سه‌شنبه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۴

نوروزستیزان!

 


همه از شوق سال نو،  به لب گیرند جام می

(میرزاده عشقی،)  نخستین قربانی کودتای آیرون‌ساید 

 

نوروز،‌   نه جهانی است و نه جشن بهار!   نوروز برخاسته از اسطوره‌های اقوام ایرانی و بازتابی است از جهان‌بینی ساکنان فلات بلند.

 

از آنجا که امسال جشن‌های نوروزی با ماه «میمون» و مبارک رمدانِ امت اسلام همزمانی نشان می‌داد،   «ویتنی رایت»،   فرستادة‌ ویژة‌ روسپی‌خانه‌داران غرب را مجهز به یک فروند لچک به افغانستان فرستادند.   ‌مسلسلی به دست‌اش دادند؛  عکس‌اش را گرفتند،  تا پیام گرم‌ و داغ‌شان را به همة «جهادی‌ها» برسانند!   اینچنین بودکه طی دو روز ـ  8 و 9 مارس ـ  حدود 800 غیرنظامی ـ علوی و مسیحی ـ  در بندر لاذقیه سوریه قتل‌عام شدند و دولت جرمانی به پاس این «خوشخدمتی»،  300 میلیون یورو به دستگاه ال‌جولانی پاداش داد.   بعد هم وزیر امورخارجه‌اش را به دمشق فرستاد تا حضوراً مراتب رضایت و خرسندی‌اش را از روند «اقلیت‌زدائی» ابراز دارد،  و اعضای بدن قربانیان را به جرمانی ببرد!   ناگفته نماند که برای رقابت در عرصة جنایت و توحش با ال‌جولانی،  ارتش اسرائیل  ـ  یا همان ارتش آمریکا ـ  در غزه چندصد نفری را سر به نیست کرد و گفت،  «ما هم هستیم!»   سپس نوبت رسید به جیره‌خواران «غیررسمی» روسپی‌خانه‌داران غرب در پاکستان.   اینان حدود 400 نفر از مسافران یک قطار را به گروگان گرفتند!   البته خبرهای مربوط به این گروگانگیری را دنبال نکردم و نمی‌دانم بر سر مسافران بخت‌برگشته چه آمده است.   پس چه بهتر نگاهی بیاندازیم به دو یابوی گاری شکستۀ کاخ باکینگهام،   ‌یعنی حکومت نئاندرتال‌های ترک و عجم در ترکیه و ایران!    

 

همانطور که شاهد بودیم «شهردار استانبول» یک‌شبه تبدیل شد به تروریست و متقلب و متهم به فسادمالی و ... و مخالفان اردوغان به طرفداری از وی به خیابان‌ها ریختند.  رجب اردوغان نیز فرصت را غنیمیت شمرده،   انگشت اتهام را به سوی معترضان گرفت!  بله،   «انتخابات» ریاست‌جمهوری در راه است و جانشین رجب اردوغان از هم اینک تعیین شده؛  باید برای‌اش بازارگرمی کرد.  خلاصه بگوئیم برای بهینه کردن منافع لندن در ترکیه،  تاراج در سایۀ بحران و آشوب و سرکوب الزامی شده.   شهردار استانبول و رجب اردوغان هم مهره‌های سیاستی هستند که از «مردم» به ‌عنوان سیاهی‌لشکر استفاده می‌کند.  پس چه بهتر که سری هم به ایران بزنیم.  کشوری که به مناسبت جشن‌های نوروزی،  از سوی حکومت و مخالف‌نمایانش،  در داخل و خارج مورد تهاجم و تهدید قرار گرفته.

 

از خارج شروع کنیم که مفرح‌تر‌ و مضحک‌تر است.   همانطورکه شاهدیم،   این روزها بازار«مصاحبه» با رضا پهلوی خیلی گرم و داغ شده.   ایشان ابراز تمایل می‌فرمایند که تمامی «قراردادهای زیان‌بار برای منافع ملی» را یک‌جانبه فسخ خواهند نمود!  و از سوی دیگر،  بیانات ضدونقیضی نیز که آمیزه‌ای است از ستایش مدرنیزاسیون کودتائی آیرون‌ساید،  و دفاع از ترور و سانسور و سرکوب و مسجد‌سازی در دوران آریامهر را تحت عنوان «حمایت از دمکراسی و تمامیت ارضی ایران و استقلال» و این حرف‌های دلخوش‌کُنک،‌ تحویل عوام می‌دهند.  به استنباط ما اینبار نیز به روال رایج،  ملت ایران قرار است خسارات نجومی یک‌جانبه‌‌گرائی شیعی‌ها  ـ  لغو قراردادهای رسمی و نقض مقررات حقوقی بین‌المللی ـ  را بپردازد! چرا که در پی ترور پادشاهان پیروز ـ نادرشاه و محمد خان قاجار ـ‌  و دقیقاً از تاریخ 18 ژوئن 1797 میلادی تا به امروز، ‌ حکومت‌های پیاپی،‌   همواره ملت ایران را از شکستی به شکست دیگر کشانده‌اند!

 

 این روند  از دوران فتحعلی‌شاه با تهاجم به سفارت روسیه،  و در دوران ناصرالدین شاه با لغو یکجانبۀ‌ قرارداد رژی تنباکو آغاز شد.  پس از کودتای آیرون‌ساید نیز،   با «پاره کردن قرارداد دارسی جهت تمدید آن»،  تداوم یافت.   سپس با ملی کردن نفت ـ  تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران و پرداخت خسارت نجومی به بریتیش پترولیوم ـ  این تحرکات ضدملی  حسابی «توسعه» یافت،   و سرانجام با تأسیس حزب رستاخیز و پای گذاردن دستگاه آریامهر در مسیر خودبراندازی،  و اشغال «به فرمودة» سفارت آمریکا،  نهایت امر هزینة‌ جنگ و شکست آمریکا در ویتنام را نیز از جیب ملت ایران پرداختند!   البته این مسائل به هیچ عنوان مفرح و مضحک نیست؛  ‌ آنچه مفرح و مضحک است،  حماقت و توحش تشنگان قدرت است!

 

به عنوان نمونه گروه مجاهدین خلق که این روزها همچون علی روضه‌خوان سخت به خشتک محمد مصدق و ملی شدن نفت دخیل بسته،  و ضمن ابراز ارادت به تازیان مسلمان برای حسین و علی‌ و علی‌اکبر و خانه شاگردان ائمۀ اطهار و خصوصاً صیغه‌ها و شرکاء ماتم می‌گیرد و سوگواری به راه می اندازد،  می‌خواهد  به زور خودش را به  نوروز هم بچسباند!  از اینرو امسال به دلیل تداخل بساط علی عین با نوروز،  نبوغ سرشاری به خرج داده!   مریم رجوی برای ممانعت از تداخل نوروز با بساط ضربت و شربت و سرقت و «سوسیالیسم بیابانی» علی‌عین جشن  نوروز را دو روز جلو انداخته و آن را به 18 مارس منتقل کرده!    بی‌ریشگی، ‌ خودفروختگی،  خودنمائی و شارلاتانیسم «مرز» نمی‌شناسد؛   حتی به عمرخیام نیشابوری و «تقویم جلالی» هم رحم نخواهد کرد.  حال نگاهی  بیاندازیم به لگدپرانی نئاندرتال‌های شیعی به جشن‌های چهارشنبه‌سوری!

 

اوباش‌الله در درون مرزها،   بجای پریدن از روی آتش و قاشق زنی و ... با توسل به ترقه و فشفشه و دیگر ابزار و ادوات انفجاری از این جشن ابزاری جهت «ایجاد مزاحمت» برای دیگران ساخته‌اند!  و اما برندة خوشبخت جایزة‌ نوبل،  که مثل همپالکی‌های مجاهدش از نبوغ سرشاری برخوردار است،   تلاش کرده با آتش زدن طناب در برابر زندان اوین،  ‌ هم چهارشنبه سوری را مورد تهاجم قرار دهد،   هم از خود تصویر مخالف اعدام ارائه نماید.   از همه مهم‌تر،  از حکومت اسلامی نیز «سلب مسئولیت» کند!   به عبارت دیگر کشتزار تقی رحمانی چنین القا می‌کند که اگر طناب نباشد،   اعدام هم نخواهد بود!  چرا که «طناب ایرانیان را اعدام می‌کند»  نه آخوندهای حکومت اسلامی!  حال نیم نگاهی بیاندازیم به تهاجم حکومت ملایان و مخالف‌نمایانش به نوروز و نمادهای فرهنگ و تمدن ایران!

 

حکومت ملایان پس از دریافت «پیام» کارفرمایان «ویتنی رایت» ـ  روسپی‌خانه‌داران آمریکا ـ بلافاصله وزیر امورخارجه‌اش ـ تازه داماد فرتوت ـ  را به صدا و سیمای زال‌ممد فرستاد تا برای جنگ اعلام آمادگی کند!   بله،  عراقچی پس از ابتیاع یک فروند مادینۀ دماغ‌‌بریده،  ‌ سلیکونی و مجهز به چادرسیا،   خیلی خیلی جنگجو و سلحشور شده.   شاید آرزو کرده،‌  برای رها شدن از این زندگی «سگی» به جبهۀ جنگ پناه ببرد! 

 

باری حکومت ملایان پس از اعلام آمادگی برای جنگ افروزی جهت تأمین منافع کازینونژاد،   ‌چماقداران را برای مجازات کُردها که نوروز را جشن گرفته بودند به ارومیه اعزام کرد!   گروه‌های دیگری را نیز با شعارهای پوچ و سرشار از حماقت و بلاهت ساواک به حافظیه و آرامگاه فردوسی و خیام و ... فرستاد تا به بهانة‌ مخالفت با حکومت آخوند،   ابتذال و خشونت و نفرت را بر مراسم نوروزی تحمیل کنند.   اوباش «به احترام اسلام»،  ‌ شعار می‌دادند:

 

 «ما آریائی هستیم،   عرب نمی‌پرستیم!»

 

عقب افتاده‌های ذهنی با این شعار سرشار از بلاهت چندین و چند پیام به مخاطب هالو می‌فرستادند.   نخست اینکه اعراب به ایران حمله کرده‌ بودند،  ‌ نه راهزنان،  چپاولگران و متجاوزان مسلمان!   دیگر آنکه تهاجم اعراب به ایران،   هیچ ارتباطی با «دین مبین اسلام» ندارد!  نهایت امر اینان به زبان‌بی‌زبانی می‌گفتند،   تحمیل احکام توحش دین اسلام به ملت ایران فاقد اشکال است؛   «عرب پرستی» است که می‌باید نکوهش شود!  جالب اینجاست که  گوسفندالله آریائی روابط حسنة اعلیحضرت رضا پهلوی و همچنین مریم رجوی را با اعراب نادیده گرفته!  و جالب‌تر اینکه آخوند خلجی پیشنهاد کرده با آزمایش ژنتیک،  «اصالت نژاد» چماقداران بررسی شود!   اینهم نشان بارز نبوغ خلجی است جهت گسترش مرداب متعفن  حماقت و ابتذال!      

 

نیازی نیست که بگوئیم علاوه بر این شعار،   عربدة «رضا شاه روحت شاد»،   هم شنیده می‌شد!   توگوئی پیش از کودتای آیرون‌ساید،   در ایران مراسم نوروزی برپا نمی‌شده است!   به نوابغ شیعی که این گله‌های وحش را با شعارهای مضحک به مراسم نوروزی تحمیل کرده‌اند بگوئیم،   دربار قاجار به برپائی جشن‌های ایرانی از جمله مراسم نوروزی پای‌بند بود،    و اتفاقاً ‌توپ مرواری معروف،   پرسوناژ اصلی رمان صادق هدایت  نیز در این مراسم حضور داشت! خلاصه باید به اوباش بگوئیم،   نوروز را مدیون کودتای آیرون‌ساید و دستگاه آخوندنواز پهلوی نیستیم!    و اینکه حکومت آخوند و اربابانش بیهوده می‌کوشند با تهاجم به نوروز،   برای «پهلوی» بازاریابی کنند!       

 ‌‌ 

46 سال پیش که توده‌ای و مجاهد و فدائی و نهضت‌آزادی و جبهة ملی «همه با هم»،   تحت رهبری ویلیام سالیوان،  سفیر وقت آمریکا در ایران ‌برای جیره‌خوار دربار پهلوی ـ  روح‌الله خمینی ـ  هورا می‌کشیدند،  گروهی تلاش کردند تا نوروز را هم به «بهاران» تبدیل کنند.   به عبارت دیگر گوسفندالله انقلابی یا بهتر بگوئیم سیاهی لشکر استعمار،  ‌ نیاکان ما را که در یک برهة ویژه و به مناسبت یک رویداد مشخص،  با جشن‌ها و آئین‌های‌شان «نوروز» را  پایه‌گزاری کرده و برای ما به یادگار گذشته بودند،   از جایگاه واقعی‌شان بیرون انداخته،  تغییر طبیعی فصول را به ‌جایشان بنشانند!

 

آنروزها،   ‌همانطورکه می‌دانیم‌ «عصر‌طلائی» ایران‌ستیزی بود و سرود حماسی و بندتنبانی «بهاران خجسته‌باد» گوش فلک را کر می‌کرد.   نئاندرتال‌های شیعی می‌پنداشتند با سرودهای بندتنبانی‌شان و به زور سرنیزة ارتش ناتو خواهند توانست در برابر «فرهنگ اقوام ایرانی» بایستند.   فرهنگی که نه تنها دین و زبان راهزن مسلمان را خُرد و خمیر کرده،  که بیش از یک سده است در برابر پروژه‌های استعماری «مدرنیزاسیون» و یا فلسطینی‌کردن ایران،   سر تسلیم فرود نیاورده!  نتیجه هم در برابر ما است.

‌ ‌            

نوروز سال 1404 شمسی به مراتب بیش از گذشته مورد تکفیر قبائل وحشی شیعی در داخل و خارج مرزها قرار گرفته است!  در ظاهر،‌   به دلیل تقارن یافتن با میعاد ضربت خوردن متجاوز و غارتگر مسلمان ـ  علی عین،  داماد پیامبر گرامی امت اسلام ـ‌  یا بهتر بگوئیم همزمانی با «شب‌های غدر!»  ‌ ولی دلائل واقعی هیچ ارتباطی با دکان اسلام و بی‌بی‌گوزک‌های بیابان‌‌نشینان قرن هفتم میلادی ندارد!

 

مهم‌ترین دلیل تکفیر نوروز امسال را می‌باید در منطقۀ کورسک جستجو کنیم!   همانجا که  ده‌ها تن از مستشاران نظامی ارتش ناتو ‌محاصره شده‌اند!   محاصرة «یاران حسین» در کورسک،  لندن و واشنگتن و اتحادیة اروپا را به مدافع آتش‌بس 30 روزه تبدیل کرد و ثقتی‌کلاب را نیز در ماتم ارباب فرو برد.   در این وانفسا،  ‌ افشاگری هفته‌نامة «کانار آن‌شنه» در مورد رهبر مجاهدین خلق ـ  کشتزار اسبق مهدی ابریشمچی ـ‌  و خصوصاً تبریکات نوروزی کرملین برای علی خامنه‌ای و مسعود «زرشکیان» از معنا و مفهوم ویژه‌ای برخوردار می‌شود! 

 

وارد جزئیات این افشاگری نمی‌شویم،‌   آنچه اهمیت دارد «پیام» آن به اجماع دو گروه تروریست مجاهدین خلق و نهضت آزادی بر مزار غلام «حسین» ساعدی در پاریس است!  اجماعی که در پی انتشار کلیپ «ادرار بر مزار» حاصل شده بود و یک شاخه‌اش به کشتزار تقی محمدی،  برندة خوشبخت جایزۀ صلح نوبل وصل می‌شد!   همان که برای خودارضائی‌سیاسی و خودنمائی میعاد‌های چهارشنبه سوری و نوروز را «مناسب» یافته!                        

 

دلیل دیگر ماتم حکومت،   ناکامی سناریوی آشوب‌سازی 25 بهمن‌ماه سال گذشته است که قرار بود به حصر رسانه‌ای میرحسین موسوی پایان دهد و در واقع جان تازه‌ای در کالبد متعفن عوامل کودتای  22 بهمن 1357 بدمد!  همانطورکه شاهد بودیم،  ‌ در فردای قتل فرمایشی امیرمحمد خالقی،   حدود 500 نفر در برابر دانشگاه تهران تجمع کردند به این امید که  دانشجو‌نمایان هم بتوانند،   مانند دوران ملاممد خاتمی،  دانشگاه را به آشوب بکشند.   ولی این سناریو نتیجة عکس به بار آورد!   

 

مم‌جواد ظریف با لگد از دولت مفتضح زرشکیان بیرون افتاد،  و دکان لایحۀ حجاب و عفاف هم بر سر محمدقاطر خالی‌باف فرو ریخت!  و اما با انتشار تصاویر آثار شکنجه بر پیکر علیرضا.ب،‌   فرماندة پیشین سپاه پاسداران دلار در ایلام و یار گرمابه و گلستان سردار علائی  در سایت‌های فارسی بی‌بی‌سی و رادیوفردا،   کاشف به عمل آمد که «هواداران میلیونی» موسوی جنایتکار از 500 نفر فراتر نمی‌رفتند! 

 

نوروز امسال را به فال نیک می‌گیریم!    پس 47 سال،  نخستین نوروزی است که بدون  جیمی کارتر،  پدر معنوی تروریسم،  فدائی اسلام و صاحب‌امتیاز «ثقتی کلاب‌ها» در سراسر جهان از راه ‌فرا رسیده!

 

            

 

 

 

 

 

 

 

 

 


شنبه، اسفند ۱۸، ۱۴۰۳

هشت مارس و ملاباجی!

 

مرده باد آن كه زنان زنده بگور افكنده

اين سخن،  مذهب هر كس باشد

[...] ‌

ور نه تا زن به کفن سر برده

نیمی از ملت ایران مرده

(میرزادۀ عشقی)،  حامی «جمعیت نسوان وطنخواه» و نخستین قربانی کودتای آیرون‌ساید.  

 

در آستانة روز جهانی زن،  ملاباجی‌ها،  کنیزالاسلام‌ها و آخوندهای‌اخته که تا پیش از آغاز جنبش «زن،  زندگی، آزادی» پشت سر آخوند پدوفیل و برده‌فروش می‌ایستادند و هوادار بردگی زن ایرانی و احکام توحش اسلام بودند ـ   و اغلب هنوز هم هستند ـ  با پرروئی و وقاحت می‌کوشند از خود تصویر «طرفدار آزادی زن» ارائه دهند!    نیازی نیست که بگوئیم در راستای اهداف کودتای آیرون‌ساید،   هدف این آدمخواران هزار چهره،   تقلیل حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی زن به همان تکه پارچه‌ای است‌که حجاب خوانده می‌شود.   باری به موازات تحرکات موذیانة اینان،   سایت‌ فرانسه زبان ویکی‌پدیا نیز با توسل به واژگون‌نمائی،  مخالفت «جمعیت نسوان وطنخواه» با تعدد زوجات و پدوفیلی و نماد بردگی را حذف کرده،   این جمعیت را «اسلام‌گرا» معرفی می‌‌نماید: 

 

«[...] هدف این جمعیت احترام پیوسته به قوانین و آداب و رسوم اسلامی،  به ارزش گذاشتن آموزش و پرورش اخلاقی دختران و تشویق آنان به سوادآموزی بود [...]»

منبع: سایت فرانسه زبان ویکی‌پدیا

 

حتماً میرزادۀ عشقی هم «اسلام‌گرا» بوده و برای تشویق احکام زن‌ستیز اسلام با جمعیت نسوان وطنخواه همکاری می‌کرده است!   در آیندۀ نزدیک،   تشویق «نسوان» به نماز و روزه و تمکین از آقا و پیروی از ملا و جاهل محله را نیز دانشمندان ویکی‌پدیا به این اهداف مشعشعانه خواهند افزود و یک عمامه هم بر سر میرزادۀ عشقی می‌گذارند!   چرا که به استنباط ما ویکی‌پدیا چنین ادعاهای شکمی و بی‌پایه‌ای را با استفتاء از «کارشناسان شهرخواری» تهران  منتشر کرده.   همان‌ها که برای تخریب خانة حسام‌السلطنه،   پسر عباس‌میرزا و تبدیل آن به مکان کاسبی،   قدمت این خانه را 40 سال ارزیابی کرده‌ بودند:

 

«عمارت قاجاری یگانه در محله سیدنصرالدین تهران که در فهرست آثار ملی ایران قرار داشت با رأی کارشناسانی شریف!   از فهرست آثار ملی ایران خارج و پاساژ شد.»

منبع: حساب توئیتر سام گیوراد،  ‌مورخ 26 فوریه سالجاری 

 

به این ترتیب خانة حسام‌السلطنه از فهرست آثار ملی ایران خارج شد و جای خود را به یک پاساژ سپرد!  و البته هیچ اعتراضی هم به نابودی آثار ملی و تخریب گذشتة‌ فرهنگی و تاریخی صورت نگرفت!   چرا که نخبگان «بی‌ریشه و بی‌هویت» فعلاً سرسختانه به تحلیل سیابازی‌های ترامپ و زلنسکی و شرکاء در دکان کاخ‌سفید مشغول‌اند!       

 

یک هفته پس از گفتگوی تلفنی رئیس‌جمهور ایالات متحد با رئیس فدراسیون روسیه،‌ علیرغم شیون و زاری اروپائی‌ها و تهدیدهای زپرتی زلنسکی ـ ‌ ایشان ملیجک دربار بریتانیا و دردانة دستگاه بایدن به شمار می‌روند ـ  وزرای امور خارجة ایالات متحد و روسیه در ریاض،‌  بیش از 4 ساعت در مورد اوکراین و خاورمیانه با یکدیگر گفتگو کردند!  و به این ترتیب مرکز ثقل سیاست جهانی از اروپا به عربستان سعودی منتقل شد!

 

دلیل هم اینکه در کمال تأسف،   طی درگیری‌های اوکراین‌ هیچیک از دمکراسی‌های اروپا و در رأس‌شان فرانسه موضعی مستقل از مواضع روس‌‌ستیز لندن و واشنگتن اتخاذ نکردند؛   همه با هم پشت سر ملیجک دربار بریتانیا ایستادند.  و صدالبته که روس‌ستیزی در اوکراین با زلنسکی آغاز نشده؛  ریشه در «عظمت گذشتة اروپا» هم دارد!

 

عظمتی که در سال 2014،  با کودتای سوم اسفند اوکراین ـ  یورو میدان ـ  شکوفا شد و در همان مسیر ویرانگر کودتای سوم اسفند ایران پای گذارد و اوکراین را به سپربلای لندن و واشنگتن در برابر مسکو تبدیل کرد!    سرانجام همانطورکه شاهد بودیم،  طی دوران ریاست جمهوری جوزف بایدن،  آمریکا موفق شد اوکراین را به جنگ بکشاند.  جنگی که 50 کشور را در برابر روسیه قرار داده!

 

سابقاً در کشور ایران،   نوعی نمایش همراه با رقص و آواز و موسیقی وجود داشت که با توسل به طنز،  مسائل  اجتماعی و سیاسی و تاریخی را مطرح می‌کرد.  از آنجا که پرسوناژ‌ اصلی این نمایش یک «غلام سیاه» بود،   نمایش مذکور را «سیاه‌بازی» می‌خواندند.   بعدها،  با اشاره به این سنت تئاترال،  فارسی‌زبانان در توصیف عملیاتی که هدف‌اش فریب و تحمیق دیگران بود،  از ترکیب ابداعی «سیابازی» استفاده می‌کردند.  از قضای روزگار،  پس از گفتگوی «پوتین ـ ترامپ»،  این روزها در کاخ‌سفید شاهد به صحنه آمدن انواع سیابازی‌ها در ویراست‌های متنوع هستیم؛   «رسمیت‌زدائی»،  عادی‌سازی توحش،  و خصوصاً گسترش ابتذال!

 

در نخستین نمایش سیابازی،   شاهد ظهور ناگهانی ایلان ماسک و آخرین فرزندش در کنفرانس مطبوعاتی دونالدترامپ در «دفتر بیضی شکل» بودیم!   ایلان ماسک همانطورکه می‌دانیم مقام غیررسمی است و حضور غیرمنتظرۀ‌ وی،  آنهم «بچه‌به‌دوش» در کنفرانس مطبوعاتی رئیس‌جمهور،   به سخره گرفتن مقام ریاست‌جمهوری آمریکا،  و فی‌نفسه نوعی «رسمیت‌زدائی» و هنجارشکنی است!   البته ماجرا به این مختصر ختم نشد؛   طی این مراسم لات‌بازی،  ایلان ماسک فرزند دلبندش را بر زمین می‌گذارد و برای خبرنگاران توضیح می‌دهد که کارمندان فدرال چه وظائفی بر عهده دارند!  و همینطور که ایشان به توضیح وظائف دیگران مشغول‌اند،  حاضران با حیرت و گاه با خشم و نفرت به کودکی می‌نگرند که با هر دو دست به حفاری در سوراخ‌های بینی‌اش مشغول شده،  یافته‌های گرانقدرش را به یادگار روی میز عتیقة ریاست جمهور آمریکا می‌چسباند!  باری آنطورکه می‌گویند میز عتیقۀ کذا‌ را فعلاً جایگزین کرده‌اند،  باشد تا جهانیان شیوۀ‌ «تربیت کودک» را از آفریکانرها بیاموزند!

 

در دومین نمایش سیابازی،   شاهد پذیرائی «نیم‌گرم» دونالد ترامپ از رئیس‌جمهور فرانسه هستیم.   صحنۀ گفتگوی زیادی صمیمانه و فیزیکی ایندو،  خوش‌و‌بش‌های «قهوه‌خانۀ قنبر» ‌را تداعی می‌کرد!  و اما در سومین نمایش سیابازی،   دونالد ترامپ را می‌بینیم که پروتکل را رعایت کرده و به استقبال نخست‌وزیر بریتانیا می‌آید!   ولی فضای متمدنانۀ کذا نیز چندان دوامی نیافت.  چرا که طی کنفرانس مطبوعاتی،   خبرنگاری از ستارمر می‌پرسد،  «در مورد الحاق کانادا به آمریکا با کینگ چارلز صحبت کرده‌اید؟»   و در حالی که نخست‌وزیر بریتانیا تلاش می‌کند پاسخی بدهد که باعث رنجش میزبان نشود،   دونالد ترامپ جفت‌پا به میان سخنان نخست‌وزیر بریتانیا پریده،  به شیوه روح‌الله خمینی می‌فرمایند:  «بَسَه!»

 

البته کازینو‌نژاد علیرغم رفتار موهن‌اش،   ‌نتوانست نخست وزیر بریتانیا را به میدان «بی‌نزاکتی و ابتذال» بکشاند!   می‌دانیم که نخست وزیر بریتانیا،   نمایندة یک امپراتوری کهنسال با 300 سال سابقۀ ممتد استعماری است؛   دونالد ترامپ نیز در یکی از همین مستعمرات سابق  امپراتوری‌ به ریاست جمهوری دست‌یافته.  و نیازی نیست که بگوئیم «پیروزی قاطع» وی در انتخابات فقط به دلیل «ناکامی آمریکا و متحدانش در جنگ اوکراین» بوده.   با اینهمه ستارمر نیز شخصاً گرفتاری‌هائی پیدا کرده،  چرا که دچار خود چرچیل‌بینی شده.   

 

اگر چرچیل با یک کودتای دولتی موفق شد آمریکا را به جنگ با متحدان نازی‌اش واداشته،   انگلستان را در سنگر پیروز جنگ دوم جهانی بنشاند،  ستارمر نیز می‌خواهد مستعمرۀ سابق بریتانیا را به جنگ مستقیم با روسیه وادارد!   از سوی دیگر،   دستگاه ترامپ نیز در قالب سیابازی‌ها سعی می‌کند با کوفتن بر طبل صلح‌طلبی رسانه‌ای،  از متحدان اروپائی‌اش فاصله گرفته،  شکست در جبهۀ اوکراین را به گردن آن‌ها بیاندازد!   در واقع این است دلیل اصلی «مشاجره»،  یا بهتر بگوئیم سومین و مهم‌ترین بخش «سیابازی» در کاخ سفید!

 

از اینروز در آخرین صحنۀ «سیابازی»،   برخلاف معمول،   استقبال از ملیجک دربار بریتانیا ـ    زلنسکی همیشه با ته‌ریش و لباس چریکی در جلسات رسمی شرکت می‌کند ـ   با متلک‌پرانی دونالد ترامپ در برابر در ورودی آغاز می‌شود:

 

ـ‌ خیلی شیک‌پوش شدی!  

 

البته ترجمة خوشامدگوئی ترامپ به زبان فارسی بیشتر به،   «لباس پلوخوری پوشیدی» نزدیک‌ است!

 

خلاصه،  پس از حضور «پُر بار» آخرین فرزند «محروم از تربیت» ایلان ماسک در دفتر ریاست جمهوری ایالات متحد،   و دیدار امانوئل مکرون و نخست وزیر بریتانیا با دونالدترامپ، جنجال و هیاهوئی که رسانه‌ها در مورد «مشاجرة‌ زلنسکی با دونالدترامپ و دیوید ونس و خبرنگاران» درکاخ سفید به راه انداختند چنان دیوار دودی برپا کرده که بیا و ببین!  

 

مسلماً حکمتی داشت که بجای توسل به مترجم  ـ  جهت انتقال دقیق موضوع،  و به ویژه رعایت نزاکت و هنجارهای دیپلماتیک و امتناع از گسترش تنش ـ  زلنسکی به زبان انگلیسی دبستانی با رئیس‌جمهور ایالات متحد و معاونش در برابر دوربین‌ها «مشاجره» به راه بیاندازد و دامنة حماقت و ابتذال را تا حد ممکن گسترش دهد! 

 

به عنوان نمونه معاون ترامپ که منطقاً نمی‌بایست در چنین دیداری حضور می‌داشت،  به زلنسکی می‌گوید:

 

ـ کارت‌های زیادی در دست نداری.  

 

به این معنا که در وضعیت نامناسبی قرار گرفته‌ای.   ملیجک دربار بریتانیا هم به تندی می‌گوید:

 

ـ  مگر ما اینجا ورق‌بازی می‌کنیم؟!

 

خلاصه پس از پرت‌وپلاگوئی‌های از پیش تنظیم شده،  زلنسکی را می‌بینیم که ظاهراً با عصبانیت کاخ سفید را ترک می‌کند و رسانه‌ها هم یک صدا می‌گویند:  «زلنسکی حاضر نشد منابع اوکراین ـ  خاک‌های کمیاب ـ  را به آمریکا واگزار کند!»

 

جالب اینجاست که در آستانة دیدار دیپلمات‌های روسیه و آمریکا در ریاض،  دولت بریتانیا اعلام داشت «یک قرارداد 100 ساله با اوکراین امضاء کرده که به موجب آن امنیت و بهره‌برداری از همة‌ منابع اینکشور از جمله خاک‌های کمیاب در انحصار بریتانیا قرارخواهد گرفت!»   از سوی دیگر خبرگزاری بلومبرگ هم مدعی شده که اوکراین اصولاً فاقد خاک‌های گرانقیمت است!   و در این گیرودار یک موضوع جنجالی دیگر هم مطرح ‌شد و آن اینکه،  شرکت بلک راک ـ   این شرکت چند ملیتی‌ در سال 1988 تأسیس شده ـ   مالک 50 درصد زمین‌های اوکراین است! 

 

خلاصه از هر طرف که بنگریم جز ابهام هیچ نیست!   با اینهمه مشاجرات کذا در کاخ‌سفید علوفة مفصلی جهت همة فضول‌باشی‌های جهان تأمین کرد و اینان را در جایگاه الهی «قضاوت ارزشی» نشاند!  جماعت فضول‌باشی با اشغال شبکه‌های مجازی و تعیین «ظالم و مظلوم؛  خیر و شر؛  برحق و ناحق؛  و ...» عوام را حسابی سرگرم کردند!   پس سیابازی کاخ سفید و متحدان و پادوهایش را همین جا به پایان می‌بریم و می‌رویم به سراغ واکنش قابل پیش‌بینی قبائل وحشی شیعی و رسانه‌های غرب به نشست دیپلمات‌های روسیه و آمریکا در ریاض! 

 

هفته‌نامة نوول اوبسرواتور که 46 سال پیش،‌   عکس روح‌الله خمینی را روی جلدش منتشر کرد تا از «آزادی» در ایران،   یا بهتر بگوئیم از تروریسم در سراسر منطقه دفاع کند،  اینبار همان «آزادی» را در جبین کشتزار تقی محمدی رویت کرده!    کشتزاری که با اهداء جایزۀ حقوق بشر به آخوند منتظری،  در عمل ثابت کرد که طرفدار پدوفیلی و تعدد زوجات و دیگر احکام توحش اسلام است؛   بهتر بگوئیم،  ایشان ثابت کردند که دشمن زن ایرانی هستند!  وی همچنین با سکوت در مورد کشتار جمعی غیرنظامیان غزه نشان داد که با انسانیت نیز بیگانه است.   البته دخیل بستن مدفوعات غرب به کشتزار تقی محمدی دلیل روشن و واضح و مبرهن دیگری هم دارد،   و آن اینکه به دلیل اجماع دو گروه تروریست نهضت آزادی و مجاهدین خلق بر مزار «غلام»حسین ساعدی،   نرگس محمدی،   شامل مریم رجوی،  کشتزار سابق مهدی ابریشمچی هم می‌شود!

 

مریم رجوی نماد ضدیت با اجتماع است!   وی از دست دادن با جنس مخالف امتناع می‌کند،  هر چند می‌پذیرد که همچون گوسفند خرید و فروش ‌شود!  و با اینهمه برچسب مدافع «آزادی زنان» را نیز بر پیشانی‌اش چسبانده.   البته پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،   مدفوعات غرب وظیفه‌ای جز سفله‌پروری و حماقت‌گستری و دروغ‌پردازی ندارند.  در نتیجه،  جای تعجب نیست که مخاطب را ابله انگاشته و از چنین آدمخوارانی تصویر «مدافعان حقوق زن» ارائه دهند!   

 

حال نگاهی بیاندازیم به واکنش حکومت آخوند به نشست ریاض.   در وحلة‌ نخست شاهد برهنه شدن یکی از صیغه‌های حکومتی در شهر تهران بودیم!   نیازی نیست که بگوئیم برای این رفتار ضداجتماعی و ابتذال‌گستری ـ  ستریپ‌تیز خیابانی ـ  هیچ مزاحمتی برای ایشان ایجاد نشد!  همزمان با این بساط،   نمایندگان «قوة مقننه» خواهان اجرای «قانون» حجاب و عفاف شدند!  و مشخص شد که مسیر قوة‌ مقننه حکومت ملایان را ستریپ‌تیز صیغه‌‌های حکومتی،  یا بهتر بگوئیم،   پورن‌ستارهای جهادی تعیین می‌کنند!

 

پورن‌ستارها را دستکم نگیریم؛   نوع جهادی‌شان راه صلاح و فلاح را به مجلس شورای اسلامی نشان می‌دهد،   و نوع انقلابی‌شان به عنوان فرستادة ویژه روسپی‌خانه‌داران و مواد‌فروشان آنگلوساکسون‌،  حکومت‌های اسلامی را از حمایت‌های ارباب مطمئن می‌کند.   به عنوان نمونه امسال «ویتنی رایت»،   همزمان با آغاز ماه مبارک «رمدان»،  مسلماً جهت «Fتار» با غارنشینان پشتون وارد افغانستان شده.   و حکومت ملایان هم به پشتگرمی حضور «خواهر» ویتنی،  فرصت را غنیمت شمرده،  شلاق زدن مهدی یراحی ـ  خواننده و موسیقی‌دان ـ  را به عنوان اجرای «حکم قضائی» در بوق انداخت.   

 

جالب اینکه،  زهراخانوم،  کشتزار میرحسین جلاد،  و دیگر ملاباجی‌ها و آخوند‌های اخته و سلبریتی‌های جیره‌خوار حکومت «به احترام اسلام و آخوند پدوفیل»،    ضمن خودداری از اعتراض به «صدور» احکام تحجر و توحش،   فقط به «اجرای حکم» اعتراض کرده‌اند!  اینان همان‌ها هستند که پس از قتل مهسا امینی،  حقوق زن ایرانی را نیز به یک تکه پارچه تقلیل داده بودند!

 

چرا که از منظر تاریخی،   تقلیل حقوق زن ایرانی به یک تکه پارچه،  ‌ پیامد مستقیم کودتای آیرون‌ساید در ایران است!   این کودتا که کشور ایران را به شرکت سهامی استعمار تبدیل کرد و رضاخان میرپنج را به عنوان «پادشاه» به ریاست شرکت گماشت،  با تأسیس حوزة‌ علمیه قم،  در کوتاه مدت زمینة سرکوب،‌  ارعاب و ترور آزادی‌خواهان، ‌ و قلع و قمع تشکل‌های زنان،‌   از جمله «جمعیت نسوان وطنخواه» را فراهم آورد.   تشکل‌هائی که نه سرسپردة آخوند بودند و نه وابستگی اقتصادی و محفلی به کودتاچیان داشتند.  تشکل‌هائی که برای تحقق اهداف‌شان هیچ نیازی به اعمال خشونت نیز نداشتند.   فعالیت این تشکل‌ها در سال 1312 ممنوع شد،  باشد تا دستگاه کودتائی آیرون‌ساید بتواند با توسل به زور،   «کشف حجاب» را به عنوان آزادی زن به ارزش بگذارد!   حال آنکه پس از «کشف حجاب»،  تعدد زوجات،  کودک‌همسری،  سرکوب «قانونی» زن همچنان پابرجا بود،   و زن ایرانی در زنجیر اسارت قیمومت مرد و احکام توحش اسلام باقی‌ماند.

 

این سیاست استعماری نتیجة مطلوب را به بار آورد؛  ‌چندین و چند دروغ شاخدار را به عوام حقنه کردند.   نخست اینکه دستگاه کودتائی پهلوی اول که موسس حوزۀ‌ علمیه قم نیز بود،   طرفدار حقوق و آزادی زن ایرانی است!   دیگر آنکه این دستگاه استعماری با برداشتن آن تکه پارچه،  حقوق فردی و اجتماعی زن ایرانی را تأمین ‌کرده!   و از همه مهم‌تر اینکه،‌  جیره‌خوار دربار پهلوی، ‌ روح الله خمینی با تحمیل دوبارۀ نماد بردگی به زن ایرانی،  آزادی را به وی اعطا کرده است!   دروغ‌هائی که جنبش «زن،  زندگی، آزادی» می‌باید از تاریخ ملت ایران بزداید.   

 

این سخن مذهب هرکس باشد،

مرده باد آنکه زنان،  زنده به گور افکنده

 

 

 

 


یکشنبه، بهمن ۲۸، ۱۴۰۳

کازینو، ولنتاین، پشم‌الدین!

 

 

«[زمانی که] لش‌مردة آلبوقرق سوم را با بوق و کرنا و سرنا [...] آوردند و روی لولة توپ گذاشتند [...] مُلاباجی‌ها در مکتب‌خانه‌های شنگول و منگول مسائل مهمی راجع به شک میان دو و سه [...] منافع تعدد زوجات و تقیه [...] داد سخن می‌دادند.  شیخ پشم‌الدین،  کتابی در نجاسات تألیف کرد که حاوی هزاروپانصد مسئله در باب آداب خلا رفتن و کونشوئی بود[...]»

منبع:  صادق هدایت،  «توپ مرواری»

 

حکومت ملایان آنچنان کارد را به استخوان ملت ایران رسانده،  که گروه‌گروه وادار به فرار از سرزمین مادری‌شان شده‌اند. از سوی دیگر،  حکومت‌های «متمدن» استرالیا، آمریکا، کانادا و ...  با این آوارگان همچون جنایت‌کاران برخورد می‌کنند؛  آن‌ها را در قفس می‌اندازند؛  شکنجه می‌کنند؛  همچون حیوانات با قُل‌وزنجیر به اینسوی و آنسوی منتقل می‌کنند و جالب اینکه ایرانیان مقیم آمریکا و دیگر سخنگویان خودخواندۀ‌ ملت ایران به این رفتار وحشیانه با هم‌میهنان‌شان هیچ اعتراضی ندارند!  اینان اگر برای لغو یک دعوت‌نامۀ «آبکی»،   اوباش ایرانی‌نما را در مونیخ جمع می‌کنند تا به قول خودشان «صدای ملت ایران» خاموش نشود،  این نمایشات اعتراضی شامل حال صدها ایرانی که در جزایر اطراف استرالیا،  ‌ در زنجیر اسارت شبکۀ تجارت برده هستند؛  در آمریکا به قل‌وزنجیر کشیده شده‌اند و ... نخواهد شد!‌ 

 

بله، ایرانی برای این «اوباش معترض» فقط همان‌ها هستند که پدر و پدربزرگ‌شان صدها میلیون دلار ثروت کشور را به بانک‌های ارباب سرازیر کرده‌اند.   این‌ها ایرانی‌اند، و دیگر ایرانیان؛ مجرم!   جالب‌تر اینکه دولت ملایان که عامل اصلی این جنایات است،  در کمال وقاحت به بدرفتاری دولت‌های متمدن با آوارگان ایرانی اعتراض هم می‌کند،  هر چند از «اوپوزیسیون» وطن‌پرست هیچ صدائی به گوش نمی‌رسد.   با این وجود،  آن زمان که منافع اربابان غربی ایجاب می‌کند،‌  «صدای ملت ایران» به گوش همه می‌رسد و اوباش برای قتل فرمایشی یک دانشجو،‌ در حوالی کوی دانشگاه چنان «غائلۀ وطن‌پرستی‌ای» به راه می‌اندازند که بیا و ببین!  

 

پرده اول:   چماقدار می‌خواهد با به راه انداختن خردجال در خیابان پاستور،   از 3 عامل تاراج و سرکوب و کشتار استعماری که در حصر هم نیستند،   رفع حصر شود.   چپ‌نما هم خواستة پوچ و بی‌‌اساس چماقدار را «دمکراسی» ارزیابی می‌کند.

 

پرده دوم:   نیروهای امنیتی ظاهراً برای ممانعت از به راه افتادن خردجال،  چماقدار را بازداشت می‌کنند،  و ... و از قضای روزگار در آستانۀ برگزاری نشست امنیتی مونیخ،  و پس از آزادی چماقدار است که یک دانشجوی سنی مذهب ـ  امیرمحمد خالقی ـ  به قتل می‌رسد.  آنهم در شرایطی که به دلیل فراخوان چماقدار برای «رفع حصر از 3 جنایتکار»،   اطراف دانشگاه تهران به شدت امنیتی بوده!   

 

خلاصه پس از کلیپ «ادرار برمزار» که به اجماع باند رجوی با گروه  تروریست نهضت آزادی بر مزار غلام‌«حسین» در پاریس انجامید،  حکومت ملایان با سر بریدة امیرمحمد خالقی،  هم دانشگاه را به عرصۀ عربده‌جوئی اوباش و چادرسیاها تبدیل کرد؛  هم زمینة اجماع رضا پهلوی و تروریست‌های نهضت آزادی و دیگر مخالف‌نمایان شیعی را در داخل و خارج مرزها فراهم آورد!  می‌دانیم که ایجاد «اجماع پیرامون مرگ»‌ رمز پیروزی آخوند و اوباش بر ملت ایران است!

 

پردة‌ سوم:  قافلۀ خردجال متشکل از اوباش و چادرسیا در محوطة‌ دانشگاه تهران نفس‌کش می‌طلبد؛   مأموران امنیتی نیز به سرکوب و بازداشت دیگر دانشجویان مشغول می‌شوند و برگزاری جشن‌های 90 سالگی دانشگاه تهران منتفی می‌شود؛   یک‌بار دیگر،  شیعی‌ها با ایجاد اجماع پیرامون مرگ،  «عظمت گذشته» را باز می‌یابند!         

 

در تاریخ 24 بهمن‌ماه سالجاری،   در آستانة برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ،   به گزارش رسانه‌ها،  امیر محمد خالقی،  دانشجوی رشتۀ مدیریت دانشگاه تهران در حوالی کوی دانشگاه،  توسط دو سارق موتورسوار مورد حمله قرار گرفت و ساعاتی بعد جان باخت!

 

می‌گویند امیر محمد خالقی در برابر سارقان مقاومت کرده و آن‌ها با ضربات چاقو او را زخمی کرده‌‌اند؛   و وی پس از چند متر دویدن،  کنار پل عابر پیادة بزرگراه جلال آل‌احمد نقش زمین شده و ... و علیرغم تلاش پزشکان بیمارستان شریعتی،  صبح روز بعد جان سپرده است!

 

معمولاً «سارقان موتورسوار»،  کیف،‌   لب‌تاپ،  تلفن همراه و دیگر کالاهای قیمتی و وارداتی را قاپ می‌زنند و ناپدید می‌شوند!   معلوم نیست به چه دلیل اینان با چاقو به امیرمحمد خالقی حمله برده‌اند؟!   توگوئی می‌دانستند او فرزند مولوی عبدالرحمن و سنی مذهب است و جسدش برای تغذیة شیعی‌ها و به آشوب کشیدن دانشگاه تهران الزامی است،   آنهم در میعاد 25 بهمن‌ماه!

 

می‌دانیم که این میعاد به سناریوی استعماری «بهار عرب» ارجاع می‌دهد که از تونس آغاز شد و این کشور را به طویلة اسلام تبدیل کرد.   همچنین می‌دانیم که این سناریو پس از ناکامی کودتای «سر» سایمون گس در ایران به صحنه آمد و با استقبال سه نخاله ـ   میرحسین موسوی،  کشتزارش و آخوند کروبی ـ  روبرو شد.  از اینرو،   در راستای سیاست مصدق‌سازی ـ   بازیافت زباله و نشاندن عوامل سرکوب استعماری در جایگاه مخالف استبداد ـ  قرار شد سه عامل سرکوب و کشتار و تاراج استعماری را به صورت رسانه‌ای در «حصر» قرار دهند!  باشد که بی‌بی‌سی بتواند با توسل به اینان فاضلاب 300 سالة کاخ باکینگهام را با سرعت بیشتری تخلیه کند!

 

باری در گیرودار هیاهوی شیعی‌ها برای 46 مین سالگرد تخلیة خمینی در ایران،  یکی از چماقداران حکومتی به نام قمیشی که خود را «جانباز جنگ» می‌خواند و در ذهن علیلش می‌پندارد بر دیگران «برتری» دارد،   برای تجمع در میعاد 25 بهمن‌ماه،   فراخوان صدورید و در این فراخوان چندین بار بر طبل پوسیده و سوراخ‌سوراخ «قانون اساسی» هم کوبید!

 

فراخوان چماقدار در گویانیوز منتشر شد و بلافاصله مورد تأئید چپ‌نما ـ  استاد فرج پشت کوهی، ساکن فرنگ ـ  قرار گرفت!  بد نیست بدانیم چپ‌نما،  از فراخوان چماقدار برای «رفع حصر» رسانه‌ای از 3 عامل سرکوب،   به عنوان «دمکراسی» یاد کرده است!   خلاصه مانند دوران نورانی کارتر،  چماقدار و چپ‌نما بر علیه دمکراسی متحد شده‌اند!

 

از شما چه پنهان،  در 46‌ امین سالگرد کودتای لندن و واشنگتن در ایران،   علاوه بر زهراخانوم‌ها و فاطمه‌کوماندوها و انواع غلامبچه‌‌ها و کنیزکان ساعتی،   و «کارگران شریف» کاباره‌های سمیرجعجع در لبنان،   یک زن هم در تظاهرات حضور داشت!  زنی بدون نمادهای بردگی آخوند و آتلانتیسم ـ  چادرسیا + لچک هرمس ـ ،  بدون نمادهای کنیزی اسلام و بردگی هولیوود ـ  زلنگ و زولونگ طلا و نقره،   لب‌های سیلیکونی،   بینی‌کارد خورده، آرایش تند،  موهای رنگ کرده و لچک ـ  و از همه مهم‌تر،  بدون لباس زننده!  

 

بوق‌های شیعی هم با انتشار تصویر این زن تلاش کردند به مخاطب بباورانند که زن ایرانی طرفدار «انقلاب اسلامی» است!   حال آنکه حضور این زن در تظاهرات 22 بهمن امسال، بازتاب استیصال و افلاس حکومت 46 ساله آخوند است!   حکومتی که از بدو استقرار،  گام به گام از اصول کودتای آیرون‌ساید پیروی کرده:  آخوند نوازی،  ‌سرکوب زن،  سرکوب اجتماعی،  اعدام نویسنده،  و ... و در یک کلام،  تحمیل احکام تحجر اسلام بر جامعة ایران.  بله،  برخلاف تبلیغات رسانه‌ای در داخل و خارج مرزها،  دستگاه پهلوی مانند حکومت جیره‌خواران انقلابی‌اش،  هیچ ارتباطی با آزادی زن ایرانی نداشته!

 

طی دوران پهلوی سه زنجیر اسارت برگردن زن سنگینی می‌کرد؛   دو زنجیر رسمی:   قیمومت مرد و قیمومت احکام توحش اسلام،  و یک زنجیر غیررسمی یعنی «قیمومت لات!»   هدف زنجیر غیررسمی،   زنانی بودند که احکام توحش اسلام و قیمومت مرد در خانواده به آنان تحمیل نمی‌شد!   و حاکمیت لات وظیفه داشت به این گروه زنان تفهیم کندکه در خیابان‌،  رستوران،  سینما و ... و خصوصاً دانشگاه،  «قوانین لات» حاکم خواهد بود!

 

به عبارت دیگر حاکمیت لات وظیفه داشت با تهاجم لفظی و فیزیکی،  خروج از خانه را برای زن به کابوس تبدیل کند.   نیازی نیست که بگوئیم شهربانی آیرون‌ساید نیز وظیفه داشت برای تحرکات ضداجتماعی لات حاشیة امن تأمین نماید!  و آخرین موردی که در اواخر دوران هویدا به یاد دارم،  تهاجم فیزیکی گلة دانشجویان دانشگاه آریامهر به دانشجوئی بودکه در محوطة دانشگاه دست دوست دخترش را گرفته بود.

 

این دانشجو علاوه بر نقض آشکار احکام «ثقتی کلاب»،   به اصل مقدس «تفکیک جنسیتی» ـ   این اصل ضداجتماعی پس از ترور رزم آرا،   در دوران صدارت محمد مصدق در دبستان‌های ایران به مورد اجرا گذاشته شد ـ  ‌ نیز توهین کرده بود!   حال به اهمیت حضور یک «زن» در تظاهرات 22 بهمن سالجاری و ابعاد افلاس حکومت آخوند بیشتر پی‌ می‌بریم!                   

 

در این تظاهرات برخلاف سال گذشته،   حضور مردم نیز چشمگیر بود!   دلیل هم اینکه تهدیدهای مداوم در مورد بمباران ایران،  مردم را سخت ترسانده و واکنش غریزی جمع به این ترس هم مشخص است:  حضور گسترده در تظاهرات 22 بهمن به نشانة حمایت از حکومتی که شاید آن را نخواهند،   ولی مسلماً حاضر نیستند شرایط افغانستان و عراق و لیبی و لبنان و سوریه و غزه ـ قربانیان توحش ارتش‌‌های آمریکا و انگلستان و اسرائیل ـ  را بپذیرند!

 

بله بی‌دلیل نیست که آمریکا و رعایا و به ویژه دولت مفلوک اسرائیل،   ملت ایران را به صور مختلف تهدید می‌کنند؛   هدف این آدمخواران تثبیت حکومت ضداجتماعی آخوند در ایران است! آلترناتیو این حکومت را هم مشخص کرده‌اند:   یا رضا پهلوی که طرفدارانش رسماً از کشتار جمعی فلسطینیان حمایت می‌کنند،  و یا گروه رجوی که به صورت تلویحی و در قالب لال‌مانی از جنایات اسرائیل در غزه پشتیبانی کرده است!

 

گروه مجاهدین که به مراتب از حکومت آخوند درنده‌تر و ضداجتماعی‌تر است و به برکت کلیپ «ادرار بر مزار» اخیراً در گورستان و برمزار دکتر غلام «حسین» ساعدی با گروه تروریست نهضت آزادی نیز به اجماع رسیده است.   ولی «معجزات» کلیپ کذا به این مختصر محدود نماند؛   فاشیست‌های اوکراین را نیز مجذوب کرد،   و خلاصه روز شنبه هفته گذشته در پاریس،   شاهد راهپیمائی فاشیست‌های اوکراین در کنار طرفداران باند رجوی بودیم!  

 

بله برخلاف سال 1978 که ژان پل سارتر و همپالکی‌هایش به پابوس آخوند پدوفیل و برده‌فروش در نوفل لوشاتو شتافته بودند،   و حزب کمونیست فرانسه هم دست در دست اسلام‌گرایان در شانزه‌لیزه تظاهرات به راه انداخته بود‌ تا لات جیره‌خوار دربار پهلوی را به ارزش بگذارد،‌   امسال آنگلو‌ساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای «رهبرسازی و انقلاب»،  و به راه انداختن خردجال در خارج مرزها به فاشیست‌های اوکراین دخیل بسته بودند!     

 

البته گروه رجوی که رسماً مورد عنایات امثال جولیانی و جان بولتون و پمپیدو و مایک پنس قرار گرفته،   و علاوه بر این،   در کارنامة درخشانش،   حمایت از خمینی و شبه‌رفراندوم شیخ مهدی بازرگان و تأئید اشغال سفارت آمریکا نیز به ثبت رسیده،   چندان محبوبیتی در داخل نمی‌تواند داشته باشد.    از سوی دیگر به دلیل سوابق درخشان «جبهة ملی و حزب توده و فدائیان خلق و...» هیچ گروه دیگری نیز برای جایگزین کردن «حکومت اوباش» وجود ندارد. مگر اینکه مردم ایران،   مانند دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر،   «فراموشی» گرفته باشند و به امید خیرخواهی‌های «لندن و واشنگتن» و کمک‌های فکری «بی‌بی‌سی» دل به دریا بزنند!

 

می‌دانیم که قبائل وحشی شیعی می‌پندارند بی‌بی‌سی و رادیوفردا و ... اطلاع‌رسانی می‌کنند و قصد آگاه کردن‌ مخاطب را دارند!   حال آنکه بی‌بی‌سی وظیفه دارد افکار عمومی را به مسیری هدایت کند که منافع استعماری بریتانیا تأمین شود.   این مختصر محض اطلاع امثال استاد فرج پشت‌کوهی و شرکاست که انتظار دارند بی‌بی‌سی برای‌شان «واقعیت» را بگوید!

 

بله،  حاکمیت بریتانیا برای آگاهی مردم «بنگاه خبررسانی» تأسیس نمی‌کند!    بریتانیا 300 سال سابقة مستمر استعماری دارد،  ‌ در دو جنگ جهانی هم پیروز شده،   و تنها کشور اروپای غربی است که اخیراً با تشکیل یک دولت مستحکم،   موفق شده از تزلزل حاکم بر دولت‌های اتحادیه اروپا در برابر امواج فاشیسم آمریکا در امان بماند!   بریتانیا همچنین تاحدودی موفق شده،  فرانسه و آلمان را از این گنداب دور نگهدارد،   و ظاهراً در برابر فشار دستگاه ترامپ مقاومت کند!

 

اینکه لندن،   به عنوان متحد ایالات متحد توانسته سیاست‌های ضددمکراتیک آمریکا را در آلمان و فرانسه ابترکند،   نشان می‌دهد که به قول معروف «دود از کنده بر می‌خیزد!»  حال اگر نیم نگاهی به روابط ایران و انگلستان بیاندازیم،   به اهمیت کشور ایران در پیشبرد سیاست‌های استعماری بریتانیا پی‌ خواهیم برد.   در فردای جنگ جهانی اول،  با کودتای آیرون‌ساید و سپس ایجاد دستگاه پهلوی،   ایران عملاً تبدیل شد به نوعی «فلسطین!»

 

در کنار سانسور و سرکوب فرهنگی و اجتماعی و قلع‌وقمع شاعران و نویسندگان مخالف استبداد،   و به موازات گربه رقصانی‌های تقی‌زاده برای تمدید قرارداد استعماری دارسی،   نخستین موج مهاجرت ایرانیان از دوران پهلوی اول آغاز شد و همچنانکه شاهدیم تاکنون   ادامه دارد!  به عبارت دیگر برای مقابله با تحولات فراگیر اجتماعی در ایران،   سیاست استعمار کوچاندن ایرانیان را تسریع کرده!  

 

سیاستی که کشاورز ایرانی را آواره و به حاشیه‌نشین شهرها تبدیل می‌کند،  و شهرنشین را هم به آوارة خارج از مرزها!  این سیاست با شعار «مرگ بر شاه» تغییر نکرد،  ‌ با شعار «مرگ بر خامنه‌ای» هم تغییر نخواهد کرد!  قبائل وحشی شیعی که شامگاه 21 بهمن بر علیه علی خامنه‌ای مفلوک شعار می‌دادند و مسلماً در انتظار ظهور امام‌زمان‌شان از فرنگ ثانیه شماری می‌کنند،   می‌پندارند مرگ صورتک استعمار،   به معنای مرگ استعمار است!  ‌در ذهن علیل اینان استعمار آنگلوساکسون‌ها با صورتکش ترادف دارد!   و ناگفته نماند که فرهیختگان شیعی نیز به تقویت این روند حماقت کمک شایانی کرده‌اند.   به عنوان نمونه پامنبری میرحسین موسوی که اخیراً با فرزند خلف «دکتر» باقر پرهام برنامة دوصدائی اجرا می‌کند،   برای «خداباوران» چماق تکفیر بلند کرده و مدعی می‌شود:

 

«ایمان،  یعنی خداناباوری»

منبع: گویانیوز،  مورخ 3 فوریه سالجاری.

 

یا یک استاد دانشگاه که از خود تصویر دلپذیرحامی جنبش «زن،  زندگی، آزادی» ارائه داده، ناگهان برای «انقلاب ‌شهید» بساط روضه و زوزه پهن می‌‌کند ـ  گویا نیوز، مورخ 20 ژانویه 2025ـ ،  و آن دیگری نیز برای «اعدام اسلام» توسط خمینی ماتم می‌گیرد.   منبع:  گویا نیوز،‌  مورخ 5 فوریه سالجاری و ... و در این محشر خر است که کودتای استعماری 22 بهمن 1357 تبدیل می‌شود به «انقلاب بهمن»،   و «مصطفی رحیمی» و مهشید امیرشاهی و احمد شاملو،   به عنوان «سه روشنفکر» با یکدیگر در ترادف قرار می‌گیرند!

 

از احمد شاملو فاکتور می‌گیریم چرا که با روشنفکری و تفکر و استدلال و نگرش منطقی و به ویژه نزاکت زبان و قلم هزاران سال نوری فاصله دارد!   پیشتر در وبلاگ «نفت و خاملو» در مورد این «شخصیت برجستة‌» محافل شیعی و توده‌ای ـ  چماقدار و چپ‌نما ـ  به تفصیل توضیح داده‌ایم و اتلاف وقت نخواهیم کرد.   فقط بگوئیم «دلیل» رویت نور روشنفکری در جبین احمد شاملو این است‌که ایشان در تیرماه سال 1358،   ضمن تأکید بر «عظمت انقلاب» به اراذل همراه خمینی ایراداتی گرفته بودند:

 

«[...] چطور ممکن است [...] سرنوشت انقلابی به آن عمق و عظمت به دست چنین نخبگانی بیفتد که حقارت دنیای قوطی کبریتی‌شان غیرقابل تصور است [...]»

منبع: گویانیوز،  ‌مورخ 9 فوریه 2025                

 

و اما در مورد مصطفی رحیمی و مهشید امیرشاهی آنچه اهمیت دارد این است که ببینیم هر یک از چه جایگاه واقعی اجتماعی برخوردارند.  مهشید امیرشاهی،   نویسنده‌ای است که سانسور دوران پهلوی را متحمل شده بود،   ولی پس از تخلیة‌ خمینی در ایران،   از معدود  نویسندگانی بودکه برای حمایت از دولت شاپور بختیار قلم به دست گرفت و بعد هم ناچار شد ایران را ترک گوید.

 

 و اما مصطفی رحیمی،  حقوقدان،  مترجم و نویسنده و مخالف بلشویسم و فاشیسم بود. مصطفی رحیمی پس از نگاشتن مقالة «روشنفکران ایران محکومند» ممنوع‌القلم شد و این ممنوعیت فقط روز 16 ژانویه 1979 با انتشار مقالة معروف «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم»،   در روزنامة آیندگان شکسته شد!

 

هنوز آمریکا خمینی را در ایران تخلیه نکرده بود و شاپور بختیار تازه نخست وزیر شده بود. همچنین هنوز هویزر موفق نشده بود سران ارتش شاهنشاهی را برای کودتا متقاعد کند.   در نتیجه مصطفی رحیمی،‌   نخستین کسی بودکه پیش از ورود خمینی،   خطر استقرار فاشیسم اسلامی و تحریف «جمهور» توسط شارلاتان شیعی را به زبان ساده گوشزد کرد و گفت «جمهور مطلق» است؛  نمی‌تواند «نسبی» باشد!

 

مصطفی رحیمی سپس در سال 1360،  طی یورش چماقداران ساواک به خانة «علی‌نقی منزوی» دستگیر و زندانی شد.   و هیچیک از مدفوعات غرب هم به این موضوع اشاره نکردند.   همچنین شاهد بودیم که برخلاف زندانیان رسانه‌ای،   مصطفی رحیمی هرگز مشتری دکان حکومتی «نامه نگاری از درون زندان» نشد!   خلاصۀ مطلب،  «انقلاب بهمن و این سه روشنفکر» در واقع نان قرض دادن به بربریت استعمار و بدویت اسلام است!   یعنی ابراز ارادت به محافل غرب که 46 سال است،    هم‌صدا با جیره‌خواران‌ شیعی‌شان تلاش می‌کنند کودتای آنگلو‌ساکسون‌ها برای استقرار حکومت فرقه‌گرایان شیعی را «انقلاب» جلوه دهند.   حال آنکه «واقعیت‌های تاریخی» با حرافی و حدیث و روایت ترادفی ندارد!

 

ولتر،  فیلسوف سرشناس فرانسه که شانس آورد و پیش از «انقلاب کبیر» درگذشت می‌گوید:  «آن‌ها که موهومات و خرافات به شما می‌باورانند،  می‌توانند شما را به هرنوع وحشی‌گری وادار کنند!»

 

به مناسبت 122مین سالگرد تولد «صادق هدایت»،    مغضوب دستگاه پهلوی،‌  منفور ملایان و قربانی بریتیش پترولیوم.