ارسال کارت دعوت برای ارتش ناتوست. جلاد تریپولی چنین وانمود می‌کند که دیگران به کشتار مردم مشغول‌اند و قذافی نمی‌تواند مانع‌شان شود؛ پس لازم است ارتش ناتو قدم رنجه فرماید و بر نوکر وفادار منت گذارد. البته ارتش ناتو هم بدش نمی‌آید سری به لیبی بزند؛ اما اشکال اینجاست که «دیگران» هم می‌توانند وارد این کشور شوند و دست حضرت راسموسن را در پوست گردو بگذارند؛ و این احتمالات موضوع وبلاگ ما نیست! پس خدمت قصاب تریپولی عرض کنیم، مقام الیزابت دوم فقط در ظاهر تشریفاتی است، حال آنکه مقام جنابعالی از پایه و اساس تشریفاتی بوده. قذافی صورتکی است بر چهرة استعمار بریتانیا و متحدان‌اش در غرب؛ و صورتک همواره جنبة‌ تشریفاتی خواهد داشت. ولی همین قذافی، دو روز پیش از شهادت در راه «انقلاب» و اینحرف‌ها داستان می‌گفت و لاف مبارزات پدربزرگ‌اش را می‌زد، چه شد که دگردیسی یافت و ناگهان مقام‌اش تشریفاتی از آب در آمد؟ مسلماً مسائلی پیش آمده!

ک...ن خر را به مصلحت بوسند

قذافی ادعا می‌کند، آمریکا به بهانة مبارزه با القاعده می‌خواهد در لیبی دخالت کند! حال آنکه روز گذشته «فوگ راسموسن» با چشم گریان دخالت ناتو در لیبی را منتفی دانست. و در این گیرودار اهودبارک هم به میان معرکه پریده و گفت، ‌ قذافی باید برود! چرا قذافی باید برود؟ پاسخ به این پرسش روشن است. با فرار جلاد تریپولی تمام جنایات 40 سال گذشته را به شخص قذافی نسبت می‌دهند و با کشتار غیرنظامیان و گسترش خشونت، مطالبات مردم لیبی را که خواهان بهبود شرایط زندگی هستند به انحراف خواهند کشاند. جنبش سبز نیز با برخورداری از خدمات ساواک جمکران دقیقاً در همین مسیر گام برمی‌دارد. و به همین دلیل است که مطالبات‌اش همچنان پوچ و پوچ‌تر می‌شود.

اینان ابتدا با شایعه‌پراکنی در جستجوی «رأی‌شان» بودند، سپس کارشان به سر دادن «الله‌اکبر» و عربدة «یا حسین» کشید، بعد هم بر علیه غزه و لبنان شعار دادند! اما بعد از اخراج سایمون‌گاس برنامة «مصدقی‌زاسیون» به مورد اجرا در آمد، و اینک اوباش ساواک می‌باید برای «رفع حصر» موسوی و کروبی لشکرکشی خیابانی به راه اندازند! در نتیجه، «بی‌بی‌سی»، مورخ 24 فوریه 2011 بیانیة ابلهانه‌شان را منتشر کرده. این خبرگزاری مزور ضمن تأکید بر اینکه موسوی و کروبی در خانه‌شان محبوس شده‌ و همه از آنان بی‌خبر مانده‌اند، به بیانیة «جوانان احزاب اصلاح‌طلب» اشاره کرده و می‌نویسد:

«جوانان احزاب اصلاح طلب هشدار داده‌اند [...] در صورت پایان ندادن به این حصر تا پیش از 11 اسفند، روز تولد مرد اخلاق و شرف و انسانیت و استواری، میرحسین موسوی، از مردم ایران دعوت خواهیم کرد که به پاسداشت همه بزرگی‌هائی که این مرد بزرگ با خود به ارمغان آورده است، به خیابان بیایند[...]»

کارفرمایان شیخ‌صادق صبا گویا فراموش کرده‌اند که میرحسین موسوی به عنوان جنایتکار و تاراجگر می‌باید در برابر ملت ایران پاسخگوی دوران 8 سالة صدارت نفرت‌بارش باشد، و سوابق درخشان و جنایات هولناک وی را با مداحی و گزافه‌گوئی نمی‌توان از تاریخ ایران زدود. انتشار این بیانیه‌های بیشرمانه توهین آشکار به ملت ایران است. اما وقاحت بوق استعمار بریتانیا همچون وزارت امورخارجة یانکی‌ها حدومرز نمی‌شناسد. اینان با لشکرکشی از مصر و تونس به لیبی قصد داشتند یک حکومت «خوب» اسلامی به راه اندازند، و نهایتاً آن را به مصر و تونس نیز صادر کنند تا هم کانال سوئز و سواحل جنوبی مدیترانه اسلامی شود و نوکران‌شان در الجزایر و مراکش پا بر جا بمانند، و هم اسرائیل نان‌اش در روغن شناور شود؛ که نشد! در نتیجه هیلاری کلینتن هم دست در دست دیوید کامرون برای اوباش سبز سینه می‌زند و بی‌بی‌سی مراسم سینه‌زنی ایشان را در ادامة بیانیة «جوانان اصلاح طلب» پخش می‌کند:

«[...] وزیر امورخارجه ایالات متحد، شب گذشته در اظهاراتی از سرکوب وحشیانة مخالفان دولت ایران به وسیله حکومت این کشور انتقاد کرد [...] خانم کلینتون [...] با انتشار بیانیه‌ای [...] شجاعت تظاهرکنندگان ایرانی را تحسین کرد[...]»

یادآور شویم این بیانیة بیشرمانه در پی وتوی قطعنامة محکومیت شهرک‌سازی اسرائیل توسط نمایندة ایالات متحد در سازمان ملل صادر شده! خلاصه، هیلاری کلینتن به عنوان وزیر امورخارجة آمریکا در جایگاهی نیست که بتواند از سرکوب مردم انتقاد کند! ‍ در ضمن تظاهرات با شعارهای مبهم مرگ برخامنه‌ای، یا مرگ بر دیکتاتور، فقط برای امثال هیلاری کلینتن می‌تواند تحسین برانگیز باشد. اصولاً گسترش خشونت در هر نقطة جهان آب از لب و لوچة مرگ‌فروشان سرازیر می‌کند.

به گزارش لوموند، مورخ 22 فوریه 2011، ‌ حدود 57 درصد از بازار فروش سلاح در انحصار 10 شرکت غربی است. جالب اینکه مقر 7 شرکت از این 10 شرکت مقدس در ایالات متحد واقع شده. در سال 2009 میلادی، 10 شرکت کذا حدود 228 میلیارد دلار اسلحه فروخته‌اند. البته این آمار خررنگ‌کن، معاملات پایاپای سلاح در برابر مواد مخدر، برده و اعضای بدن انسان را شامل نمی‌شود! خلاصه از ظواهر امر چنین برمی‌آید که اگر تظاهرکنندگان ایرانی «شجاعت» بیشتری به خرج دهند، هیلاری کلینتن و بی‌بی‌سی بیش از این‌ها مجیزشان را خواهند گفت.

«[...] این گروه شوم که به جز هرج و مرج امور و پرورش حماقت دیگران هیچ وسیله زندگی ندارند[...]»

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت