شنبه، مهر ۱۹، ۱۴۰۴

نفت، نوبل، الگوریتم!

 

 

همزمان با دومین سالگرد «خودزنی» اسرائیل با هدف کسب مشروعیت برای تشکل تروریست حماس  ـ تهاجم 7  اکتبر 2023  ـ  که امسال  با مقدس‌ترین روز یهودیان تقارن زمانی یافت، ‌ کنیسای منچستر نیز مورد تهاجم قرار گرفت.   و با آن که مهاجم به سلاح سرد مجهز بود،‌  دو نفر به ضرب گلوله به قتل رسیدند!   معلوم نیست به چه دلیل،   بجای بازداشت مهاجم  فرضی که زخمی شده و بر زمین اوفتاده بود،  پلیس  وی را هدف گلوله قرار داد و به قتل رساند!   به عبارت ساده‌تر،  و البته به استنباط ما،  قرار نبوده «آمران» این تهاجم شناسائی  شوند!

 

از اینرو بلافاصله گاردین و دیگر «مدفوعات» مشابه جهت ماست‌مالی عملیات کذا بساط بی‌بی‌گوزک‌سازی و نفرت‌فروشی را با وراجی‌های عامیانه و خاله‌زنکی‌شان پهن کردند. مدفوعات مذکور ابتدا به سراغ نام و مشخصات متهم فرضی رفته،  به جهانیان ثابت کردند  یک «غیراروپائی» عامل حمله به کنیسای منچستر بوده.   سپس یک بی‌بی‌گوزک هولیوودی نیز برای این غیراروپائی بخت‌برگشته سرهم کردند تا همه بدانند و آگاه باشند که این غیراروپائیِ «جنایت‌کار و یهودستیز» که از قضای روزگار هیچ پرونده‌ای هم نداشته،  موجودی «ضداجتماعی و متجاوز» بوده:

 

 «با هیچکس حرف نمی‌زد؛  تنها زندگی می‌کرد؛  و ...  و از همه مهم‌تر روابط جنسی خشونت‌آمیزی داشت!»  گویا عمه خانم گاردین احساس کرده بود مورد تجاوز ایشان قرار گرفته!   ولی خوب مسلماً برای حفظ آبرو و حیثیت خاندان جلیل ویندسور و به احترام آموزه‌های مسیح ـ  وقتی کسی به گونة تو سیلی زد،  گونة‌ دیگرت را هم جلو بیاور ـ  عمه‌خانم «گونة» دیگرش را جلو برده بود!   خلاصه هیچکس ندانست که این «جیهاد ال‌شامی» پدرسوخته علاوه بر یهودستیزی،   به نوامیس رعایای کینگ چارلز ثالث هم تجاوزاتی کرده!

 

تصور کنید این خاندان شریف که کارفرمای «جفری اپشتین» بود،  و هم اکنون نیز به جانشینان وی رهنمودهای لازم را ارائة می‌دهد و در اتحادیۀ اروپا و ایالات متحد با صورتک یک آفریکانر یهودی به میدان آمده‌،   نوامیس‌شان مورد تجاوز یک «جیهادی ال‌شامی» ذلیل‌مرده قرار بگیرد که حتی نامش هم «مستعار» بوده!   باری مشخص نشد چه کسی به عمه‌خانم گاردین تجاوز کرده،   تا دولت فخیمه بتواند از بازماندگان،  و عمه و خاله و هم‌میهنانش خسارت بگیرد!   نتیجه این شد که «ساختمان شرکت ملی نفت ایران در لندن» به «مالک اصلی‌اش» ـ  انگلستان ـ  مسترد شد!  و این‌بار نوبت رسید به نوابغ و فرهیختگان قافلة بهائم که به سنت رایج،  برای ماست‌مالی کردن اصل مطلب،   سفرۀ نذری «کی بود؟ کی بود؟» پهن کنند و با ایجاد دوقطبی‌های کاذب،   ‌سیاست سازمان یافتة لندن را از چشم ملت ایران پنهان دارند.        

 

بله،  همه بدانند که ملاممد خاتمی برای فروش گاز یا نفت، یا گاز و نفت «میدان سلیمان» با شرکت کرسنت پترولیوم ـ  یکی از شاخک‌های بریتیش پترولیوم ـ  قراردادی 25 ساله امضاء کرده بود!  و از قضای روزگار،   پس از رسمیت یافتن قرارداد مذکور،   روسپی‌های جهادی به ناگاه کشف کردند که این قرارداد «زیان‌آور» است و نمی‌باید اجرائی شود!  خلاصه به این نتیجه رسیدند که می‌باید به پیروی از محمد مصدق،  از جیب ملت ایران به بریتیش پترولیوم خسارت بپردازند!   البته خوش خیال نباشیم؛  پرداخت خسارت به بریتیش پترولیوم اماراتی با ضبط ساختمان «شرکت ملی نفت ایران در لندن» متوقف نخواهد شد!  

 

حکومت روسپی‌های جهادی با اعتراض به حکم دادگاه،  دعوای حقوقی را طولانی خواهد کرد،   میلیون‌ها دلار دیگر نیز از جیب ملت ایران به قوة قضائیة ارباب خواهد پرداخت.   باشد تا جیره مواجب‌اش از تاراج اموال ایرانیان افزایش یابد!   بله،   ‌«اصل مطلب» همین است: یکجانبه‌گرائی با هدف تاراج ملت ایران به نفع استعمار آنگلوساکسون!  روندی که دقیقاً پس از ترور «محمدخان فاتح» ـ‌  بنیانگزار سلسلۀ قاجار ـ  در ایران‌ آغاز شد.

 

فتحعلی‌شاه،  برادرزادۀ محمدخان فاتح،  به بهانۀ‌«جهاد با کفار روس»،  سرزمین‌هائی را که عموی‌اش با جنگ فتح کرده بود،   به «کفار روس» مسترد کرد!   سپس در دورۀ ناصرالدین میرزا سناریوی لغو یکجانبة قرارداد و پرداخت خسارت به صحنه آمد!   اینچنین بودکه «مردم» به ناگاه به قرارداد تنباکو اعتراض کردند و کنیزان حرمسرا نیز «قلیان‌ها را شکستند!»   با این عملیات بانک نوپای شاهی به بریتانیا مقروض شد!   بعد هم قرارداد «ناکس دارسی»،  پای به میدان گذارد و راه بی‌پایان «تاراج» نفت و گاز ایران گشوده شد.

 

بله،  تاراج اموال ملی و منابع کشور توسط دولت‌های دست‌نشانده در ایران مراحلی را پشت‌سر گذارده!   در مرحلۀ نخست قرارداد دارسی در دورة‌ قاجار،   بدون «اعتراض مردم و قلیان‌شکنی کنیزان حرمسرا» به امضاء رسید.  سپس رسیدیم به دوران کودتای آیرون ساید؛  پاره کردن قرارداد توسط پهلوی اول،  جهت ممانعت از انقضای مهلت آن!   مرحلۀ سوم،   انعقاد قرارداد با شرکت بریتیش پترولیوم بود که این‌بار هم «بدون اعتراض مردم» صورت گرفت.  در مرحلۀ چهارم،   قرار شد «مردم» از همین قرارداد ناراضی باشند!  در نتیجه نخست‌وزیر مخالف پوپولیسم ـ  رزم‌آرا ـ  به قتل رسید و شاهد لغو یکجانبۀ ‌قرارداد توسط محمد مصدق بودیم.   

 

این بساط با هدف تحمیل تحریم‌های اقتصادی به ملت ایران؛  پرداخت خسارت نجومی به لندن و بازکردن پای آمریکا به صحنه سیاست ایران به راه اوفتاد.   و نهایت امر کشورمان تبدیل شد به «حیاط خلوت کنسرسیوم»؛   روند اوباش‌پروری،  آخوند نوازی،  مسجد‌سازی و سرکوب همه جانبۀ اجتماعی ـ  سیاسی نیز شتاب گرفت!  مرحلۀ پنجم هم که در برابر‌مان است،   آمریکا آخوند جیره‌خوار دربار پهلوی را بجای پهلوی نشاند،  و کل کشورهای منطقه را «تحت قیمومت اسرائیل» قرار داد.

 

«جونم براتون بگه!»  دکان «پیمان ابراهیم» که اخیراً در رسانه‌ها افتتاح شده،  ‌ اصلاً جدید نیست!  طرحی است که پس از جنگ جهانی اول به مورد اجراء گذارده شد و هدفش اخراج یهودیان از اروپا،  کوچاندن مسیحیان منطقه به غرب، و آواره کردن ایرانیان بود!  به این ترتیب منطقه تبدیل ‌شد به محل سکونت «قوم برگزیده»،  و حیطۀ عرعر و روضه و زوزۀ «امت برحق»!   در این پروسه،  عمله‌واکرۀ غرب با هزار دوز و کلک و «تحقیقات و پژوهش‌های شکمی» مسیحیت را به عنوان یک «دین اروپائی» و «پیشرفته» و به ویژه «هماهنگ با دمکراسی» به عوام‌الناس حقنه ‌کردند.   توگوئی اروپا خاستگاه مسیحیت بوده!  پس بد نیست یادی بکنیم از تفتیش عقاید،   شکار جادوگر،  بهشت فروشی آخوندهای مسیحی و ... به ویژه آتش زدن اومانیست‌ها که در همین اروپای مسیحی و مامانی قرن‌ها رواج داشت!  خلاصه بگوئیم برخلاف ادعای مضحک «اسقف کانتربری» ـ  همان آخوندی که به ملاممد خاتمی نشان افتخار اهداء کرد ـ   دمکراسی،   به عنوان حاکمیت قوانین انسان‌محور،‌   همانقدر با مسیحیت ناهماهنگ است که با بدویت‌ یهودیت و اسلام!

       

نیازی نیست که بگوئیم ادعای هماهنگی دین مسیح با «دمکراسی»،  حامل چندین و چند پیام است که «نفی مدرنیته و متفکرانش» ـ‌  داروین،  نیچه،  مارکس و فروید ـ  وجه مشترک‌شان را تشکیل می‌دهد.  می‌دانیم که متفکران مدرنیته ارکان «جهان‌بینی» کلاسیک و «دکان آفرینش آدم و حوا و بهشت و جهنم و شیطان و فرشته و ... » را متزلزل کرده‌اند.   از اینرو آخوند جماعت به ویژه در دمکراسی‌های غرب،   دشمن مدرنیته است.  این جماعت انسان‌ستیز می‌پندارد با وراجی‌ و ادعای پوچ خواهد توانست مدرنیته و متفکرانش را از تاریخ بشر بزداید!  و به همین دلیل طی سدة اخیر،   در این مسیر خداپسندانه،  در سراسر جهان از حمایت تام و تمام محافل برتری طلب آنگلو‌ساکسون برخوردار شده. 

 

پیامد حمایت از بدویت،  به معنای قرار دادن مقولۀ «تفکر و تخیل و وجدان و نزاکت و راستی و ... و خصوصاً اجتماعی‌ات» در ردة‌ منهیات است!   بر اساس منهیات آنگلوساکسون‌ها،  «همه می‌باید همانطورکه پاشنه‌آهنی‌ها می‌پسندند فکر کنند»،  و به ویژه از طرح «پرسش منطقی» در شبکه‌های اجتماعی نیز بپرهیزند.   چرا که ممکن است خدائی ناکرده،   این رفتار ناپسند با ایجاد «الگوریتم ناهماهنگ»،  ویراست رسمی را متزلزل نماید!

 

به عنوان نمونه و به طور خاص به الگوریتمی اشاره ‌کنیم که پس از ترور چارلی کِرک،  و انتشار ویدئو کلیپ نتانیاهو در مورد این ترور در شبکة توئیتر شکل گرفت:

 

«هیچکس جسد چارلی کِرک را ندید؛   پزشکی قانونی هیچ گزارشی در مورد مرگ او بر اثر اصابت گلوله منتشر نکرد؛  ‌ جواز دفن رسمی برای مقتول فرضی صادر نشد؛‌  هیچکس مراسم ترحیم و تدفین او را ندید؛   محل دفن او نامشخص است؛   فقط کنترل جنبش نقطة عطف،  که بنیانگزارش چارلی کِرک بود،  به عنوان جایزه نصیب بیوه‌ وی شده است و از همه جالب‌تر اینکه ضارب فرضی اصولاً در محل حضور نداشته!»

    

بله،  الگوریتم بالا،  تمامی ویراست‌های رسمی و تصاویر ساختگی در شبکة‌ توئیتر را به زیر سئوال خواهد برد!  از جمله ایجاد ترادف میان کشتار هیئت مدیرة هفته‌نامه فکاهی و پیشرو فرانسوی «شارلی ابدو»،  با ترور فرضی یک مبلغ مذهبی واپس‌گرا؛  ‌ معرفی یک همجنس‌گرا به عنوان قاتل چارلی کِرک؛‌   ادعای اینکه گلوله از بدن چارلی خارج نشده تا دیگران مجروح نشوند؛   و ... و خلاصه این قماش مزخرفات که باب طبع حواریون مسیحی است با الگوریتمی که بالاتر به آن اشاره کردیم خنثی خواهد شد.  در نتیجه ایلان ماسک می‌ماند و جنازۀ  یک زن سفیدپوست اوکراینی که اواخر ماه اوت،  توسط یک «سیاهپوست مبتلا به اسکیزوفرنی» به قتل رسیده!  

 

ایلان ماسک کیست؟!   یک «آفریکانر یهودی» که معلوم نیست از کدام زباله‌دان استخراج شده،   و چگونه در رأس شبکة عظیم توئیتر قرار گرفته،  و‌ نام آن را در «ابهام»  فروبرده تا بتواند با شعار «فریدام آو سپیچ»،  در واقع از «برتری نژادی»،  سانسور و سرکوب و خصوصاً استبداد و فاشیسم و کشتار جمعی دفاع کند.  بله،  مدیریت شبکۀ سابقاً توئیتر و ایکس کنونی،   جهت رفع تهدید از «ویراست رسمی»،  و ممانعت از ایجاد الگو‌ریتم‌های «خطرناک» در سنگر «ابهام» نشسته و رسماً به ایجاد مزاحمت و ممانعت از ورود به حساب‌های توئیتر «غیرخودی» در فرانسه مشغول است!

 

 روند کار در آغاز این بود که پس از ورود به حساب توئیتر،  شرکت کذا از طریق گوگل،   با ارسال ایمیل‌های بی‌معنا ـ  اگر نگوئیم چرند و دروغ ـ  ادعا می‌کرد،  «ورود مشکوک از مرورگر کروم به حساب شما مشاهده شده!   اگر شما بوده‌اید،  این پیام را ندیده بگیرید!»  پس از ترور چارلی کِرک،  روش کارشان را «بهینه» کردند،  و هر بار برای ورود به حساب توئیتر با پیام «ممانعت از تلاش مشکوک برای ورود» روبرو می‌شدیم.

 

برخی اوقات می‌گفتند اصولاً توئیتری به نام ناهید رکسان وجود ندارد!   بعضی وقت‌ها می‌گفتند با آدرس «ایمیل مرتبط» به حساب وارد شوید.  ولی نهایت امر پس از تهاجم به کلیسای منچستر،   دوباره پیام «تلاش مشکوک برای ورود» به سایت را علم کردند و پیشنهاد فرمودند حساب توئیتر جدید باز کنید!  در نتیجه به زبان فارسی دلیل ترک توئیتر را در حسابم توضیح داده‌ام.   البته اگر روزگاری شبکة توئیتر از نظارت آفریکانرها ـ  چماقداران پاشنه‌آهنی‌ها ـ  خارج شود،  شاید دوباره بازگردم.  ولی با توجه به تضعیف دمکراسی‌ها در برابر محافل نژادپرست،  بعید می‌دانم چنین شرایطی فراهم آید.‌  و اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد امکان دارد که حتی دسترستی به وبلاگ‌ها نیز به سرنوشت توئیتر دچار شود.   ولی خوب فعلاً امکان نوشتن هست،   در نتیجه مطلب را با ورود محفل نوبل و هاآرتز به سیاست ایران ادامه می‌دهیم.

 

چند روز پیش روزنامة «هاآرتز» در مورد تبلیغات اسرائیل برای شاهزاده رضا پهلوی گزارشی منتشر کرد.  گویا با حمایت مالی دولت اسرائیل،  یک نهاد خصوصی با توسل به هوش مصنوعی و حساب‌های کاربری ساختگی این تبلیغات را سازمان داده.  یادآور شویم روزنامۀ هاآرتز،   شاخک اسرائیلی «گاردین و نیویورک تایمز»،   بلندگوهای حزب دمکرات ایالات متحد است که با نزدیک شدن موعد انتخابات میان‌دوره‌ای دست به افشاگری در مورد رضا پهلوی زده؛  ‌ به قول معروف «در باز را هل داده!»  چرا که بازاریابی محافل استعماری برای این یا آن «شخصیت سیاسی»،   به ویژه در کشور استعمارزدۀ ایران،   همیشه «نتیجۀ مطلوب» به بار آورده: کشاندن سیاهی‌لشکر استعمار تحت عنوان «مردم معترض» به خیابان‌ها،  برای پوشش دادن به کودتا،  وگسترش سرکوب و تاراج ملت ایران!

 

اخیراً هوش مصنوعی و حساب های ساختگی نیز به این بساط استعماری افزوده شده.   و برخلاف آنچه هاآرتز القاء می‌کند،   این بساط فقط برای شخص رضا پهلوی به راه نیافتاده؛  مریم رجوی،  علی خامنه‌ای،  میرحسین موسوی،  ملا ممد خاتمی، کنیزان محفل نوبل و ... و همۀ اوباش و آخوند‌پرست‌های آشکار و نهان در داخل و خارج مرزها،  از این ابزار بهره‌مند می‌شوند!   به استنباط ما،  محور اصلی افشاگری روزنامۀ کذا ایجاد گسست در رابطۀ اندام‌وار حکومت ملایان با دستگاه پهلوی است.  به عبارت دیگر همه می‌باید این دروغ شاخدار را بپذیرند که «حکومت آخوند،  تداوم منطقی دستگاه پهلوی نیست»،   و اینکه برخلاف پهلوی، حکومت پوشالی ملایان که به صورت زیرجلکی از غرب دستور می‌گیرد و در خدمت اسرائیل است؛  حکومتی است مستقل،  مقتدر و مختار!

 

عده‌ای از حواریون رضاپهلوی هم به سرعت به پروپاگاند کذا واکنش نشان داده،  تأکید کردند که،  «ما می‌توانیم با اسرائیل دوست باشیم!»  خلاصۀ کلام،  آن‌ها که در واکنش به «افشاگری» هاآرتز پیرامون رضاپهلوی و اسرائیل معرکه گرفته‌اند،  یک اصل اساسی را از نظر دور داشته‌اند و آن اینکه «اعلامیة بالفور» با دوستی و دشمنی ایرانیان با اسرائیل به هیچ عنوان کاری ندارد.   اسرائیل،  همچون «فاکستان»،  «شبه‌کشور» است،  و ایندو با هدف تأمین منافع آنگلو‌ساکسون‌ها  ـ  از طریق بحران‌سازی و جنگ‌افروزی ـ  خلق شده‌اند.  با این تفاوت اساسی که در اسرائیل «حق مخالفت با سیاست‌های دولت» از سوی شهروندان منظور شده،   پدیده‌ای که در «فاکستان» غیرقابل تصور است! 

 

حال نگاهی بیاندازیم به اهداء جایزۀ صلح محفل آخوندنواز نوبل به یک زن تبعۀ ونزوئلا که بلافاصله بالای منبر رفته و ضمن تعیین تکلیف برای «مردم جهان» از مترسک‌های شیعی آمریکا در ایران نیز تصویر ابله‌فریب «ضدآمریکائی» ارائه  داده:‌ 

 

«[...] مردمی که آرمان مشترک آزادی دارند و برای عدالت مبارزه می‌کنند،  باید متحد شوند و سازمان یابند. رژیم‌های ستمگر ایران و ونزوئلا برای حفظ قدرت نیازمند جنگ دائمی با جهان آزاد و آمریکا هستند،   اما یک چیز قطعی است:   هر دوی این کشورها آزاد خواهند شد.»

منبع: گویانیوز، ‌ مورخ 10 اکتبر سالجاری

 

بله،  «آرمان مشترک آزادی» را از دست ندهیم؛  عبارت مبهم و فریبنده‌ای که شعار همۀ شارلاتان‌های جهان شده.   بین خودمان بماند،  «آزادی» زیر سایۀ سرنیزۀ ارتش آمریکا و سرکوب سازمان سیا می‌باید خیلی «شیرین» باشد!  از همان نوع آزادی‌هاست که شامل حال عراقی‌ها و سوری‌ها و ... شده.   البته اهداء جایزۀ نوبل صلح به یک مخالف سیاسی در ونزوئلا ‌‌حکمتی دارد؛   ذخائر نفتی ونزوئلا،   دیگ طمع حاکمیت سوئد را سخت به جوش آورده! وایکینگ‌ها که اخیراً به افتخار خراجگزاری سازمان ناتو نائل آمده‌اند،  با ایجاد محور «تهران ـ کاراکاس» خواهند توانست هزینۀ عضویت در ناتو را از نفت ایندو کشور بپردازند!  به همین دلیل بلبل‌زبانی‌های برندۀ‌ صلح نوبل مورد استقبال دو کنیزالاسلام ایرانی‌نما ـ  شیرین عبادی و نوچه‌اش،  کشتزار تقی رحمانی ـ  قرار گرفته و همه با هم برای «آرمان مشترک آزادی» به‌به و چه‌چه می‌کنند.   همان دو کنیزالاسلامی را می‌گوئیم که به آخوند پدوفیل و برده‌فروش جایزۀ حقوق بشر اهداء کردند؛   هرگز احکام توحش اسلام و به ویژه زن‌ستیزی و واپس‌گرائی اسلام را به زیر سئوال نبردند،   و کشتار غیرنظامیان غزه و تهاجم نظامی به ایران را نیز محکوم نکردند.      

 

 

 


یکشنبه، مهر ۰۶، ۱۴۰۴

مهسا امینی و قافلۀ‌ بهائم!

 

 

وبلاگ امروز را به تحرکات تبه‌کارانۀ دستگاه ترامپ ـ ترور و قهرمان‌سازی ـ  برای پیروزی در انتخابات میان‌دوره‌ای، و تلاش حکومت قافلۀ‌ بهائم و مخالف نمایان‌اش برای به حاشیه راندن جنبش «زن،  زندگی، آزادی»،‌  از طریق جایگزینی نماد آن ـ مهسا امینی ـ با یک «زندانی سیاسی اسلام‌گرا» اختصاص می‌دهیم.             

 

«[...] از شامگاه دوشنبه 24 شهریور،   نیروهای امنیتی در مقابل خانة خانوادة مهسا امینی مستقر شده‌اند و هرگونه رفت‌وآمد آن‌ها را تحت نظر دارند [...]  شهر سقز همزمان با سومین سالروز جان باختن [قتل] مهسا امینی تعطیل شده و در اعتصاب کامل است و همزمان نیروهای امنیتی در شهر مستقر شده‌اند.»

منبع:‌  رادیوفردا،   ‌مورخ 16 سپتامبر 2025

 

از آنجا که خیزش «زن،  زندگی، آزادی» و شعارمحوری آن یعنی «آخوند باید گم بشه» با احکام توحش اسلام و روابط ضداجتماعی که استعمار در ایران به راه انداخته در تضاد قرار می‌گیرد،  در بوق‌های استعمارگران و پامنبری‌های‌شان این خیزش تبدیل شده به «جنبش مهسا!»   بله،  در آستانة سومین سالگرد قتل مهسا امینی و آغاز خیزش «زن،  زندگی، آزادی»،  حکومت ملایان با هدف پوچ‌سازی این جنبش،  پرسوناژ «سمیه رشیدی» را علم کرد،  تا به الزامات دستگاه ترامپ هم لبیک گفته باشد.  چرا که دستگاه مذکور نیز به نوبۀ خود با ترور «چارلی کرک»،  هم به نگرانی محفل جی. ‌دی ونس از آینده سیاسی‌اش ـ   جانشینی ترامپ ـ  پایان داد،  هم یک پرسوناژ «مسیح» برای عوام خلق کرد!   

 

یادآور شویم،  حضور نخست‌وزیر هند در نشست «تیان‌جین» و رژة 80‌ مین سالگرد پیروزی ارتش چین بر کشورهای محور،   به استعفای نخست‌وزیر ژاپن؛   سقوط دولت فرانسه و ترمیم کابینة دولت بریتانیا منجر شد.   در نتیجه «مثلث مدعی پیروزی» ـ  دستگاه ترامپ،  دولت نتانیاهو و حکومت ملایان که پروژة مشترک‌‌اش ـ کودتای 13 ژوئن 2025 در ایران شکست خورده بود،   تمام نبوغ و استعداد نداشته‌اش را به کار گرفت تا برای خروج از بن‌بست افلاس ـ   ناکامی در به راه انداختن خردجال «مردمی» ـ  چاره‌ای بیابد.

 

حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانة»‌ شیعی که در زمینة وقاحت و حماقت و بلاهت از بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ هم گوی سبقت ربوده،   بلافاصله کشف کرد که با برپائی «کنسرت رایگان پسر شجریان در میدان شهیاد» می‌توان خردجال خوبی به راه انداخت و کودتای ناکام 23 خرداد‌ماه را سروسامان داد!   بانک صادرات نیز به ملت ایران لطف کرده،   هزینة برگزاری این بساط «ضدفرهنگی» را بر عهده گرفت،  باشد تا به قول نئاندرتال‌ها،  «مردم شادی کنند!»  

 

البته در حکومتی که 46 سال است احکام توحش اسلام را بر ملت ایران حاکم کرده و ضمن تکفیر ترانه‌های عاشقانه،  زن و صدای زن را در ردة منهیات قرار داده،  سخن به میان آوردن از  «کنسرت»،  مضحک است.  فراموش نکنیم که در قاموس قافلة بهائم،  اصولاً کنسرت فاقد ابعاد هنری و فرهنگی است؛  ‌ از روضه و زوزه و نوحة موزیکال با صدای نخراشیدة همایون شجریان یا پدر شهیدش فراتر نخواهد رفت و هدف اصلی‌اش هم «شاد کردن مردم» است؛  نوعی بنگاه شادمانی بیابانی و کربلائی!

 

به عبارت دیگر،  برای بیابانی‌های شیعی،   آنزمان که روضه و زوزة «حسین درکربلا»،   با دیلینگ و دیلینگ،  دیریم و دیریم،  و دام دام دارامِ جوجه خروس‌های مکتبی ترکیب شود،   شیون و زاری «مردم» برای حسین عین هم جایش را به «شادی» خواهد سپرد!  در نتیجه  حکومت ملایان تصمیم گرفت که «مردم» می‌باید روز اول سپتامبر ـ میعاد درگذشت دلکش ـ  در میدان شهیاد «شادی» کنند!   و همانطور که شاهد بودیم،  در دوران کارتر نیز سازمان سیا و موساد برای کودتا در ایران،  همین نوع قافله‌های بهائم را برای روضه و زوزه و ماتم به خیابان‌ها هی می‌کردند،  ولی این‌بار قرار شده بود کودتا را در پناه «شادی مردم» سازمان دهند؛  ترفند‌شان نگرفت!

 

در نتیجه سردار علائی،   از فدائیان میرحسین موسوی و کودتای سایمون‌گس،  و یک فروند صیغه ساعتی که سنگ «کنسرت و شادی مردم» را سخت به سینه می‌کوفت از کار برکنار شدند،  و اینچنین بودکه عراقچی به ناچار برای ملاقات با رافائل گروسی خودش را به مصر ‌رساند.   درین گیرودار،   یک منطقۀ امنیتی در دوحه،   پایتخت شیخ‌نشین قطر ـ  محل استقرار پادگان‌های نظامی آمریکا،  بریتانیا،   فرانسه و ترکیه ـ  هدف تهاجم موشکی منتسب به اسرائیل قرار گرفت،   و چهرۀ‌ کریه «نظم نوین» در خاورمیانه ـ  ارائة تصویر قدرقدرت از جنگ‌طلبان اسرائیل،   باج‌گیری،‌  راهزنی و... ـ   به وضوح خود را نشان داد!

 

در پی این تهاجم،  وزیر امورخارجۀ ایالات متحد ابتدا راهی اسرائیل شد،  و کیپا بر سر،  یک تکه کاغذ لای جرز دیوار خدعه ـ   بقایای دژ آنتونیا ـ  چپاند! آنحضرت سپس به قطر شتافت و به شیخ قطر فرمود،  هیچ نگران نباشید یک «توافق امنیتی بهتر» با شما امضاء خواهیم کرد. و هنگامی که کازینونژاد اعلام فرمود 6 میلیارد دلار سلاح و تجهیزات برای اسرائیل می‌فرستد،  بهای «توافق امنیتی بهتر» با قطر نیز مشخص شد.    

 

پس آنگاه در میعاد 11 سپتامبر،  «57 کشور مسلمان» ـ  خراجگزاران آمریکا ـ  تحت عنوان مقابله با تهاجمات اسرائیل،   و در واقع جهت ابراز بندگی به درگاه ارباب به دوحه شتافتند،  و تجمع اینان در این شهر،   با انتشار عکس یادگاری فرماندة‌ سنتکام و همسرش در دمشق با الجولانی و فرست‌کشتزار ملت سوریه تقارن یافت.   خلاصه معلوم شد مشکل غربی‌ها با «رژیم اسد» از کجا سرچشمه می‌گرفته است!

 

بشار اسد از ناکجاآباد بیرون نیامده بود؛   همسرش نمادبردگی بر سر نداشت؛  دولت سوریه هم از تفکیک جنسیتی و منهیات آخوند حمایت نمی‌کرد و ... و از همه مهمتر،  در دوران ریاست جمهوری حافظ اسد،   علاوه بر سرکوب شورش اخوان‌المسلمین در شهر «حما»، دکان دولت دست‌نشاندة اسرائیل در جنوب لبنان هم تعطیل شده بود!   در نتیجه «خداوند کین‌توز و قهار‌ و سفله‌پرورشان»،  از خاندان اسد نفرت فراوان داشت.   از اینرو سازمان سیا در به در به دنبال یک بی‌بتۀ‌ جنایتکار و هزارچهره می‌گشت تا «عدالت» را بر سوریه حاکم کند.  و همانطورکه دیدیم به مصداق «عاقبت جوینده، یابنده بوَد، »‌ ال‌جولانی را یافت و او را با احترامات فائقه برای شرکت در هشتادمین سالگرد مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک آورد تا جای خالی «علی روضه‌خوان» را «تا حدودی» پرکند.  چرا که جای علی روضه‌خوان‌ را به ویژه در مجمع عمومی سازمان ملل،  مشکل بتوان پر کرد؛   در واژگون نمائی،  روابط زیرجلکی،  و ارائة «خدمات جنسی ـ ایدئولوژیک» به کدخدا،  رقیب نداشت و هنوز هم در زمینة خودفروشی بی‌رقیب است!        

 

«جونم براتون بگه!» در تاریخ 22 سپتامبر 1987،  سازمان ملل به علی روضه‌خوان تریبون داده بود تا با عرعر «ما در راه خدا می‌جنگیم،»  ادامة جنگ استعماری با عراق،  یا بهتر بگوئیم ارائۀ خدمات «جنسی ـ ایدئولوژیک» به آمریکا را توجیه کند.   امسال علی روضه‌خوان همین خدمات را از راه دور و در قالب شعارهای  «ما به غنی سازی ادامه می‌دهیم؛  ما با آمریکا مذاکره نمی‌کنیم» ادامه ‌داد.   نتیجه هم همان بودکه انتظار می‌رفت:   کاهش ارزش ریال در برابر دلار،  و گسترش دامنة فقر و محرومیت ایرانیان و پروار شدن کاسبان تحریم!

 

سپس شاهد مظلوم‌نمائی و پدرسوختگی و خودنمائی «پرزیدنت» زرشکیان در نیویورک بودیم.  وی کتابی به زبان ارباب در دست گرفت و برای قربانیان آنچه جنگ 12 روزه خوانده شده،   اشک تمساح فراوان ‌ریخت.  آنهم در شرایطی که آوارگان جنگ مذکور،  بی‌بهره از هرگونه کمک‌ برای تعمیرخانه‌های آسیب‌دیده‌شان،   همچنان در هتل سکونت دارند!  پس زرشکیان را غرق در اشک تمساح رها ‌کنیم و بپردازیم به سناریوی «پوچ‌سازی» خیزش «زن،  زندگی، آزادی» توسط استعمار و حکومت دست‌نشانده‌اش،   در سومین سالگرد قتل مهسا.

             

در آستانة سومین سالگرد جنبش «زن، ‌ زندگی، آزادی» که در پی قتل مهسا امینی شکل گرفت،‌   و مرزهای ایران را درنوردید،  هرجائی‌های سیاسی،  و در رأس‌شان کشتزار میرحسین موسوی را جهت تغییر نام این جنبش و در دست گرفتن رهبری‌اش بسیج کرده،  به میدان آوردند.

 

در یک چشم برهم زدن جنبش «زن،  زندگی، آزادی» تبدیل شد به «جنبش مهسا!»  و نخبگان و نوابغ قافلة بهائم در داخل و خارج مرزها،   چندین و چند بیانیه و مقالة نغز و بی‌مغز و شکمی در مورد «جنبش مهسا» قلمی کردند.  چرا که قرار شده بود «جنبش سمیه» به راه بیاندازند!

 

از آنجا که «جنبش مهسا» هیچ ارجاع فرهنگی و تاریخی ندارد؛  ‌ به سهولت می‌توان آن را با «جنبش سمیه» جایگزین کرد؛   واژة جنبش که غیرقابل تغییر می‌ماند،   فقط «مهسا» جایش را می‌دهد به «سمیه!»  و شعارهای «زن،  زندگی،  آزادی»،  و خصوصاً «آخوند باید گم بشه» هم طعمة کفتاران سیاست‌زده خواهد شد!  

 

کفتارانی که به دلائل اعتقادی و گرایشات مذهبی‌شان اصولاً زن بودن را جرم به شمار می‌آورند.  خروج زن ایرانی از جایگاه کشتزار و کنیز و کالا و نانخورآقا،  و به ویژه از جایگاه «ابزار سیاسی» ـ ‌ ‌مشابه جایگاه خفت‌بار مریم رجوی ـ  برای‌شان فاجعه تلقی می‌شود!   از سوی دیگر،  کفتاران «مدرن» صادره به فرنگ همچون تولة صادق خلخالی نیز با جامعة مختلط و هنجارهایش سرستیز دارند،   و حامی جامعة تک‌جنسیتی‌اند.   البته مجموعة‌ نفرت‌فروش کذا به این مختصر ختم نمی‌شود.   «آش فروش‌ها» از قماش نوشین احمدی خراسانی را که در احکام توحش اسلام به دنبال «حقوق زن» می‌گردند فراموش نکنیم.  این جماعت در راستای سیاست‌های سفله‌پروری و حماقت‌نوازی محافل غرب،   ‌جایزة «سیمون دوبووار» هم دریافت کرده‌اند،  و در این مجموعة انسان‌ستیز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شده‌اند.  مسلم بدانیم اگر «جنبش سمیه» به راه اوفتد،   این کفتاران «همه باهم» به رهبری حاجیه شیرین عبادی،  برای «شهید سمیه رشیدی»،  بساط روضه و زوزه و سوگواری پهن خواهند کرد!

 

دلیل هم از روز روشن‌تر است؛   مهسا امینی،  برخلاف «سمیه رشیدی»،  گرایش ایدئولوژیک نداشت؛   روی دیوار شعار نمی‌نوشت؛   زندانی سیاسی هم نبود!   زنی رهگذر بود که برای دیدار با خویشاوندانش به تهران آمد؛   و پس از بازداشت توسط گشت ارشاد حکومت ملایان،   مورد ضرب و شتم قرار گرفته،  به قتل رسید.   روشن‌تر بگوئیم مهسا امینی نماد زندگی بود،   نه چماق تعلقات سیاسی!

 

این است دلیل هراس حکومت ملایان از نام مهسا امینی!   این نام به جنبش «زن،  زندگی، آزادی» ارجاع می‌دهد.   تنها جنبش غیرایدئولوژیک در تاریخ معاصر کشورمان که روی به زندگی و آینده دارد و شعار محوری‌اش،   «آخوند باید گم بشه» با الهام از سرودة شاعر پرآوازة مشروطه تنظیم شده بود:

 

ایران به روزگار تجدد چه کم داشت،  گر

مفتی و شیخ و مفتخور و روضه‌خوان نبود 

(عارف قزوینی)

 

و کیست که نداند‌ آخوند چیست؟!  موجودی «ضداجتماعی» که از عرصة تحجر «کفر و دین» فراتر نمی‌رود؛   جرم را با «گناه» در ترادف قرار می‌دهد؛  ‌ خود را در جایگاه الهی «برتر و برحق» می‌بیند و برای همه تعیین تکلیف می‌کند!   در واقع شعار «آخوند بایدگم بشه»،  جامعة عاری از آخوند می‌طلبد!  و این هم دلیل دیگری برای هراس حکومت قافلة بهائم و اربابانش از نام «مهسا امینی!»

 

به مصداق «آفتاب آمد،  دلیل آفتاب» در آستانة سومین سالگرد قتل مهسا  امینی،   نیروهای امنیتی از حضور خانوادة‌ وی بر سر مزارش ممانعت کرده‌اند؛   اطلاعات سقز به امجد امینی هشدار داده که حق ندارد برای سالروز دخترش فعالیتی انجام دهد:

 

«[...] مأموران امنیتی با رهاسازی آب سد «چراغ ویس» بر بستر رودخانة‌سقز، مسیرهای دسترسی به آرامستان آیچی و مزار مهسا امینی را مسدود کرده‌اند[...]»

همان منبع

 

جالب اینجاست که جامعۀ جهانی «نوشیعی‌ها» نیز با صدور بیانیه در مورد «حکم زندان برای  6 زن بهائی»، یواشکی به کمک ملایان آمده:

 

«دفتر جامعه جهانی بهائیان در بروکسل،   مقر اتحادیه اروپا،   در بیانیه‌ای از اجرای قریب‌الوقوع حکم حبس شش زن بهائی در شهر همدان خبر داد.»

منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 18 سپتامبر 2025

 

بیانیة‌ مذکور چنین القاء می‌کند که حکومت ملایان که «زن ایرانی» را باکنیز و کالاو صیغه ساعتی جایگزین کرده،   با  همة زنان خوب رفتار می کند،  جز با نوشیعی‌ها!   خلاصه بیانیة نوشیعی‌ها علاوه بر توجیه مزورانۀ سرکوب ملت ایران،   نوعی بازاریابی است برای حکومت آخوند پدوفیل شیعی در کشورمان.   اگر «آخوند باید گم بشه»،  شعار محوری خیزش «زن،  زندگی، آزادی»‌ است.    با توجه به حمایت زیرجلکی نوشیعی‌ها از حکومت آخوند،   می‌باید به این شعار زندگی‌بخش،  «آخوندپرست بایدگم بشه!» را نیز بیافزائیم.

 

خجسته باد جشن مهرگان!  

           

 

   


دوشنبه، شهریور ۱۰، ۱۴۰۴

شهریور 1320و قافلۀ بهائم!

 

 

چه خوش گفت فردوسی پاک‌زاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

(سعدی)

 

حکومت ملایان که 40 روز برای پرسوناژ‌های بی بی‌گوزکی اشغالگران مسلمان عزا گرفته بود،   در نخستین روزهای شهریورماه،   درگذشت دو قهرمان پرآوازۀ کشتی ایران ـ  امامعلی حبیبی و رضا سوخته‌سرائی ـ   را به سکوت برگزار کرد.   چرا که ایندو برای ایران افتخار آفریدند؛   برای دکان آخوند و انقلاب اسلامی و ارباب یانکی‌اش هیچ سودی نداشتند!  از این گذشته، پس از نشست آلاسکا،  حکومت ملایان برای به حاشیه راندن میعاد سوم شهریورماه،   به معرکه‌گیری با فردوسی و شاهنامه،  جهت تخریب هر دو،  و تبدیل «ابتذال مادینه» به شخصیت سیاسی و قربانی ظلم و ستم نیاز مبرم داشت!

 

باری پس از آنکه با دخالت آخوند اژه‌ای،  ‌ سناریوی سفله‌پروری و گسترش ابتذال به نتیجۀ مطلوب رسید،   سروصداها هم فروکش کرد!   و در این گیرودار میدان خودنمائی و وراجی و دروغ‌گوئی و خوش‌رقصی برای کدخدا به دست زرشکیان و علی روضه‌خوان افتاد.  اولی که برای اثبات ‌بی‌نزاکتی و تحجر و بی‌شعوری‌ و ضدیت‌اش با اجتماع،   موفق شده خود را «دیر» به نشست شانگهای برساند،   از خود تصویر ابله‌فریب «طرفدار صلح و آزادی زندانیان سیاسی و مخالف قانون حجاب و ...» ارائه می‌داد،   دومی هم خود را شیفته و فریفتۀ‌ ایران و تمدن کهن ایران جا می‌زد!         

 

بله،  درست در آستانۀ برگزاری نشست اعضای شانگهای در بندر «تیانجین»، ‌ علی روضه‌خوان ضمن اشاره به «سابقۀ‌کهن تمدن ایران و چین»،   کاسۀ گدائی به دست گرفت و برای سرمایه‌گزاری 400 میلیار دلاری چین در ایران التماس دعا داشت:‌

«[...] در این پیام که به زبان چینی هم باز نشر شده [رهبر جمهوری اسلامی در ایران] به سند همکاری‌های 25 ساله [همکاری‌های جامع و راهبردی] اشاره کرده که در فروردین‌ماه 1400 امضا شد.»

منبع: رادیو فردا،‌  مورخ 31 اوت سالجاری 

 

هر چند به قول راوی توپ‌مرواری،‌   «اسلام شمشیر بران است،  و کاسۀ‌ گدائی!»  معلوم نیست  رهبر حکومتی که در سال 1400 با دولت چین سند «همکاری راهبردی» امضاء کرده،   اینک چرا پس از 4 سال به یاد سند مذکور افتاده!   البته معلوم که هست،  ولی کسی نمی‌خواهد ببیند!

 

حکومت ملایان با کوفتن بر طبل «اتحاد ستراتژیک» با چین و روسیه،  در واقع برای روس‌ستیزان و چین‌ستیزان در داخل و خارج خوراک تبلیغاتی فراهم می‌آورد!  ولی اگر طی 4 سال اخیر،  چین حاضر نشده به مفاد این سند عمل کند دلیل روشن دارد.  همکاری راهبردی چین با حکومت دست‌نشاندۀ‌ غرب در ایران امکانپذیر نیست!   

 

80 سال پیش چینی‌ها در جنگ با فاشیسم بر ژاپن پیروز شدند،   چند صباح بعد هم یانکی‌ها و انگلیسی‌ها را با اردنگ از کشورشان بیرون انداختند.  چنین دولتی نمی‌تواند سلاح و تجهیزات نظامی پیشرفته در اختیار حکومتی بگذارد که با زدن نعل‌وارونه،  کشور را دربست در اختیار محافل نژادپرست غرب قرار داده!   به همچنین است در مورد رابطۀ ملایان با دولت روسیه!   جهت یادآوری پیوند اندام‌وار شیعی‌ها با دستگاه آلمان نازی،  لازم است همینجا یک مینی‌پرانتز باز ‌کنیم.         

 

در تاریخ 19 اوت 1934،   هیتلر با توسل به یک رفراندوم،  به عنوان پیشوای آلمان نازی انتخاب شد!  و از قضای روزگار پس از شکست نازی‌ها،   میعاد کذا تبدیل شده به نماد تجدید پیمان غرب با فاشیسم در کشور ایران!  آشوب‌های ‌مصدق،   عضو تشکل تروریست فدائیان اسلام،   در 28 مرداد 1332،  یعنی همان 19 اوت،  به «نتیجه مطلوب» رسید!   فاجعۀ ‌سینما رکس آبادان که زمینۀ‌ مناسب را جهت جایگزینی پهلوی دوم،  با جیره‌خوار دربار فراهم آورد نیز در همین میعاد «میمون» رخ داد.  و شاهدیم که 72 سال پس از خوش‌رقصی محمد مصدق برای بریتیش پترولیوم و 47 سال پس از کودتای دستگاه «کارتر ـ برژینسکی» بر علیه دولت قانونی شاپور بختیار،  شیعی‌ها همچون دوران آریامهر،  هنوز واردکنندۀ نفت سفید و بنزین و دیگر مشتقات نفتی‌ از کشورهای غربی باقی مانده‌اند!

 

 بله پس از 72 سال ادعا و دادوفریاد و جاروجنجال شیعی‌ها،  ‌ در همچنان بر همان پاشنۀ سابق می‌چرخد!   و تنها تغییری که اخیراً در شرایط جهانی پیش آمده،   تغییر موضع دونالد ترامپ پس از نشست آلاسکا است!  هر چند «مدفوعات» غرب و شاخک‌های شیعی‌شان دیدار آلاسکا را «بی‌نتیجه» ارزیابی کرده‌اند،  ‌ ولی دیدار کذا چندین و چند نتیجة مهم به همراه آورده!

 

نخست اینکه رئیس‌جمهور ایالات متحد تغییر موضع داده و دیگر در مورد «آتش بس» صحبت نمی‌کند؛  خواهان صلح است!   دیگر آنکه هزینة این صلح را خراج‌گزاران آمریکا در اروپا می‌باید متحمل شوند،  نه واشنگتن!  در نتیجه،  لندن و متحدان اروپائی‌اش برای تأمین بودجۀ صلح‌ کذا،  آستین‌ها را بالا زده،  اخاذی و باج‌گیری از ملت ایران را افزایش داده‌اند!

 

و جنجال «تروئیکا» در مورد فعال‌سازی مکانیسم ماشه و تحریم فرزندان شمخانی توسط لندن ـ  مسدود کردن دارائی‌ها و ممنوعیت دادوستد با اینان ـ  شاهدی است بر این مدعا!   پیش از ادامة‌ مطلب چه بهتر که توضیح مختصری بدهیم در مورد «مزایای تحریم» برای تحریم کننده و حکومت اوباش!

 

«جونم براتون بگه!»  هر تحریم،  حداقل یک شبکة دلالی خلق می‌کند،  باشد تا شبکۀ کذا برای دور زدن تحریم‌ها،‌   میان کشور تحریم‌کننده و کشور تحریم شده واسطه ‌شود!   البته کشور تحریم کننده در رسانه‌ها، ‌ روحش از وجود چنین دلالانی بی‌خبر است،   ولی حق و حسابش را به صورت منظم و «زیر میزی» از شبکة دلالان کذا دریافت خواهد نمود!   از سوی دیگر «تحریم» به حکومت اوباش امکان خواهد داد تا با لنگر انداختن در سنگر «حسین مظلوم و برحق»،  بهای خدمات و کالاهای اساسی را افزایش داده،  جیب ملت ایران را هر چه بیشتر بزند؛   اینهمه برای اینکه حق و حساب لندن را افزایش دهد.

 

بله اگر رهبر حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانة» شیعی،   یعنی علی روضه‌خوان،  به قول خودش با تحریم‌ها «پیشرفت» کرده،   دلیل دارد!   پیشرفت «دین اسلام در ایران»،   همیشه در گرو گسترش فقر و محرومیت و گله‌سازی بوده،   هست و خواهد بود.   و جالب اینجاست که رضا پهلوی نیز که ادعای مخالفت با حکومت اوباش دارد،‌  شخصاً مشوق تحمیل تحریم‌ها بر ملت ایران شده است!  در این راستا،   ایشان بدون در نظر گرفتن نقش شورای امنیت سازمان ملل،   به اعضای تروئیکا فرمان داده‌اند تا بی‌درنگ مکانیسم ماشه را علیه ایران فعال کنند:

 

«[...]‌ رضا پهلوی [در پیامی] در شبکه اجتماعی ایکس تأکید کرد که سه کشور اروپائی فرانسه، آلمان و بریتانیا [...] باید بی‌درنگ سازوکار بازگشت خودکار تحریم‌ها علیه ایران را فعال کنند [...]   هرگونه تعلل در اجرای این تحریم‌ها،   «تنها به نفع بزرگ‌ترین حامی دولتی تروریسم در جهان» خواهد بود.»

منبع: سایت فارسی یورونیوز،  مورخ 28 اوت سالجاری

 

همانطورکه ملاحظه می‌شود اعلیحضرت جهت رد گم کردن و سلب مسئولیت از آنگلوساکسون‌ها،   «استدلال» می‌فرمایند که تعلل در اجرای این تحریم‌ها،   فقط به نفع بزرگ‌ترین حامی دولتی تروریسم  ـ  ‌حکومت ملایان ـ  خواهد بود.   به عبارت دیگر،   بر اساس استدلالات ملوکانه،   همۀ فدائیان راه «شاه‌الله» می‌باید دو دروغ‌شاخدار را بپذیرند.

 

نخست اینکه لندن و واشنگتن که روز 22 بهمن 57 با کودتا حکومت آخوند را در ایران مستقر کرده‌اند،  مدافع تروریسم نیستند!  و این مترسک‌شیعی‌شان است که در کمال استقلال و آزادی از تروریسم حمایت می‌کند!   دیگر آنکه رضا پهلوی و محفل شاه‌الله نیز در جرگۀ «کاسبان تحریم‌ها» قرار ندارند!  مینی‌پرانتز را همینجا می‌بندیم و باز می‌گردیم به دیگر نتایج مهم دیدار «بی‌نتیجة» ترامپ ـ پوتین!

 

این دیدار نخست‌وزیر اسرائیل را در جایگاه فرستادة «خداوند کین‌توز و قهار» ادیان ابراهیمی قرار داد و به مبارزات بی‌بی‌گوزکی قوم یهود با «دشمن»‌ نیز قدمتی 3500 ساله بخشید!  تخم و ترکه اسمعیل نیز از نتایج این دیدار بی‌نصیب نماند!   قافلة بهائم شیعی ـ  در داخل و خارج مرزها ـ   موفق شدند با یک تیر چندین و چند نشان بزنند:  ایجاد ترادف میان «طنز» با ابتذال و هتاکی،  و به ویژه زمینه سازی برای نشاندن آخوند اژه‌ای در جایگاه وکیل مدافع فردوسی و شاهنامه و ... و از همه مهم‌تر،  به حاشیه راندن میعاد سوم شهریورماه 1320!

 

همانطور که می‌دانیم در میعاد کذا،   به دلیل حضور مستشاران نظامی آلمان نازی و البته اعلام «بی‌طرفی» مزورانۀ دستگاه میرپنج،   قوای بیگانه از شمال و جنوب وارد ایران شد و بریتانیا پهلوی اول را از ایران اخراج کرده،   فرزندش را در مقام حاکم نظامی،  و نه پادشاه بجای وی نشاند.  واردجزئیات هم نمی‌شویم.   فقط بگوئیم جنجال پیرامون «توهین به شاهنامه و فردوسی» در شبکۀ‌ اجتماعی،   به حکومت قافلۀ بهائم شیعی امکان داد،  میعاد سوم اسفند را به حاشیه براند،  و از طریق ایجاد ترادف میان شاهنامه و سراینده‌اش با «عفت عمومی»،   هم ابتذال و حقارتش را به شاهنامه و فردوسی و جهان‌بینی و ارزش‌های والای ایرانیان تحمیل کند،  ‌ هم از «ابتذال» فی‌نفسه یک شخصیت سیاسی بسازد!   

 

در گام بعد قلادة علی روضه‌خوان را گشودند تا ضمن چاپلوسی برای تاریخ و فرهنگ ایران،   هم استعمار بریتانیا و حکومت خودفروختة‌ شیعی را تطهیر کند،   و هم دشمنی دیرین آخوند شیعی با ایران و هویت ایرانی را به حساب آمریکائی‌ها بنویسد:  

 

«[...]‌ یک دولتی [...] پیدا شده در دنیا که نسبت به ایران ـ  ایران با این تاریخ،  ایران با این عزت،  ایران با این ملت ـ  این توقع را دارد که اینکشور،  این تاریخ،  این ملت بزرگ،  با همه افتخاراتش، گوش‌به‌فرمان او باشد؛   این دشمنی‌ها به‌خاطر این است.»

منبع:  مهرنیوز،  مورخ 2 شهریورماه سالجاری  

 

می‌دانیم که از آغاز اوباش‌پروری دربار پهلوی ـ  تبدیل خمینی به رهبر اوپوزیسیون  ـ  این آمریکا بود که «دشمن اسلام» معرفی می‌شد!   ولی این روزها که اروپائی‌ها و رئیس‌جمهور ایالات‌متحد با «ال‌جولانی» نرد عشق می‌بازند،   و زیرجلکی دست نوازش به سروگوش طالبان افغانستان می‌کشند،   مشکل بتوان دکان اسلام را «ضدآمریکائی» جا زد.   از اینرو رهبر حکومت «قافلة بهائم» ناچار شده پای از دکان اسلام بیرون گذارده،   از آمریکا تصویر «دشمن ملت ایران» ارائه دهد! 

 

 باری،   علی روضه‌خوان،   همینطورکه ذکر «ایران» گرفته بود،   به علی باقری،   برادر دامادش هم یک پُست «معاونت بین‌الملل دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی» جایزه داد،‌   تا دست‌دردست علی کوچیکه از «امنیت ملی آمریکا» در مرز ایران با فاکستان و طالبان‌ستان «دفاع» کنند،   و اجازه ندهند که استقرار نیروها و تجهیزات زرهی در این منطقه،‌  زبان‌مان لال،  منافع «یانکی‌ها» را تهدید نماید!         

 

همچنین علی روضه‌خوان  که ذکر ایران گرفته،  هرگز نخواهد گفت که حمایت غرب از اسلام‌گرایان،  و زمینه‌سازی برای استقرار حکومت آخوند در ایران،   فی‌نفسه نشان آشکار از دشمنی اینان با ملت ایران به شمار می‌رود!   و همینجا بگوئیم،   این دشمنی،  به هیچ عنوان به آمریکا محدود نمی‌شود!   آمریکا و متحدانش،  به ویژه پس از پایان جنگ جهانی اول،  به صورت سازمان یافته از پوپولیسم شیعی در ایران حمایت کرده‌اند.   

 

فراموش نکنیم که سرکوب فرهنگی ملت ایران در دوران میرپنج با سانسور کلیات سعدی توسط فروغی،‌   و ترور میرزادة عشقی و سرکوب و سانسور دیگر سخنوران طرفدار مشروطه آغاز شد و به ممنوعیت فعالیت تشکل‌های غیرحکومتی زنان ایران ـ  تشکل‌های مخالف توحش شرع و عرف ـ‌  انجامید!

 

و به ویژه فراموش نکنیم که طی سدة اخیر،   نخستین موج مهاجرت ایرانیان از کشور،   پیامد مستقیم کودتای آیرون‌ساید بود. کودتائی که کشورمان را به «شرکت سهامی» محافل نژادپرست غرب،   به ریاست زوج لات و‌ آخوند تبدیل کرد.   تجزیۀ ایران،   و قرار دادن کل منطقه تحت قیمومت کشور ساختگی اسرائیل ـ  که موجودیت‌اش مانند فاکستان،   در سال 1948 رسمیت یافته ـ  هدف نهائی طراحان همین کودتاست.

 

از اینرو مدعیان مخالفت با حکومت ملایان،   و در رأس‌شان صادق زیباکلام،   به احترام کدخدای یانکی،   کشتار ساکنان غزه و تهاجم نظامی اسرائیل به خاک کشور ایران را نادیده گرفته،   ملت ایران را در جریان «نیات پاک» اسرائیل و رضا پهلوی قرار داده‌اند؛  توگوئی دولت اسرائیل و شخص رضا پهلوی مستقل و مختار و تصمیم‌گیرنده‌اند:

 

«[...] چندی است که ولیعهد و اسرائیل متهم به تجزیه‌طلبی ایران شده‌اند [...] واقعیت آنست که هیچ‌کدام آن‌ها خواهان تجزیۀ ایران نیستند.»

منبع:  گویانیوز،   ‌مورخ 30 اوت سالجاری

 

عجب!  گویا پروفسور زیباکلام «حقایق» جهان را در گوی بلورین تشیع اثنی‌عشری ملاحظه می‌فرمایند که اینچنین از زیروبم مسائل «آگاه» شده‌اند.  مسلماً اهداء جایزۀ «آزادی بیان»،  از سوی بوق سازمان سیا در جرمانی،   به این شارلاتان انقلابی،  و چنین مبارز و نابغه‌ای بی‌حکمت نبوده!   البته فراموش نکنیم که گلۀ «اسلام‌گرا» یا همان قافله بهائم ـ  با دستار،‌  بی‌دستار،  با چادرسیا،  با مینی‌ژوپ،  و غیره ـ   در هرحال پادو و بندۀ قدرت و عزیزکردۀ استعمارگر،  و دشمن ایران و ایرانی است.  اگر این اصل را در نظر بگیریم،   به دلائل واقعی تحمیل بدویت و ابتذال آخوند به نمادهای تاریخی و فرهنگی کشورمان پی خواهیم برد.

 

نفرت خفاشکان آمد دلیل

که منم خورشید تابان جلیل 

 

نمادهای تاریخی و فرهنگی ایران،   برخلاف باورهای دینی و گرایش‌های سیاسی،  ساخته و پرداختۀ «توهم و باور» نیستند؛  مادی‌ات دارند و به موجودیت تاریخی ایران،   و جهان‌بینی و فرهنگ اقوام ایرانی ارجاع می‌دهند.   فرهنگی که،‌  برخلاف جهان‌بینی بدوی و قبیله‌ای ادیان ابراهیمی،  انسان را به شیئی تقلیل نمی‌دهد،   و ترس و تزویر و تخریب و تاراج را به ارزش نمی‌گذارد.  فراموش نکنیم که خداوند ایرانی،  «خداوند جان و خرد» است.